امروزه افسردگی یک اختلال روانی شایع است. علائم افسردگی میتواند خفیف، متوسط و در مواقعی شدید باشد. این اختلال میتواند مزمن باشد. یا میتواند یک مرتبه بر اثر وقایع ناشی از حوادث آسیبزا در زندگی مانند مرگ یا بیماری در خانواده، طلاق و یا مشکلات مالی رخ دهد. در این مقاله به بررسی بی انگیزگی ناشی از افسردگی و راهکارهایی برای درمان آن میپردازیم.
فهرست مقاله
Toggleبیانگیزگی
بروز بیانگیزگی در فرد موجب از بین رفتن علاقه و انرژی برای انجام کارهای روزمره و ساده است. به طوری که انجام هر کاری برای فرد دشوار میشود. شستن ظرفها و یا رفتن به سوپرمارکت برای خرید روزانه میتواند حسی مانند کوهپیمایی برای شخص داشته باشد. باید توجه داشت که در مواقعی، بیانگیزگی میتواند نشانه اختلال سلامت روان جدیتری مانند اسکیزوفرنی باشد.این بیماری یک اختلال روانی است که بر نحوه تفکر، احساس و عملکرد فرد تأثیر میگذارد. بیانگیزگی میتواند نشانه افسردگی شدید و یا حتی از عوارض مصرف داروهای خاص باشد.
اگر بیانگیزگی تحت درمان قرار نگیرد، میتواند همه جوانب زندگی فرد را از روابط عاطفی تا شغل او را تحت تاثیر قرار دهد. مراقبت از خود در حالی که تمایل به انجام کاری ندارید میتواند بسیار سخت باشد. به همین دلیل مراجعه به روانشناس و استفاده از جلسات رواندرمانی میتواند برای درمان بیانگیزگی مفید باشد.
مطلب مرتبط: چرا همیشه خسته ام؟ ۱۶ علت خستگی و کمبود انرژی و درمان آن
علائم افسردگی
علائم افسردگی عبارتاند از:
- کاهش علاقه به فعالیتهایی که زمانی برای فرد لذت بخش بودند.
- بیخوابی و یا افزایش نیاز به خواب
- اختلالات خوردن که منجر به افزایش یا کاهش وزن میشود.
- بیقراری، خلق تحریک پذیر و یا کمبود انرژی و خستگی مداوم
- مشکل در تمرکز و انجام فعالیتهای روزانه
- عدم اعتماد به نفس
- افکار یا تلاش برای خودکشی
علائم بی انگیزگی
از علائم بی انگیزگی میتوان به عدم نظافت شخصی اشاره کرد و یا شرکت در جلساتی که برای آن برنامه ریزی انجام شده نتوانید حاضر شوید. همچنین ممکن است به تماس، پیامک و یا ایمیل دوستانتان پاسخ ندهید. عملکردتان در کار یا مدرسه به شدت ضعیف باشد. ممکن است از پرداخت قبضهایتان امتناع کنید و یا کارهای روزمرهتان را انجام ندهید. بیشتر افراد متوجه علائم بیانگیزگی نمیشوند و فکر میکنند که کاری که انجام میدهند کاملا طبیعی و نرمال است، به همین دلیل وجود یک شخص برای گوشزد علائم به شما ضروری است.
چه عواملی باعث بی انگیزگی در فرد میشود؟
بی انگیزگی علاوه بر اینکه میتواند یکی از علائم بیماری اسکیزوفرنی باشد، مصرف دارو نیز میتواند باعث آن شود. مصرف برخی از داروهای ضد روان پریشی که برای درمان اسکیزوفرنی تجویز میشود نیز میتوانند باعث ایجاد بیانگیزگی در فرد شوند.
بیانگیزگی علاوه بر افسردگی شدید میتواند به دلیل یکی از اختلالات زیر نیز بوجود آید:
- اختلال دوقطبی
- اختلال افسردگی مداوم (dysthymia)
- سندرم پیش از قاعدگی
- اختلال استرس پس از سانحه
- آسیب تروماتیک مغزی
- بیماری آلزایمر
مطلب بیشتر: علائم افسردگی در نوجوانان
تشخیص بیانگیزگی
یک متخصص بهداشت روان مانند روانشناس یا روانپزشک میتواند بیانگیزگی را تشخیص دهد. در صورت داشتن علائم اسکیزوفرنی، افسردگی شدید یا سایر اختلالات که باعث بیانگیزگی میشوند، به یک روان درمانگر مراجعه کنید.
راهکارهایی برای افزایش انگیزه در افراد افسرده
اگر انجام کارهای روزمره برای شما طاقت فرسا است، برای خودتان اهداف کوچکی تعیین کنید. با رسیدن به این اهداف کوچک و گنجاندن کارهای روزمرهتان در آن میتوانید در نهایت به همه کارهایتان برسید. در اینجا چند راهکار را برای افزایش انگیزه توصیه میکنیم:
از تختتان بیرون بیایید و لباس خوابتان را عوض کنید
از تخت بیرون آمدن در طول روز اولین عمل پیروزمندانه برای مبارزه با بیانگیزگی است. چند یادداشت با نگرش مثبت برای خودتان بنویسید و آن را در جایی که جلوی چشمتان باشد قرار دهید. این یادداشتها میتواند شامل جملات انگیزشی مانند: “تو میتونی از پس هرکاری بر بیای، خواستن توانستن است، هیچ وقت تسلیم نشو!” استفاده کنید. مغز شما از افکار شما تغذیه میکند، پس سعی کنید از جملات مثبت استفاده کنید تا بتوانید انگیزه کافی برای انجام هر کاری را داشته باشد.
پیادهروی کنید
ورزش و پیادهروی به بدن شما کمک میکند تا هورمونهایی که احساس خوب به شما میدهند (اندروفین) در بدن آزاد شوند. پیادهروی برای ۳۵ دقیقه در روز و پنج روز در هفته میتواند علائم افسردگی از خفیف تا متوسط را بهبود بخشد. همچنین ممکن است به دیگر اختلالات شدیدتر افسردگی کمک کند.
مطلب مرتبط: سندروم خستگی مزمن و درمان آن چیست؟ علت ها و علائم
دستانتان را کثیف کنید تا انگیزهتان افزایش یابد
طبق آزمایشی که بر روی موشهای آلوده به باکتری (مایکوباکتریوم واکا) انجام شد، نشان داد که نوع خاصی از باکتریهای موجود در خاک (مایکوباکتریوم واکا) ممکن است تولید سروتونین را افزایش دهند. سروتونین به نوبه خود به کاهش علائم افسردگی کمک میکند. باکتریهای موجود در غذاهای تخمیر شده، مانند ماست، همچنین میتواند با کاهش اضطراب و بهبود بالقوه علائم افسردگی، باعث بهبود روحیه شود.
بیش از حد برنامهریزی نکنید
اگر فقط میتوانید یک یا دو کار را انجام دهید، خوب است. برای هر کار یا هدفی که به پایان رساندهاید، هر چند هم که کوچک باشد، به خود تبریک بگویید و یا حتی برای خود هدیهای تهیه کنید. این کار به بهبود اعتماد به نفس و احساس انگیزه در شما کمک میکند.
تفکرات منفی را دور بریزید
خواندن اخبار یا جستجو در اینترنت، صحبت با افرادی که احساس منفی در شما ایجاد میکنند و شما را خسته میکنند یا مرور مجدد موضوعات غم انگیز، این فعالیتها میتوانند در خلق و خو و انگیزه شما تاثیر داشته باشند. درعوض، بر احساس سپاسگزاری تمرکز کنید. مطالب نشاط آور را بخوانید و سعی کنید با افراد مثبت رفت و آمد داشته باشید.
به یک برنامه مرتب روزانه پایبند باشید
برنامه خود را بنویسید، آن را به دیوار یا جایی که میبینید بچسبانید و وقتی کارها را انجام دادید از علامت گذاری استفاده کنید. احساس انجام و به پایان رساندن کارهای روزمره باعث ایجاد حس مثبت در شما میشود و به شما انگیزه میدهد تا هر روز هدف والاتری داشته باشید.
معاشرت کنید
افراد مثبت و افرادی که به شما حس خوب میدهند برای معاشرت انتخاب کنید. برای کمک به افراد مختلف داوطلب شوید. کمک به فرد نیازمند باعث بهبود روحیه و انگیزه شما برای برخاستن از رختخواب در روز بعد میشود. همچنین انجام یک کار خیرخواهانه در رابطه با کمک به حیوانات یا تهیه غذا برای آنها میتواند بسیار در روحیه و انگیزه شما تاثیرگذار باشد.
به اندازه بخوابید.
افسردگی و بیانگیزگی میتواند شما را به خواب زیاد و خستگی مداوم بکشاند. زیاد خوابیدن بر روی شما تاثیر میگذارد. ۸ ساعت خواب روزانه برای گرفتن انرژی لازم برای هر فردی کافی است. بیشتر یا کمتر از این مقدار میتواند مشکلات سلامت روان و حتی مشکلات سلامت جسمی بسیاری برای فرد ایجاد کند.
39 Responses
سلام من قبلنا یه دانش اموز قوی و پرتلاش بودم وسال یازدهم که بودم برادرم مبتلا به بیماری سرطان شد و چون برای درمان به یه شهر دیگه میرفتن با مادرم من با پدرم تو خونه تنها بودم نزدیک به دوسال وتقریبا سال اخرو کنکورمو بخاطر کرونا و چیزای دیگه خراب کردم ورتبم افتضاح شد بعدازاون ۳ سال بعد هم کنکور دادم اما قبول نشدم الان امسال همه هم سن هام جاهای خوبی قبول شدن اما من ۳ ساله که سر جای خودم راکد موندم وانگیزه برای هیچ کاری رو ندارم چه برسه به درس خوندن حتی خوصله فیلم دیدن که قبلنا یکی از کارهای مورد علاقه م بود رو هم ندارم جوری بی انگیزه شدم که ساعت ۴ صبح خوابم میبره به زور ساعت ۱۲ ظهر بیدار میشم درحالیکی که قبلنا جزء حافظین قران بودم صبح زود بیدار میشدم تا از هیچی جا نمونم نمیدونم الان با این وضعیت چیکار کنم هاج وواج موندم نه راه پس دارم نه راه پیش
شاید دچار نا امیدی و استیصال شده اید. لازم است بطور عملی و در مسیر درست قدم بردارید، در حال حاضر درستترین مسیر این است که از شرکت مجدد در کنکور و مقایسه با همکلاسی ها دست بکشید، خیلی زود و بطور «عملی» فعالیت های جدید را آغاز کنید، در درجه اول پیدا کردن یک شغل ، حتی اگر مورد علاقه تان نیست را شروع کنید؛ قوی و قدرتمند، ورزش کنید ، ارتباط موثر با دوستان را بیشتر کنید، هر کاری مفیدی که بدان علاقمند هستید را یکی یکی شروع کنید. به کنکور حتی فکر نکنید تا اول از جا برخیزید برای اینکار به جای مقایسه با دیگران، قدم های جدید خودتان را با قبل خودتان مقایسه کنید.
برای کنکور زمان کافی دارید. لازم است دیدتان را تغییر دهید بدین معنی که بپذیرید مشکلی برای شما وجود دارد که باعث ایستایی و ناکامی شما شده است ، برای اینکه بتوانید درست پیش روید از روان شناس کمک بگیرید ، بیاد داشته باشید قدم ها هر چه کوچکتر باشد ، در دراز مدت زودتر موفقیت بیشتر کسب می کنید ، با کمک روان شناس حتما موفق خواهید شد.
خانم محترم تنها کنکور قبول شدن نمی تواند هدف شما باشد میتوانیدکاروهنر دیگر یادبگیرید وبه شغل هایی که علاقه داریدبپردازیدو درآنهاپیشرفت کنید
من اصلا انگیزه ادامه ندارم حس بدی دارم اگه هدفی تایین کنم برای خودم بعد یکی دو روز خسته میشم و به خودم میگم که اصلا چرا باید بهش برسم ولش کن و ولش میکنم دیگه الان حتی حوصله خودم هم ندادم…
من قبلا پر انرژی بودم و علاقه های زیادی داشتم ولی الان بی حال و بی علاقه نسبت به همچی هستم
خب، نظر خودمو بگم، ی بخش فیزیکیه، ولی ی بخش بزرگ اینه، دنبال چی میرم؟چرا اصلا برم؟ دنیا که سروته نداره
متاسفانه هرکسی اینو به خودش بگه یا دروغ گفته، یا نمیدونه
یکی هست تمام زندگیش درد داشته، و وقتی اون درد کنار میره و دیگه ندارتش نمیدونه چیکار بکنه
برای کسی که از اوج لذت و هیجان دنبال کردن اهدافش باهم احساس اعتیاد مداوم به اون لذت میکنه و ازش میترسه هم همچین چیزی هست، از اینکه اگه روزی این لذتو نتونم داشته باشم چی؟
اصلا واسه چی دارم میرم؟ چیزایی که بهشون میگم خوب و بد، اونا چی هستن اصلا، نکنه اشتباه میرم،یعنی دارم صرفا برای لذت حرکت میکنم؟ خب اگه ی روز شاد نباشم چی؟
اصلا خیلی اوضاع سخت میشه
یکی تنها ۱ دلیل برای حرکت داره، چه توی شادی و چه توی غم، چه با لذت و چه با نفرت، به هر حال میره دنبالش بخاطر دلیلش که وقتی دلیله کمرنگ میشه، دیگه ولش میکنه
یکی عاشق تنبلیه، ولی، یجایی بزور خودشو ازش جدا میکنه، ولی به جایی میرسه که میگه، اصلا چرا پاشدم؟
نمیدونه، میگه خب به هرحال وقتی که رسیدمم مجبورم بشینم دیگه، یکی دیگه ممکنه فکر کنه لذت تنها توی گیم زدنه، تنها تو خوابیدنه
اینا همشون، مربوط به اینه که معیار های خوب و بدتونو دسته بندی کنید، یچی دیگه میپرسم، چرا غذا میخورید؟
که نمیرید؟ نه، مرگ برای همجین آدمی خیلی عادیه، فرق زشت و زیبارو نمیفهمه و فقط میخواد به نتیجه ی فکریش برسه، میگه خب من الان چرا شاد نیستم، چیکار واقعا درسته، اصلا ی وسواسیت فکری خیلی عجیب
خب
برای خودتون، یسری روش، یسری ارزش، یسری کارای ثابت به دلیل خودتون بکنید، بعد بگید خارج از اون کارای ثابت، باید لحظات ثابتم به نوعی متمرکز باشه، انگار میخواید ی مراسم مذهبی اجرا کنید، باید براشون به دلیلی که لذت بخش تر و راحت تر باشن، شرایطیو درنظر بگیرید
مثلا همیشه ظرف ها تمیز باید باشه، همیشه محیط کارم باید مرتب بشه تا بتونم از کار لذت زیاد رو ببرم و سریعتر به هدفم برسم، وقت استراحت، من فقط استراحت میکنم، دیگه دنبال لذت نیستم، طی این ساعت مجبورم که اینطوری باشم، ساعات دیگش به من مربوط نیست، حالا یک ملاک که اول دنبال چی برم، چه هدفی الان بهتره؟ مِلاک و ارزشم چیه؟ اون ثابتا برای سالم موندن بود، ولی الان هدف چیه که بخاطرش برم؟ ارزش حرکتمو داشته باشه، لذتشو داشته باشه، نتیجشم خوب باشه
روشام چیان؟ برنامم چیه؟ چه علومیو اول لازم دارم که برم سراغش؟ چه زمانهایی لازمه برم دنبالشون؟ کی بهش میرسم؟ خب، توی این بخش من به این نتایج رسیدم، وقت استراحت ۶ تا ۷، شام مهمه ، خواب ساعت ۱۰ مهمه، باعث تمرکز بیشتر و نداشتن هواس پرتی تو کارمه
منظم بودن محیط خواب خیلی مهمه که راحت بخوابم، اولویت ثانویه پوله، که از ساعت ۷ تا ۶ عصر، حالا ببین چی برات ارزشش بیشتره و نزدیکتره اگه طی ساعت کسب پول از کارت جلو افتادی، برو دنبال هدف اضافیت، که حالش بیشتره
سلام من به خاطر اختلافاتی که با همسرم داشتم ۱۰ سال گندی رو گذروندم دلم میخواست ازش جدا بشم اما به خاطر پسرم و خانوادم این کارو نکردم متاسفانه مشکلات روحی روانی دوران بچگیم که به خاطر رفتارای بد پدر مادرم دچارش شدم هم بهش اضافه میشد خلاصه برای فرار از اینهمه خودخوری و عذاب رو آوردم به مصرف موادحالا اعتیاد هم چیزی رو درست نکرد که بدترم شد از زندگیم و خونم فراریم و تبدیل شدم به یه آدم بی انگیزه و بی حوصله و افسرده احساس میکنم تو یه باتلاق افتادم که روز به روز بیشتر توش فرو میرم.
سلام، وضعیتی که توصیف میکنید قطعا خیلی آزارندهست و برای خروج از این وضعیت ضروریه حتما همزمان به روانپزشک و روانشناس مراجعه کنید تا همراهیتون کنند گام به گام از پس این چالش بربیاید و سلامت جسمانی و روانشناختی خودتونو باز سازی کنید. این که توقع داشته باشید به تنهایی از این مساله گذر کنید واقع بینانه نیست و ضوروریه فوری کمک تخصصی بگیرید.
سلام احسنت به پشت کاری که داشتی.به نظرم یه کم زندگی رو آسونتر بگیری همه چیز برلتذحا و لذت بخش میشه دوست عزیز.شما میخوای همه چیز آنکادر باشه و همینجور که خودتون گفتین به نظرم توقعات بالای شما و کمال گرایی تون باعث حال الآنتونه
سلام، برای خیلی از ما که پشت کنکور میمونیم این مسئله پیش میاد خیلی خوبه که سبک زندگی خودت رو متعادل نگه داشتی ولی نکته مهم اینه که خیلی وقتا ما این کار رو بدون تمرکز انجام میدیم و ذهنمون بیشتر به سمت افکار نگران کننده، افکار منفی یا حتی عذاب وجدان داشتن از ورزش و تفریح و اوقات فراغت میره و این باعث میشه که کیفیت این کارها کمتر و کمتر شه به علاوه نگرانیهایی که از این سال داریم پیش فرضهایی که داریم که باید خیلی سخت کار کنیم و اگر مثلاً استراحت میکنیم یا تفریح میکنیم این کار داره به کنکورمون صدمه میزنه حالا اگرم تمرین کنیم که این کارا رو انجام بدیم احتمالاً اولش خیلی کیفیت نداره و این ما رو دلسرد میکنه مهم اینه که یک روتینی که متعادل باشه از ورزش تفریح معاشرت با دیگران و درس خواندن برای خودم بسازم و اون روتین رو تمرین کنم و حواسم به مدل فکر کردنم موقع انجام این کارها باشه اینجوری کم کم دوباره کیفیت بهش برمیگرده.