همه انسانها افکار مزاحمی دارند که هر از چند گاهی به سراغ آنها میآیند. در دنیای پرتلاطم و آشفته امروزی، کمتر کسی را میتوان یافت که هجوم افکار ناخواسته را بهویژه پیش از خواب تجربه نکرده باشد. اما در برخی افراد این حالت شدت پیدا میکند و فرد در طول روز با افکار و ترسهای تکرارشونده در ذهن خود مواجه میشود و تلاش برای بیرون کردن آنها از خانه ذهن،تنها برای مدت کوتاهی دوام خواهد داشت.
گاهی این نشخوار فکری یا تا جایی فرد را آزار میدهد که به هر راهکار غیرعلمی برای درمان چنگ میزند. این افراد ممکن است بهصورت مداوم در مورد ابتلا به بیماریهای مختلف فکر کنند یا مدام افکار و رفتار خود و دیگران را وارسی و مرور کنند یا ممکن است مدام دلواپس عزیزان خود باشند.
در چنین مواردی فرد سعی میکند با مراقبت گری و توجه بیشتر مانع از رخداد موضوع اضطراب زا شود. در اینجا این احتمال وجود دارد که فرد به وسواس فکری مبتلا باشد که بخشی از اختلال وسواس فکری-عملی است.
وسواس فکری عملی یا OCD چیست؟
وسواس فکری عملی یا Obsessive-Compulsive Disorder که بهاختصار به آن OCD نیز اطلاق میشود، یک اختلال روانشناختی است که باعث تکرار افکار یا احساسات ناخواسته (وسواس) یا اصرار به انجام مکرر یک کار (اجبار) میشود. در واقع، اجبار یا وسواس عملی، رفتارهایی هستند که باید بارها و بارها انجام شوند تا اضطراب ناشی از وسواس فکری فرد کاهش یابد. برخی افراد هم به وسواس فکری و هم به وسواس عملی مبتلا هستند، اما عدهای ممکن است تنها به یکی از آنها دچار باشند.
فرد مبتلا به این اختلال ممکن است متوجه نباشد که وسواس فکری و یا وسواس عملی او بیش از اندازه یا غیرمنطقی است و زمان زیادی را از او گرفته و در کارهای روزمره، اجتماعی، مدرسه یا کار وی تداخل ایجاد میکند. گاهی نیز فرد به این مسئله واقف است، اما توانایی متوقف کردن آن را ندارد.
علائم وسواس فکری عملی
اختلال وسواس فکری-عملی شامل وسواس و اجبار است. ممکن است عدهای فقط علائم وسواس و عدهای علائم هر دو را داشته باشند. در ادامه به تشریح علائم مختص هر دسته خواهیم پرداخت.
علائم وسواس فکری
وسواس فکری شامل افکار مزاحم و تکرار شونده، تمایلات یا تصاویر مزاحم تکراری و مداوم است که باعث پریشانی یا اضطراب فرد میشوند. این افکار معمولاً زمانی به ذهن هجوم میآورند که در حال فکر کردن یا انجام کارهای دیگر هستید.
وسواس فکری اغلب بهصورت موارد زیر بروز میکند:
- ترس از آلودگی یا بیماری
- نیاز شدید به اطمینان یافتن
- نیاز شدید به نظم و تقارن
- افکار تهاجمی یا وحشتناک در مورد آسیب رساندن به خود یا دیگران
- افکار ناخواسته از جمله پرخاشگری، یا موضوعات جنسی یا مذهبی
مثالهایی از علائم وسواس فکری:
- از لمس اشیایی که دیگران آنها را لمس کردهاند، ترس دارید
- از موقعیتهایی که سبب آغاز وسواس فکری شما میشوند، مانند دست دادن، اجتناب میکنید
- شک دارید که در را قفل کرده باشید یا اجاق گاز را خاموش کرده باشید
- وقتی اشیا حالت منظم ندارند یا با روش خاص شما مرتب نشدهاند، استرس شدیدی میگیرید
- تصاویری از راندن خودرو به میان جمعیتی از مردم به ذهن شما میآید
- افکاری در مورد انجام رفتار زشت یا اقدام نامناسب در ملأعام دارید
- تصاویر جنسی ناخوشایند در ذهن شما تداعی میشود
ویژگی های افکار وسواسی
افکار وسواسی زمانی اتفاق می افتد که مدیریت افکار مزاحم ما بسیار سخت است. ویژگی افکار وسواسی این است که آنها به ما احساس ناراحتی می دهند و تأثیر منفی بر زندگی روزمره ما می گذارند. افکار وسواسی و مزاحم ممکن است در ذهن ما گیر کنند و ما ممکن است نگران این باشیم که چه زمانی از بین خواهند رفت. افکار وسواسی اغلب تکراری هستند و از بین نمی روند و هرچه بیشتر به آن فکر کنید، بیشتر مضطرب می شوید و افکار بدتر می شوند.
علائم وسواس عملی
وسواس عملی شامل رفتارهای تکرارشونده است که احساس میکنید ناچار به انجام آنها هستید. این رفتارهای تکراری بهمنظور کاهش اضطراب ناشی از وسواس فکری شما یا جلوگیری از وقوع یک اتفاق بد است. انجام چنین کارهایی، هیچ لذتی بههمراه ندارد و ممکن است فقط سبب کاهش موقت اضطراب شود.
علائم وسواس عملی شبیه علائم وسواس فکری هستند، تنها تفاوت آنها در این است که علاوه بر ذهن، در عمل نیز ظاهر میشوند. این علائم عبارتند از:
- شستشو و تمیز کردن مکرر
- چک کردن مکرر
- شمارش کردن مکرر
- نظم بیش از حد
- دنبال کردن مجددانه یک روال
- نیاز به اطمینان
مثالهایی از علائم و نشانههای وسواس عملی:
- دستها را بهصورت مکرر شستشو میدهید، تا جاییکه پوست شما خشک و آسیبدیده میشود
- برای اطمینان از قفل بودن دربها، بارها و بارها آنها را چک میکنید
- اجاق گاز را بارها و بارها چک میکنید تا مطمئن شوید که خاموش است
- قدمهایتان، بطریها یا سایر اشیای اطرافتان را دائماً شمارش میکنید
- زیر لب به تکرار دعا، کلمه یا عبارت خاصی میپردازید
- قوطیهای کنسرو را همیشه با یک ترتیب مشخص قرار میدهید
وسواس فکری ترس از اتفاقات بد
اضطراب پیشبینی یا وسواس فکری ترس از اتفاقات بد به خودی خود یک اختلال نیست، بلکه نشانهای از اختلال اضطراب فراگیر، اختلال هراس یا وسواس فکری است. اضطراب پیش بینی به نگرانی در مورد رویدادهای خاص آینده و ترس از اتفاقات بد اشاره دارد. وسواس فکری ترس از اتفاقات بد میتواند از یک حس گذرا تا یک ترس ناتوانکننده متغیر باشد. فرد در وسواس فکری ترس از اتفاقات بد ممکن است زمان زیادی را صرف تصور بدترین سناریوها کند. تمرکز بیش از حد بر روی این نتایج ناخواسته می تواند ناامیدی فرد را افزایش دهد.
وسواس فکری ترس از اتفاقات بد می تواند در زمینه های مختلفی اتفاق بیفتد، اما معمولاً روی چیزهایی تمرکز می کند که فرد نمی تواند پیش بینی یا کنترل کند. این نگرانیها تا جایی طبیعی هستند که بر زندگی روزمره شما تاثیر منفی نگذارند.
پیامدهای وسواس فکری
وسواسهای عملی پیامد مستقیم وسواسهای فکری هستند، اما بهغیر از وسواس عملی، افراد مبتلا معمولا بسیار مضطرب و احساساتی هستند و علائمی مانند علائم افسردگی، نگرانی بیش از حد، تنش شدید و احساس مداوم اینکه هیچ چیز درست نیست را دارند.
افکار مزاحم و تکرار شونده ممکن است چندین اثر کوتاهمدت از جمله عدم توانایی شخص در کار کردن بهعنوان فرد مفیدی در جامعه، ایجاد مشکلات در مدرسه یا محل کار، ایجاد مشکل در حفظ دوستی یا روابط عاشقانه را بهدنبال داشته باشد. اثرات طولانیمدت این اختلال عمدتاً بهدلیل کیفیت پایین زندگی مبتلایان ایجاد میشوند. این اثرات طولانیمدت شامل افسردگی، اضطراب مداوم و افزایش خطر سوءمصرف مواد هستند.
آیا وسواس قابل درمان است؟
- دسته اول بیمارانی هستند که علائم به جزئی از وجودشان تبدیل شده است به این بیماران، خودهمخوان میگویند. بیماران خودهمخوان از علائم خود بی خبر هستند و نمیدانند جزئی نگری افراطی و قوانین سفت و سختشان مانع از تجربه ی زندگی سالم و شاد است و با هر تجربه ی ناکامی، قوانین جدیدتری وضع میکنند که زندگی آنها را محدودتر میکند. بسیار مشکل است یک بیمار خودهمخوان را وارد رواندرمانی کنید. زیرا از نظر آنها هیچ مشکلی وجود ندارد.
- دسته دوم افرادی هستند که از قضاوت شدن و سرزنش توسط خود و دیگران ترس دارند و دریافت یک تشخیص روانشناسی میتواند در آنها باعث احساس شرم و تحقیر شود و ترس از طرد شدن مانع شروع یا ادامه رواندرمانی در آنها شود.
- دسته سوم کسانی هستند که اختلالات رفتاری برایشان نشانه ضعف است. همانطور که شنیده اید اغلب مردم میگویند “هر کسی باید بتواند مشکلات خود را حل کند.” بخصوص در مردان به این معنی است که نیاز به کسی نداشته باشید.
مطالعه بیشتر: برای وسواس فکری چه بخوریم؟ غذاهای مفید برای وسواس فکری
درمان وسواس فکری و رهایی از افکار وسواسی
اگر افکار شما ناشی از مشکلات غیرواقعی هستند و کیفیت زندگی شما را تحت تأثیر قرار دادهاند، به وسواس فکری مبتلا هستید و لازم است که هر چه زودتر به یک روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنید.
رواندرمانگر با ارائه راهکارهای مؤثر شما را در نبرد با هجوم افکار ناخواسته و مزاحم یاری میکند و معمولا از یکی از دو روش زیر بسته به شدت اختلال استفاده مینماید.
همچنین بخوانید: بهترین روش درمان وسواس فکری بدون دارو چیست؟ معرفی انواع روشها
رواندرمانی وسواس فکری
روانکاوی به ریشه های اضطراب میپردازد و به فرد کمک میکند با تجربه ی دوباره ی اضطراب ها در فضایی امن، هیجانات بازسازی شوند و فرد در بستری ایمن نیاز نداشته باشد برای گریز از اضطراب به علائم تکرار شونده چنگ بزند.
رفتاردرمانی شناختی (CBT) نوعی رواندرمانی برای از مبتلایان به وسواس است. مواجههدرمانی (ERP)، بخشی از درمان CBT است که در آن، فرد مبتلا بهتدریج در معرض ترس یا وسواس خود قرار میگیرد و راههای مقابله با اجبار ناشی از آن را میآموزد.
دارودرمانی وسواس فکری
برخی داروهای روانپزشکی میتوانند به کنترل وسواس کمک کنند. معمولاً متخصصان داروهای ضدافسردگی را در مرحله اول امتحان میکنند که عبارتند از:
- کلومیپرامین برای بزرگسالان و کودکان ۱۰ سال به بالا
- فلوكستین برای بزرگسالان و كودكان ۷ سال به بالا
- فلووکسامین برای بزرگسالان و کودکان ۸ سال به بالا
- پاروکستین فقط برای بزرگسالان
- سرترالین برای بزرگسالان و کودکان ۶ سال به بالا
در پایان بهخاطر داشته باشید که وسواس فکری جزو اختلالات روانشناختی است که در طول زندگی با شما باقی میماند، اما خوشبختانه به درمانهای رایج بهخوبی جواب میدهد. شما هر چه زودتر به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنید، درمان آن آسانتر و تبعاتش کمتر خواهند بود.
مطالعه بیشتر: چه قرصی برای وسواس فکری خوب است؟ بهترین قرص برای وسواس فکری
سلام
خواهش میکنم کمکم کنید افکار منفی پدرمو در آورده
یه حسی که مثلا دختر کوچولو تو بغلته بندازش زمین
بزن تو گوش برادرت پشت فرمون ماشینو چپ کن
حسی مثل اینکه شیطان تو وجودته
من ۴۰ سالمه بچه دارم یه دختر
درود و خسته نباشید خیلی کوتاه و مختصر میگم خانواده پدریم خیلی وسواس عملی دارن از تیک گرفته تا وسواس تکرار هرچیز و… واقعیت نمیدونم وسواس فکری دارند یا نه من الان تازه متوجه شدم که وسواس فکری گرفتم و خیلی سر این افکار مزخرف حالم از خودم بهم میخوره دستم خودم نیست نمیتونم ذهنمو کنترل کنم بعضی وقتا افکار جنسی درباره عزیزانم به ذهنم میاد از اطرافیان و خیلی کمتر از خودم و سر این قضیه بار ها شده بزنم زیر گوش خودم احساس بی غیرت و بیشرمی میکنم من از کار این خوشم نمیاد ولی ناخودآگاه در ذهنم میاد و من همش عصبی میشم که چرا این تو ذهن من میاد و حالم گرفته میشه و دوست دارم خودم رو بزنم تا افکار مزخرف تو ذهنم نیاد من با این افکار ها هیچ حس خوبی نمیگیرم بلکه حالم بهم میخوره ولی دستم خودم نیست ممنون میشم راه حلی به من بدید 🙏🏻
سلام وقت بخیر
یک صدای خارج از کنترلم در ذهنم میگه که اگر مثلا دو باره دستم رو نشودم اتفاقی برای یکی از اعضای خوانواده میفته یا وقتی درو بستم میگه یک صدای در ذهنم اگه دوباره باز نکنی ببندی یکی از اعضای خوانواده ات میمیره یا مریض میشه نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنمایم کنین
وقتی هم که افکار میاد اگر این کارو نکنم چه بلایی به سر خانواده ام میاد درست مثل فیلم در ذهنم پخش میشه و استرس میگیرم لطفا راهنمای کنین ضمنا
میگن این علائم وسواس فکری اجباری هست ولی من نمیدونم چرا مغزم نمیتونه قبول کنه وسواس فکری هست برای همین میترسم که اگر اون کارهای که ذهنم میگه رو انجام ندم اتفاقی برای خوانواده ام بیفته لطفا راهنمای کنین ممنون
ضمنا یا فکر میکنم اگر یه کار های رو نکنم صورتم شبیه یه آدم بدی میشه الانم ادم رو تایپ کردم فکر میکنم جمله ادم بده خلاصه این فکرا دیگه نمیذاره راحت زندگی کنم لطفا راهنمای کنید و بیگین این مشکل نام هم داره دقیقا نام این مشکل چیه ممنون
سلام وقت بخیر خسته نباشید.من از بچگی هیچ میلی ب زندگی نداشتم و هدف نداشتم و زندگیم بی معنی بود و فکر میکردم کسی دوستم نداره و همش تنها بودم و همش تحت خشونت بودم ولی در کل خودم بچه خیلی ارومیم ازارم ب کسی نمیرسه و ارومم.مدتی هست حملات پانیک و اضطراب داشتم و دکتر گفت افسردگی هم داری.دارو هم میخورم ولی همچنان فکرای منفی میاد تو ذهنم.هی میگ چرا خودتو نمیکشی چرا داری زندگی میکنی اصلا چرا باید زنده باشی نگا کن زندگی بی معنیه.یا وقتی پشت فرمونم هی فکرای بد میاد تو ذهنم ک چرا ماشینو نمیکوبی تو دیوار چرا پرخاش نمیکنی من از این فکرام میترسم از خودم میترسم.من چم شده قبلا اینجوری نبودم🥺🥺🥺نمیدونم چرا این فکرای مسخره رو دارم.یا مثلا فکرام میگه برو لب بوم خودتو بنداز پایین.ی فکرای خیلی بد و مزخرف
با درود؛ همراه عزیز شما آدم بدی نیستید، اینها افکار شما هستند، بهتر است افکار و احساسات شما توسط درمانگر آنالیز شود تا از این دشواری و رنجی که هستید رها شوید. اهمیتی ندارد که نام این حالتها چیست، آنچه مهم است این است که شما از وجود این افکار در رنج هستید، و پراهمیت تر از نام بیماری، گذراندم پروسهٔ درمان و اقدام عملی در این مسیر است . پیشنهاد میشود برای بهبودی شرایط درونی از رواندرمانگر و روانشناس کمک تخصصی بگیرید.
با سلام و خسته نباشید و وقتتون بخیر و خوشی و سراسر سروتونین…
من اسمم امیر حسین هستش
خواهش میکنم درسته این متن خیلی زیاده ولی لطفاً بخون چون یه عمره داره منو زجر میده
من ۱۸ سالمه
، من میخوام از ابتدا که این مشکل ایجاد شد رو کامل براتون شرح بدم و اینکه لطفاً نگید که به روانپزشک و… مراجعه کنم چون راستش خانوادم یک فکر اشتباهی داره و اونم اینه که انسان نباید به روانپزشک و مشاور مراجعه کند و باید خودش مشکلاتش را حل کند در حالی نمی دانند روح نیز مانند جسم که به پزشک احتیاج دارد، به روانپزشک و روانشناس احتیاج دارد، به همین خاطر تا دو یا سه سال آینده که هنوز مستقل نشده ام نمیتونم به روانپزشک مراجعه کنم،
شرح کامل:من در پایه های اول تا ششم یعنی در دوران کودکی اعتماد به نفس و عزت نفس و اراده بسیار بالایی داشتم و از درس و فوتبال و عشق به خدا( خلاصه با همه چیز) بسیار بسیار لذت میبردم و اینکه در مدرسه همیشه شاگرد اول و رقابت گر بودم(هر چند که از رقابت کردن بدم میومد) و عاشق ریاضی بودم خلاصه یعنی سراسر سروتونین بودم تا اینکه پایان ششم به بلوغ رسیدم و با خودارضایی آشنا شدم و من بعد از ۱۵ روز از شروع خودارضایی از طریق سایت های مذهبی و رده اول گوگل با عوارض و گناه بودن خودارضایی آشنا شدم و هر روز و شبم تلاش برای ترک خودارضایی و دوری کردن از عوارضش بود ولی متاسفانه بهش عادت کرده بودم(یا اینکه از روی نیاز بود چون درست نمیدونم) و من هر چقدر با راه های مختلف تلاش کردم خودارضایی نکنم ولی نتوانستم و هر بار که خودارضایی میکردم بسیار بسیار ناراحت و افسرده میشدم چون فکر و گمان میکردم که نکنه اون توانایی هایی که در دوران کودکی داشتم به خاطر عوارض خودارضایی از بین بروند و مغزم و حافظه ی قوی ام از بین بروند به همین خاطر به تدریج افسرده شده بودم(حالا فهمیده ام که به خاطر عوارضش افسرده نشده بودم بلکه به خاطر تلقین های منفی سایت های صفحه ی اول گوگل درباره ی خودارضایی افسرده شده بودم) و من هر چقدر تلاش میکردم از خودارضایی دوری کنم ولی نمی شد بلکه باعث میشد بیشتر معتاد خودارضایی بشم که این مشکل خودارضایی کم بود کرونا هم بهش اضافه شد یعنی پایه هشتم که بودم کرونا اومد و مدارس تعطیل شد و خانه نشین شدیم ولی من مثل مدرسه با عشق و علاقه درسم را میخواندم و از دنیای خودم لذت فراوان میبردم(هر چند که خودارضایی برام مشکل بزرگی بود)ولی همانطور که گفتم والدینم آدم های سنتی و سمی بودند و با حرف ها و متلک هایشان مرا بی نهایت اذیت میکردند مثلاً میگفتند برو آب معدنی بفروش درس رو ول کن یا تابستون ها مثل پسر خالت برو باغ های مردم کار کن(هر چند که از نظر وضع مالی خوبی بودیم و وضعیت مالی خوبی داشتیم ولی فکر کنم مرض داشتند) و همین والدینی که از پایه اول تا ششم مرا تشویق به درس خواندن کرده بودند و خودشون باعث شده بودند که در مسیر تحصیل قرار بگیرم و علاقه مند به درس بشم حالا به صورت غیر مستقیم از من میخواستند درس رو ول کنم در حالی که نفهم بودند و نمیدونستند که منم انسانم و دل و روح دارم و نمیتونم یک چیزی رو که باعث شدید هفت سال بهش علاقه داشته باشم رو یه شبه ولش کنم به همین خاطر کم کم با متلک ها و رفتارهایشان باعث شدند نسبت بهشون گارد بگیرم و رفته رفته به خاطر حرف های منفی پدر و مادرم به خصوص مادرم مثلاً بهم میگفت تو عرضه نداری، هم سن های تو دارند مکانیکی یاد میگیرند و تو یا درس میخوانی یا فوتبال بازی میکنی در حالی که من امیر حسین فقط سیزده یا چهارده سال داشتم خلاصه کار به جایی رسید که ازشون متنفر شدم و هر شب گریه میکردم یا از شدت فشار خانوادگی در خیالم با شخصیت خیالی ام صحبت میکردم و چون مادرم مشکلات زیادی با پدرم داشت به همین خاطر هر روز در غیاب پدرم با من صحبت میکرد و از مشکلاتی که با پدرم داشت باهام درد و دل میکرد و من هم رفته رفته حرفاش رویم اثر گذاشته بود و از پدرم هم نفرت زیادی پیدا کرده بودم هم بخاطر حرف های مادر سمی ام و هم به خاطر متلک ها و بی تفاوتی هایش نسبت به من تا جایی که رابطه ام با پدرم به خاطر دعوا هایم باهاش، بد شده بود خلاصه من کار هر شبم شده بود گریه و گریه و گریه 😭 و آرزوی مرگ حتی یک دفعه خواستم به خودکشی اقدام کنم ولی طناب رو که انداختم روی میله و گلوم رو باهاش بستم و رفتم روی صندلی بزرگ و صندلی را کنار زدم تا کارم رو تموم کنم یه لحظه میله بالایی شکست و افتاد سرم و خودکشی ناکام موند ولی از سرم خون زیادی اومد ولی حالا خدا رو شکر میکنم که میله شکست و خلاصه دیگه من انگار همون آدم سابق دو سه سال قبل و خوشحال و سروتونین زا(سرشار از شادی) نبودم و به خاطر ناتوانی در ترک خودارضایی و ترس از عوارض خودارضایی، افسرده شده بودم و احساس گناه میکردم و فکر میکردم همون طور که سایت های صفحه اول گوگل میگویند عوارض خودارضایی داره ذهن و حافظه منو نابود میکنه و همچنین به خاطر متلک ها و حرف های منفی پدر و مادرم رنج زیادی میبردم و اعتماد به نفسم خیلی خیلی ضعیف شده بود و از هیچ چیز حتی از درس و فوتبال نیز دیگه مثل قبل لذت نمیبردم و اینکه من اون زمان از یک متلک یا حرف منفی نسبت به خودم خیلی بیشتر ناراحت میشدم و خیلی خیلی بهش حساسیت داشتم (به خاطر سخنان منفی زیاد مادرم)😭😭 و مادرم بهم میگفت تو هیچی نمیشی،تو عرضه ی هیچ کاری نداری،تو به گرد پای پسر خالت هم نمی رسی در حالی که من ۱۴ سالم بود پسر خالم ۱۸ سالش(۴ یا ۵ سال اختلاف) نمیدونم بر چه مبنایی منو تحقیر میکرد😭😭😭،
تا اینکه گذشت و رسید به زمانی که من اولای پایه ی نهم بودم
و با اینکه وضع مالی مون خوب بود برای اینکه به مادر شیطان صفت و شیطانم اثبات کنم که من اونجوری که اون میگه نیستم رفتم پیش بنا کار کردم و با اینکه از ته قلب ناراضی بودم که دارم کار میکنم چون خودم قلبن نخواسته بودم که کار کنم بلکه به اجبار روحی مادرم بود ولی یک سال تمام پیش اون کار کردم و به مرور از درس و فوتبال و… دور شده بودم و چسبیده بودم به کارم (البته در این مدت خودارضایی ام درسته که کم شده بود و رسیده بود به ۱۰ یا ۱۵ روز ولی باز به خاطر ترس از عوارضش ،بعد از هر بار خودارضایی احساس گناه میکردم و خیلی شدید ناراحت میشدم) تا اینکه رسید به سال دهم و من عاشق کارم شده بودم و پیش بنا کار میکردم ولی پدر و مادرم به خاطر این که من وارد سال دهم میشدم و اینکه بنا زیر قولش زده بود و پول اون ماه رو کم داده بود پدرم به اجبار منو از کارم بیرون آورد و بهم گفتند تو وارد سال دهم داری میشی و همون طور که پسر عموت با درس خواندن تونست به خارج بره و الان داره پول پارو میکنه پس تو هم میتونی، پس درس ات رو خیلی خوب بخون تا رتبه ی دو رقمی در کنکور بیاوری و من که قبلاً شکسته بودم اون لحظه پودر شدم و معنای پودر شدن رو فهمیدم چون من پنج سال قبلش عاشق درس و فوتبال و همه چیز بودم ولی اینا(پدر و مادرم) باعث شدند ازشون دست بکشم و دیگه برام جذابیتی نداشتند و چهار سال بود که نه با عشق و علاقه درس میخواندم نه فوتبال حرفه ای در باشگاه تختی بازی میکردم و نه … و با اجبار خودم اونا رو انجام میدادم و عشق و علاقمو بهشون از دست داده بودم فقط عاشق کارم بودم و کار میکردم و به فکر کسب درآمد بودم ولی حالا که قلبم شکسته بود و عشق و علاقه ای به درس نداشتم ازم میخواستند بشینم قشنگ درسمو بخوانم و دیگه منفی بافی و … رو گذاشته بودند کنار و منو حمایت میکردند که درسمو خوب بخونم و من هم نمیتونستم بهشون بگم که شما ها باعث شدید دیگه به درس علاقه نداشته باشم و الان هم نمیتونم درس بخونم ،ولی به زور و بی علاقگی درس میخواندم و ترم اول دهم دو درس افتادم و اینا متحیر شده بودند که چگونه من که نهم همه درس هام بیست بود الان دو درس رو افتاده ام و منم نتونستم بگم که شما عامل بوجود اومدن این وضعیت هستید،و زمان گذشت تا اینکه با خودم و خودارضایی ام و … کنار اومدم و پدر و مادرم هم ازم حمایت میکردند و منم بخشیدمشون(هر چند که هنوز هم تنفر شدید نسبت بهشون دارم در عین حال دوستشون دارم) ولی هر جور بود دوباره تونستم با شرایط بی علاقگی ام مقابله کنم و به اجبار به درس و مدرسه برگشتم(اول زندگیم منو تشویق شدید به درس کردند و من به خاطر تشویقشان عاشق درس بودم و مدرک نخبگان ریاضی از تهران گرفته بودم ولی بعد اینا مانع درس خواندنم شدند و عشق و علاقه ام رو کور کردند بعد که درس رو کنار گذاشتم و دیگه حتی کلاس هم نمیرفتم و فقط کار میکردم حالا میخواستند دوباره با عشق و علاقه درس بخونم و کنکور رتبه برتر بشم انگار من روباتم که هر سال تغییر حالت بدم) خلاصه مشکلاتم در سال یازدهم دیگه تقریباً حل شده بودند و منم میخواستم بهشون ثابت کنم که درسته توسط شون شکستم ولی میتونم دوباره بایستم به همین خاطر شروع کردم به تلاش شبانه روزی برای کنکور ولی متاسفانه من در سال هفتم یه وسواس درسی داشتم که امسال که دوازدهم ام عود کرده و شدید شده و مشکل من از اینجا شروع میشه:
راستش من هنگام مطالعه کردن وسواس دارم مثلاً یه سوال ریاضی رو درست حل میکنم دیگه لذت نمیبرم هیچ، بلکه درونم یه حس نارضایتی دارم و مثلا بهم میگه تو یواش حل کردی یا اشتباهه دوباره حل کن (در حالی که میدونم درست حل کردمش) خلاصه فکر های منفی هستش مثلا من وقتی دارم یک سوالی رو حل میکنم هنگام حل کردن ذهنم بهم میگه داری یواش حل میکنی معلومه وسواس داری و ممکنه در کنکور زمان کم بیاری وقتی به حرفاش گوش میکنم و میخوام سریع حل کنم بهم میگه دقت کن نکنه سریع حل کنی و اشتباه بشه، حتی اگه چیزی هم نگه یه حس نارضایتی درونم ایجاد میشه و در درونم شک ایجاد میکند یعنی وقتی به حرفش گوش نمیدم اذیتم میکنه گوش میدم بازم اذیتم میکنه،
مثلا دارم یک متنی رو حفظ میکنم بعد که میخوام از حفظ به خودم بگم یه حس نارضایتی درونم ایجاد میشه یا ذهنم بهم میگه نکنه اشتباه گفته باشی دوباره بگو، وقتی به حرفش گوش میکنم و دوباره میگم بهم میگه معلومه وسواس داری یعنی نه راه پیش دارم نه راه پس،
حتی وقتی یه کار ساده میخوام انجام بدم مثلا یه متنی رو بخونم یا تایپ کنم بعد اینکه متن رو تایپ کردم ذهنم بهم میگه نکنه اشتباه باشه دوباره برگرد تصحیحش کن وقتی به حرفاش گوش میکنم و برمیگردم و مرور میکنم به خودم میگم معلومه وسواس داری و وقتی به حرفش گوش نمیدم ذهنم بهم میگه نکنه اشتباه کرده باشی و در هر دو حالت خیلی اذیت میشم ، یا مثلا وقتی میخوام یه عدد بزرگی رو در ماشین حساب بزنم وقتی میزنم ذهنم میگه چرا وقتی تایپ میکنی هم به جای انگشت هات نگاه میکنی و هم به صفحه نمایش، بهش گوش نمیدم بهم میگه وسواس داری و اذیت میشم ،گوش میدم باز خودم اذیت میشم، خلاصه هیچ وقت از کاری که میکنم حس رضایت ندارم
یا مثلاً دارم با کنترل در دستم شبکه های تلویزیون رو جابجا میکنم و میخوام کنترل رو بگذارم سر جایش، یواش میگذارم سر جایش ذهنم میگه آره تو وسواس داری و میترسی بشکنه به حرفش گوش میدم و سریع میگذارم سرجایش اونوقت کنترل میشکنه، انگار منو ذهنم مقابل هم قرار داریم انگار همین الان که دارم تایپ میکنم یه چیزی اون درون درون ناخودآگاهم داره منو اذیت میکنه و اصلا نمیدونم چیه و چی میخواد، ولی این مشکل خیلی بیشتر منو در درس خواندن اذیت میکنه و نمیدونم چیکار کنم انگار یه حس نارضایتی هست که همیشه باهام هستش،
از یک نفر یکدفعه پرسیدم گفت این نارضایتی به خاطر همون متلک هایی هست که در دوران کودکی مادرت بهت میگفته و الان که مادرت دیگه حرف های سمی و اعتماد به نفس خورد کن بهت نمیزنه این نارضایتی درونی در تو جایگزین مادرت شده، حالا نمیدونم درست میگه یا نه ولی خلاصه همیشه در هر کاری ذهنم منفی میزنه و یه حس نارضایتی درونی از کاری که میخوام انجام بدم درونم ایجاد میشه و اینکه وقتی ذهنم روی یک موضوعی کلیک میکنه دیگه ولم نمیکنه و دیگه فوکوس میکنه روی اون فکر ، و هر کاری که میکنم ذهنم به جای اینکه حس رضایت برایش ایجاد بشه و منو تشویق کنه باز هم هر جور شده یه عیبی (که در ۹۹ درصد مواقع اون عیب ، عیب نیست) برای کارم در میاره و بهم میگه، ولی من میخوام مثل سابق از کار و دنیایم لذت ببرم ،
من امسال که دوازدهم ام هم واسه ی کنکور میخونم هم برنامه نویسی پایتون و کاتلین یاد میگیرم و اینکه وضع مالی مون هم خدا رو شکر خوبه ولی گفتم که بدونید عیبی ندارم ولی این حس نارضایتی داره منو خیلی خیلی اذیت میکنه حس میکنم باید مغزم از صفر صفر دوباره برنامه ریزی بشه چون انگار حد تعادل رو گم کرده ام و نمیدونم باید چیکار کنم تا مغزم راضی بشه و اینکه نمیدونم کِی مغزم راست میگه و باید بهش گوش بدم و کِی بهش گوش ندم،
به نظرتون اگه فلوکستین یا سرترالین یا فلوکسامین مصرف کنم حالم خوب میشه؟
در ضمن نمیتونم برم پیش روانپزشک چون اونوقت خانواده ام بهم میگن مرد باید خودش مشکلشو حل کنه یا اینکه میگن دیوانه باید به روانپزشک مراجعه کند نه انسان عاقل.
دو ساله تنها یک آرزو دارم و اونم اینه که این مشکل من حل بشه دیگه هیچ آرزویی فکر نکنم داشته باشم…
ساعت ۴:۴۶ شب، روز پنجشنبه اول اسفند ۱۴۰۳
همین الان که ۱۴۰۳ رو نوشتم یه حس تردید درونم ایجاد شد…
گُل با آن زیبایی آب از گِل میخورد/غصه ی دیوانه را آن مرد عاقل میخورد💚💜💙
سلام امیرحسین، ممنون که بخشی از قصه زندگیت رو با ما به اشتراک گذاشتی. بابت این نگاه عاقلانه بهت تبریک میگیم که از راه درستی به دنبال رفع مشکلاتت هستی. شرایطی که خانواده ایجاد کرده، احساساتی را در تو شکل داده که ممکن است در بروز این افکار وسواسی موثر باشد. نوع رفتار اطرافیان و اعضای خانواده در افکار و حالات روانی تمام افراد نقش پررنگی داد و سعی کن تا همچنان به کنترل رفتار خودت ادامه دهی تا به زودی بتوانی مستقل بشوی. همچنین سعی کن تا با پدر و مادرت درباره مسائلی که بینتان وجود دارد گفتگو کنی، حرف زدن با آنها شاید راهی برای کاهش فشاری باشد که به تو میآورند. یادت باشد که در نهایت تو مسئول زندگی خودت هستی و سعی کن بهترین مسیر را برای خودت پیدا کنی. درباره مشکلی که احساس میکنی دچار افکار وسواسی شدهای، سعی کن با یک روانشناس صحبت کنی. مراکز دولتی، سازمان بهزیستی و شماره ۱۴۸۰ را میتوانی برای صحبت با روانشناس پیگیری کنی. به نظر نیازی به مصرف دارو نیست، چرا که داروها معمولا در شرایط پیچیده و نشانههای زیاد اختلالات روانی توصیه میشوند. همچنین هیچ دارویی را بدون تجویز پزشک مصرف نکن، چرا که ممکن است عوارض جدی و مشکلات بیشتری برای تو ایجاد کند.
کسی که امید دارد فقیر نیست / همیشه چیزی دارد
سلام
پس من ۱۴سال دارد یه مدت تو فکرش فکرهای منفی وتکرار شونده مثل من در فوتبال ضعیف هستم من درس یاد نمیگیرم خصوصا روی گوشی که گوشیم خراب وتکرار میشه کلافه شده چه کار باید کرد
با درود؛ والد عزیز از اعتماد بنفس فرزندتان صحبت میکنید، نیاز است بررسی دقیق توسط روان شناس انجام گیرد تا فرزندتان بداند چه عاملی سبب عدم اعتماد به نفس او شده است؟ فرزندتان در سن حساس رشد یعنی سن ورود به نوجوانی قرار دارد، به او کمک کنید تا با با برقراری ارتباط با روان شناسان حوزه کودک نوجوان، اعتماد از دست رفته را بازیابد، هم تنش او کم شود وهم نوجوانی را بدون بحران طی کند.
سلام خسته نباشید
من کلا اکثر مواقع ذهنم درگیر هرچیزی میشه
شبا ساعت ۴ میرم ۶ خوابم میبره از فکر و خیال اصن دیگه نمیدونم درگیر چیم همش استرس دارم و از خودم عصبانی ام اصن نمیدونم چ کار کنم
الان ذهنم درگیر چزیه ک خودمم نمیدونم اون چیه. دستامم خیلی لرزشش بدتر شده
دیگه نمیدونم چ کار کنم
با درود: میتوان متوجه شد که این افکار مزاحم ازاردهنده شدهاند. آنچه مشخص است شما نگرانی زیاد دارید، لرزش دست از اضطراب بالاست که حاصل نگرانیهای درونی است گرچه ممکن است به این حجم از نگرانی واقف نباشید اما علائم آن را دارید . وجود اضطراب یک نشانه خوب است نگران آن نباشید، این نشانهها یاری کنندهاند برای اینکه شخص را بسمت حل مسائل درون فردی سوق میدهند. برخی افراد اضطرابات خود را از کودکی دارند و چون بدنبال راه چاره نبودند تا بزرگسالی همچنان پابرجاست .پیشنهاد میکنم از درمانگر کمک بگیرید، در طول جلسات بهتدریج حال بهتری خواهید داشت. اولین قدم حرف زدن در مورد مشکلات با متخصص است که به شما کمک می کند راهکارهای عملی مسائل خود را کشف کنید.
سلام وسواس فکری شدییید گرفتم ب طوری که همش میخوام اعضای خانوادم بهترین موقعیت باشن و تمام ذهن و مغزم درگیرشونه ب طوری که صبح ها و شب ها با فکرشون و استرس بیدار میشم زندگی خودم مختل شده ۳۴ سالمه دختر مجرد احساس میکنم مخم داره رد میده چکار کنم
با درود همراه عزیز، تشخیصگذاری توسط خودتان، باعث وخیمتر شدن حال و علائم خواهد شد. هر درگیری ذهنی نشانه وسواس و نشخوار نیست، مجوعهای از علائم و بسیاری شرایط دیگر باید وجود داشته باشد تا درمانگر وسواس یا هر اختلال دیگری را نام گذاری کند، مهمتر از هر چیز پروسه درمان و انجام کارهای عملی در مسیر سلامت روان است. شاید نگرانی و ترس هایی دارید که نیاز است کمك تخصصی بگیرید، مهم پروسه درمان است و دریافت کمک تخصصی است.
سلام، خانم هستم چهل سالمه، از بچگی یادمه تو خانواده ای بزرگ شدم که پر از مشکلات بود بحدی که سرکلاس فکر و ذکرم فقط مشکلاتمون بود و حواسم به درس نبود با نمرات پایین قبول میشدم، بیست سالگی مستقل شدم اتاق اجاره کردم و افتادم تو زندگی و اجاره خونه و… علائمی که گفتید تقریبا دارم مثلا تابلو یا ساعت کج بشه انگار دارم خفه میشم، خبر بد میشنوم شروع میکنم به تمیز کاری خونه، دوساله داداشم اومده پیشم به حدی نظم زندگیمو بهم زده که به خودکشی فکر میکنم، زیر لب بلند بلند با خودم حرف میزنم حتی تو خیابون چندبار با خودم تمرین کردم که این کارو نکنم بازم تکرار میکنم، جدیدا تو کار نمیتونم موفق بشم سفارش مشتری رو ناقص پک میکنم صدای سرپرستمون دراومد از کار اومدم بیرون گفتم حالا میگن با این سنش چقدر گیجه تمرکز نداره زرنگ نیست همش تو در و دیوارم از خودم از افکارم از آدمای دور و برم خیلی خسته شدم
احتمال درمان دیگران نسبت به من خیلی خیلی زیاده منی که سال یازدهم هستم از سوم ابتدایی این مشکل رو داشتم ولی اون موقع شدید نبود ولی الان رسما مغذم مانند فلزی زنگ زده ای شده که داره از بین میره محو میشه ۴ تا ۵ بار دکتر عوض کردم اثری نبود ازشون
د خلاصه زیاد به این ها تصویر ها فک نکنید مانند یه انسانی که سیگار رو دوست نداره ولی انقد بهش فک میکنه میگه باید یه بار امتحان کنم یه بار امتحان کنم دوستاش میگه کاری نمیکنه بکش اینطور میشه این فرد درواقع از سیگار خوشش نمیاد ولی هی میکشه هی میکشه خوش میگذره براش و از مدتی میبینه نمیتونه ازش خارج شه وسواس فکری هم عین سیگار کشیدن میمونه
ممنون میشم که درمورد این مطب که گفتم نظر بدید✨
سلام به شما، هیچگاه از حل شدن مشکلتان ناامید نشوید چرا که مسیرهای گوناگونی برای حل یک مشکل وجود دارد که میتواند به شما کمک کند. بهتر است به یک رواندرمانگر حاذق مراجعه کنید تا بتواند مشکلات شما را به طور کامل و با جزییات بررسی کند. در این حالت شما میتوانید خودتان را در بستر یک مکان امن به نام رواندرمانی رها کنید تا تمام احساسات منفیتان خارج شود. تمام افکاری که آزارتان میدهد خارج شود و به کمک درمانگر بتوانید حال بهتری تجربه کنید.
همراه عزیز رواندرمان ، بله وسواس فکری هم درست مانند همین مثالی هست که گفتید، اما رهایی از آن آنقدرها سخت نیست. وقتی روان شناس در کنار شما باشد با کمک تخصصی او تمام این افکار را آنالیز میکنید. این افکار اغلب ریشههای نگرانیهای افراد اند. به تدریج که جلسات را ادامه میدهید یکی یکی از افکار ناخوشایند کاسته میشود. تمرین کند که هر زمان افکار به سراغ شما میآیند اجازه دهید آنها از ذهنات عبور کنند. با آنها مبارزه نکنید، یه دلیلی وجود داره که وارد ذهن میشوند پس آنها را کوتاه مشاهده کنید و مهارت استوپ افکار هم کمک میکند که ذهن در یک جا گیر نکند. به محض ادامهدار شدن موقعیت مکانی خود را سریع تغییر دهید، و با کمک درمانگر برای افکاری که جزیی از واقعیت اند راه حل پیدا کنید.
بلی سلام تقریباً ۴ یا ۵ روز میشود که افکار منفی مانند اینکه به مادرم اتفاق بد میفتد نا خودآگاه هر دقیقه در ذهنم میاید من راه حل میخواهم لطفاً کمک کنید برایم به کدام مریضی روانی دچار شدیم از هر موضوع نا خودآگاه افکار منفی همیشه در فکرم میاید راه حل چیست؟؟
سلام و عرض وقت بخیر. این افکار منفی ممکن است ناشی از تفکر وسواسی یا اضطرابی باشند که در برخی افراد ایجاد شده و در بعضی مواقع تشدید می شوند. بهتر است دلیل شکل گیری این فکر را در خود جستجو کنید و میزان منطقی بودن آنها با توجه به شواهد را بسنجید. اضطراب از دست دادن یا ترس از مرگ عزیزان یکی از رایج ترین ترس های افراد است. بهترین کار برای حل این مشکل علاوه بر تلاش برای مقابله با افکار منفی و غیر منطقی، از طریق توجه به نکات مثبت و سرگرم شدن به کاری دیگر در لحظه ای که فکر ایجاد می شود، مراجعه به روانشناس یا رواندرمانگری خوب و باتجربه است. او به شما کمک می کند تا در تلاش برای کنار زدن افکار منفی و غیر قابل کنترل خود موفقیت بیشتری داشته باشید.
من یه آقا مجرد ۳۱ ساله هستم، با وضعیت اسفناک مالی، نقص بدنی (معلولیت در حین سربازی) فکر رها شدن از مستاجری و آرزوی زندگی متاهلی و ماشین دار شدن، داره دیوانم میکنه؛ دو تا برادر کوچکترم هم از فکر زیاد موهاشون سفید شده و البته یکیشان متاسفانه معتاد شدن مثل پدرم؛
آنقدر ترس از پیری و خدای ناکرده از دست دادن پدر و مادرم و ناتوانی ام از عهده زندگی دارم که هیچ قرصی دیگه روم اثر نداره; انشاالله هیچ جوونی درد بی پولی و آرزوی زندگی کردن نداشته باشه ….
ایا وسواس فکری وعملی بدون دارو قابل درمان هست؟چگونه؟
سلام . من یک نفر رو مورد قضاوت و توبیخ قرار دادم با توجه به پیام هایی که داده بود و اون فرد گفت به من تهمت زدی و خیلی ناراحت شده بود حالا من از طرفی میگم شناخت آدم ها و اینکه منظورشون از حرف هاشون یا رفتارشون چیه خیلی خیلی سخته و خب آدم واسه حفظ موقعیتش هم که شده به راحتی آب خوردن دروغ میگن و حتی به خاطر ترس شون هم که شده ، اما از طرفی میگم اگر طرف راست گفته باشه و واقعا منظوری نداشته از حرف هاش من در برابرش کار خیلی بدی انجام دادم و هم دلش رو شکستم هم تهمت زدم هم حرف بد زدم راجبش و هم قضاوتش کردم نمیدونم که کار درستی کردم یا نه آخه من در سن کمی هستم و شناخت آدما واقعا سخته به نظرم و حالا هم عذاب وجدان دارم هم میگم طرف میتونسته راست نگه و نقش بازی کنه لطفا راهنمایی کنید و اینکه از فامیل های نزدیک نزدیک هم هستن
سلام من هجده سالمه و یه مدت هست که ترس از اجتماع و شلوغی دارم فکر حتی اگه جمعی کا توشم کسای دوست داشتنیم باشن بازم همش دلم میخاد زودتر جمعو رها کنم و همیشه هم ترس از قضاوت شدن دارم اینکه بقیه درموردم چی میگن خیلی برام مهمه مثلا همش دلم میخاد تحسین بشم نمیدونم چه مرگمه خسته شدم همش گاهی هم حسادت میکنم در صورتی که خودم یه آدم کاملمم نمیدونم باید چیکار کنم گاهی تا صبح از فکر و خیال خوابم نمیبره
با درود: احساساتی که توصیف میکنید، بهویژه ترس از اجتماع و نگرانی درباره قضاوت دیگران، بسیار شایع است و بسیاری از افراد، بهویژه در سنین نوجوانی و جوانی، چنین چیزی تا حدی طبیعی و بخشی از رشد و شناخت خود محسوب میشود. سرزنش خود فقط باعث افزایش فشار روانی میشود. است . این احساسات ممکن است به اضطراب اجتماعی یا حساسیت بیش از حد به ارزیابی دیگران مربوط باشد.
ابتدا در گروههای کوچک و آشنا شرکت و روی لذت بردن از جمع و تعاملات لحظه تمرکز کنید.
حسادت بخشی طبیعی از زندگی است، اما اگر از ان بهعنوان فرصتی برای رشد نگاه کنید و تمرکز بر نقاط قوت خودبهجای مقایسه خود با دیگران، روی تواناییها و موفقیتهای خودتان تمرکز کنید و بجای حسادت از او بهعنوان منبع الهام استفاده کنید تا انگیزه بیشتری برای پیشرفت پیدا کنید.
شما در سن بسیار حساسی هستید و این مرحله فرصتی برای رشد و یادگیری است.
این احساسات گذراست.
اما اگر این احساسات به حدی است که زندگی روزمره شما را مختل میکند، بهتر است با یک روانشناس یا مشاور صحبت کنید.
جلسات درمانی به شما کمک می کند تا با افکار منفی و اضطراب اجتماعی کنار بیایید.
با درود:
عذاب وجدان شما نشاندهنده مسئولیتپذیری و اهمیت دادن به احساسات دیگران است. این ویژگی خوبی است که باید آن را تقویت کنید، اما نباید اجازه دهید شما را بیش از حد سرزنش کند. گاهی بهترین کاری که میتوان کرد این است که عذرخواهی کنیم، درس بگیریم و با آرامش به زندگی ادامه دهیم.
با او صمیمانه صحبت کنید. بهتر است سوءتفاهم را برطرف کنید و منظور واقعی او را بفهمید. میتوانید بگویید:
(من واقعاً میخواهم منظور تو را از آن پیامها بهتر بفهمم. اگر حرفهایم اشتباه بوده، عذرخواهی میکنم).
عذر خواهی باعث کاهش عذاب وجدان می شود، این گفتگو میتواند به بازسازی اعتماد کمک کند.
طبیعی است که شناخت آدمها در شرایطی سخت باشد، بهویژه اگر تجربه کافی نداشته باشید. اما قضاوت کردن تنها بر اساس پیامها یا رفتارهای سطحی معمولاً باعث تخریب ارتباط می شود،
و اما برای اینکه بعدا دچار عذاب وجدان نشوید بگویید اگر در جایگاه او بودم، چه احساسی داشتم؟
این تمرینبه شما کمک میکند که در آینده قضاوتهای بهتری داشته باشید.
سلام و خسته نباشید
لطفا کمکم کنید من ۱۸ سالمه از ۱۷ سالگی تقریبا یه شب حالم بد شد همش حس میکردم خودم نیستم دنیا برام عجیب شده بود پدر و مادرم رو یه طوری نگاه میکرردم انگار داشتم دیوونه میشدم رفتم دکتر حتی اسکن مغزی کردم و گفتن هیچ مشکلی نداری یک مدت قرص خوردم و کمتر شد اما کامل خوب نشد و خودم گفتم دیگ قرص نمیخورم خودش خوب میشه همش فکر های عجیب و غریب این مدت تو ذهنم میومد ک جدی نکرفتم گفتم خوب میشه برای مثال ۳ بار دستمو میزنم به دیوار یا با خودم میگم اگ الان خودکشی کنم پدرمادرم چقدر ناراحت میشن و عذاب وجدان میگیرم اما این مدت خیلی زیاد شذه طوری ک فقط فکرو ذهنم اینه یا یک بیماریه خاصی دارم یا دییونه دارم میشم و همش تو گوگل سرچ میکنم علائمم رو یا یهو اینقد ک فکر میکنم عصبی میشم میگم چرا من اینطوریم اخه چرا برای من باید این اتفاق بیوفته دیگ داره اذیتم میکنه و دلهره و استرس هم وارد میشه به من با این تفکر انگار دیگ ادم سابق اون بچه شاده خانواده نمیشم و در لحظات شاد هم تو خودم میرم لطفا اسم بیماریه منو بگید ک چه بیماری دارم
اول اینکه یه شب دچار توهم و سردرگمی بشی معمولیه ولی چون این مسله برات خیلی ازار دهنده بوده بار ها و بار ها بهش فکر کردی” که احتمالا این باعث شده دچار وسواس فکری عملی بشی اگه دکتر رفتی و روانپزشک برات دارو تجویز کرده باید بدونی این دارو دوره درمانی داره که اگه نیمه کاره رهاش کنی دوباره برمیگرده پس دوره درمانی تو کامل کن خوب میشی.
با درود: کمی پیچیده است؛ شاید ترس از بیماری؟ افکار خودکشی؟ این موارد به بررسی دقیق نیاز دارند ، شاید شبی که توصیف کردید
در پس یک حادثه یا اتفاقی بوده باشد که شدت اضطراب بالایی داشتید؟ شاید اتفاق خاص یا ضربه ایی داشتید که الان نیاز به واکاوی آن باشد؟ بخشی از این تغییرات مربوط به دوران #بلوغ و گذر از آن است. اگر فقط یکبار این اتفاق افتاده و دوام نداشته است جای نگرانی نیست.جنسیت و سن ، پیشینه بیماری خانوادگی ، بیماری های احتمالی دیگر و محیطی زندگی شما در تشخیص اهمیت دارد، تکرار و فراوانی این افکار و احساسات مهم است، با کمک رواندرمانگر موضوع را دقیقتر بررسی کنید و تحت نظر روان شناس باشید.
سلام خسته نباشید
من نزدیک به دو ماهه که همش یک سری افکار منفی بهم دست میدن و اضطراب و دلشوره میگیرم.
من آدم هدفمندی هستم ولی خب بیشتر این مشکلات و افکار منفی ام زمانی ظاهر میشن که من یه نظر مثبت میدم نسبت به چیزی
مثلا زمانی که به خریدن یک لباس جدید فکر میکنم ، افکار منفی بلافاصله ظاهر میشن و میگن خب لباس بخری که چی بشه ؟!؟ قراره آخرش بمیری…
یه مورد دیگ هم که خیلی آزاد دهنده هست زمانیه که به بیرون رفتن فکر میکنم.
هیچ فرقی نمیکنه کجا قراره برم ، حتی من این حس بد رو نسبت به جاهایی که قبلاً رفتم هم دارم ، پشت بندش بلافاصله افکار منفی میان سراغم و یه حس خیلی بد که اصن قابل توصیف نیست بهم دست میده.
همش حس مرگ دارم و از شبا میترسم و گاهی شبا حتی قلبم تیر میکشه .
و حتی جدیدا خیلی سوالات دینی و فلسفی به ذهنم میاد ک واقعا جوابش خیلی برام مهمه . طوری که آزار دهنده میشه.
نمیدونم مشکلم چیه
منم بعضی اوقات همین افکارو دارم مخصوصا بخوام برم بیرون کلا حالم بد میشه تو خودم میرم
با درود؛ دانستن جنسیت و سن شما برای پاسخ مهم بود، آنچه بر اساس احساس مرگ و تیر کشیدن قلب… بنظر می رسد افکار متضاد و آزار دهنده ای وجود دارند که شما را دچار ابهام و شاید اضطراب کرده است. در واقع اضطراب یك واکنش به احساس ابهام و البته یک نشانه خوب مبنی بر وجود یک مشکل درون روانی است که نیاز به پیگیری و حل آن از سمت شخص وجود دارد. پس اضطراب را نشانه خوب بدانید. پیشنهاد می شود بطور مرتب ورزش کنید، و از رواندمانگر کمک تخصصی بگیرید.
سلام ،افکار من اینگونه هست،موقعی که دارم مثلا نماز میخوانم،(اینجا متذکر بشم که آدم بسیار دیندار ومذهبی هستم)موقع نماز خواندن که میخواهم که خالصانه بخوانم افکار بد واهانت آمیز راجع به خدا و …به ذهن میرسد وهمیشه درگیر این هستم که افکار از خود دور کنم که نمیتوانم،حالا شما بفرمایید من چکارکنم,؟ضمنا کارمند بازنشسته هستم و ۵۹سال دارم.
با درود ؛
همیشه مبارزه با فکر نتیجه عکس دارد، به جای درو کردن افکار اجازه دهید هر بار هر فکری، هر چند بنظر شما زشت و بد است از ذهن شما بدون مقاومت عبور کند،
عبور مانند جریانی گذرا از باد که شما انرا تماشا می کنید، اگر پس از چندین روز راهکار موفقیت امیز نبود و شدت افکار کم نشد حتما کمک تخصصی بگیرید. به جای آنکه فکر کنید این افکار در مورد خداوند دارای بار معنی و خوب نیستند به این فکر کنید که فکر منفی در مورد خداوند
مساوی منفی بودن و بدبودن خداوند نیست. این ها دو چیز مجزا هستند.
دقیقا همین مشکلو منم دارم الان😓
سلام خسته نباشید من یه مدت همش فکر میکنم دیوانه شدم یا منو میبرن تیمارستان همش در گوگل سرچ میکنم ک چی بیماری دارم و تا اسم یک بیماری را میبینم خیلی میترسم و اینکه و گاهیی اوقات شبیه دیوانه ها رفتار میکنم ک ببینم واقعا دیوانه ام یا نه همش فکر هایه عجیب غریب میکنم و این باعث میشه ک گرفته شم و تو خودم برم ممنون میشم دقیق بگید مشکل من چه یا من چه بیماری دارم
با درود؛ دانستن سن، و جنس شما با اهمیت است؛ برخی بیماری های روانی در مرد و زن متفاوت است.
کسی که دیوانه باشد به بیماری خودش واقف نیست، بنظر میرسد شما ترس از بیمار شدن دارید. احتمالا واکنش شما به ترس ،پنهان شدن و اجتناب است. در نتیجه شاید… احساس تنهایی، و بی کفایتی و یا ناکامی می کنید. پیشنهاد می شود از رواندمانگر کمک بگیرید .
۱۸ سالمه و پسر هستم
وسواس
مرض وسواس فکری دارم
من هیچ کدوم اینها رو ندارم من نشخوار فکری دارم وقتی میرم توی یه جمعی و از شانسم اونجا یه آدم بیشعوری هست و هر چی از دهنش در میاد به من میگه تا مدتها حرفهاش و جوابهای احتمالی رو توی ذهنم تکرار میکنم. انقدر این تکرار زیاد و پشت سر هم و بدون وقفه است که گاهی با مشت توی سر خودم میکوبم. هیچ وقت هیچ درمان مناسبی در موردش با سرچ کردن پیدا نکردم. مثلا میگه به نفس کشیدنتون تمرکز کنید و فلان ولی تا دو بار تمرکز میکنم باز نشخوار فکری حمله میکنه و تنفس یادم میره و بعد به خودم میام میبینم باز ده ساعته دارم نشخوار فکری میکنم. هیچ فیلم و هیچ کاری حواسمو پرت نمیکنه واقعا دیگه به استیصال رسیدم. توی خود موقعیت هم فرقی نداره چه جواب طرف رو بدم و چه ندم باز نشخوار فکری میاد و هیچ کاریش نمیتونم بکنم.
با درود؛
علائمی که بیان شد نشانه نشخوار نیست. وقتی روی علائم و نشانه های خود تشخیص گذاری می کنید راه درمان خود را دشوار میکنید،
هر کسی جای شما باشد وقتی بین جمع با او توهین امیز رفتار شود ناراحت خواهد شد، چیزی که شما نیاز دارید مهارت های ارتباطی و جرأت ورزی است، احتمال میرود پاسخ های کنونی شما به دلیل بی اثر و یا ناکافی بودن ، باعث شده است که شما احساس رضایت کافی در رابطه کسب نمی کنید. پیشنهاد میشود از رواندرمانگر کمک تخصصی بگیرید.
تمام عزیزان خواننده بدانند؛ مطالعه جایگزین درمان نیست. رواندرمانی در ارتباط بین درمانگر و درمانجو در طی یک پروسه درمانی و با مداخله رواندرمانگر شکل میگیرد .
سلام خدمت تون من ۴ ماه پیش از حشیش لعنتی بعد از سه کام دچار حمله وحشت شدید شدم تو اون لحظه خدا خدا میگفتم و فکر میکردم میمیرم یه حس مثل یه چیز میومد از از پشت گردنم تو مغزم مور مور میشد و میرفت آلان ۴ ماه میشه دارو مصرف میکنم البته سه دارو بهم نساخت با پزشک اخیر برای من میرتازاپین۷.۵ ملی گرم از طرف شب و پریگابالین ۷۵از طرف روز بهم داد یک ماه بیشتر استفاده میکنم حالاتم خوب شده ولی وسواس دارم وقتی میرم طرف شغل یه بار احساس میکنم چشام سیاهی میکنه نمیدونم تاثیر دارو هست یا یا همون یکبار کشیدن حشیش به چشام ضرر رسانده با وجود که ساعت ۱۰ روز میشه دیدم و همه چیم خوب میشه وقتی صبح ها ساعت ۸ شغل میرم فکر میکنم چشام تار میبینه کمکم کنید!
با درود؛ بنظر میرسد از مصرف ماده ترسیده اید. این در صورتی است که با یک بار مصرف این همه عارضه مشاهده نمی شود. پیشنهاد میشود از جلسات درمان به جای دارو درمانی کمك بگیرید مگر آنکه با تایید رواندرمانگر مصرف دارو را ادامه دهید.
توصیه اکید به همه افراد برای اینکه سلامت روحی خود را به خطر نیاندازند؛
بهتر است روی حالات خودتان تشخیص گذاری نکنید، و انرا به متخصصین حوزه سلامت روان واگذار کنید، زیرا احتمال آنکه تشخیص گذاری خودتان سبب مقاوم شدن به درمان شود بیشتر است.
دارم دیونه میشم دیگ کم اوردم همش ی فکر تو سرم تکرار میشه خسته شدم نمیدونم باید چیکار کنم میترسم به کسی بگم میترسم
با درود؛ شاید الزامأ وسواس فکری نباشد ممکن است “ترس” و نگرانی های شما باشد که بطور ضمنی مطرح کردید. برای درمان افکار تکراری و حل مسائلی که باعث آزار تان شده از درمانگر کمک بگیرید. چند تکنیك را برای کمک ( ونه درمان)، خدمت تان ارائه می کنم؛ ۱-اجازه دهید افکار از ذهنتان به آرامی مانند جریان باد عبور کنند، حتی اگر ترسناك اند( اما قابل تحمل) . ۲- ورزش های سخت انجام دهید مثل دوچرخه سواری، بادی بیلدینگ، کوهنوردی،
۳-اگر اختلال خواب دارید چه موقع شروع خواب ، وچه بیداری در نیمهٔ شب، اجازه ندهید افکار ذهنتان را پر کند؛ از جا برخیزید و مطالعه هدفمند انجام دهید، یا به کاری مشغول شوید که فکرتان سخت درگیر آن شود، مثلا درس پس دادن، خلاصه نویسی کتاب ، حل مسئله و…
۴-ازمهمترین راهها برای افکار تکراری ؛ حرف زدن است چیزی که از آن اجتناب می کنید… . این افکار در سیکل معیوب قرار گرفته اند که با کمك درمانگر بدون آنکه شما آزار ببینید، شکسته ، منظم و آرام شود.
بالای نود درصد مطلب به ویژگیهای منفی اختصاص داده شد و فقط دو خط برای درمان مساله یکی از روشهای مهم که درمانگر من به من پیشنهاد کرد روش ثبت است یعنی افکار را مکتوب کنید و سپس آنها رو به چالش بکشید و پاسخ های منطقی متناسب با اونها رو بدید و از ورزش تحرک دوری از شبکههای اجتماعی و شرکت در فعالیتها غافل نشید
بلی سلام تقریباً ۴ یا ۵ روز میشود که افکار منفی مانند اینکه به مادرم اتفاق بد میفتد نا خودآگاه هر دقیقه در ذهنم میاید من راه حل میخواهم لطفاً کمک کنید برایم به کدام مریضی روانی دچار شدیم از هر موضوع نا خودآگاه افکار منفی همیشه در فکرم میاید راه حل چیست؟؟
سلام خسته نباشید من دو ساله پیش به چیز هایی فکر میکردم که دلم نمیخواست واسه همین تصمیم گرفتم که به هیچی فکر نکنم و تا الان من به هیچی فکر نمیکنم نه که فقط فکر نمیکنم بلکه هیچی نمیفهمم این فکر که به هیچی فکر نکن داره به زندگیم آسیب میرسونه یعنی حتا چیز های کوچیک نمیتونم تصمیم بگیرم که مثلا از خونه برم بیرون یا خونه بمونم.احساس خوشحالی نمیکنم نه ناراحتی نه احساس ترس نه احساس زندگی هیچ احساسی ندارم .و الان من بدتر شدم نمیتونم درست درس بخونم عقلم کار نمیکنه من نمیدونم چیکار کنم لطفا کمکم کنیم چیکار کنم میترسم دیگه نتونم درسمو بفهمم و وقتی فیلم میبینم نمیفهمم چه اتفاقی داره میوفته
سلام، این مسئله شما چیزی نیست که به خودی خود، برطرف بشه، به شما توصیه می کنم که حتما” به یک روانپزشک و یک روان شناس بالینی و روان درمانگر مراجعه کنید، درضمن اگر درمان این مسئله رو جدی بگیرین، قابل درمان و قابل کنترل شدن هست.
سلام خانم ۳۰ساله هستم و ساله ۹۵ تصادف کردم و انگار ازون موقع ترسو شدم.ینی الان ک توی خونمم میگم یکی تواون اتاقه یوقت کسی اینجاس از صدای تق هم میترسم وقتی تنهام.و چندشبه خاب ندارم ذهنم خسته شده ازین فکرای منفی قبل اذان بیدارشدم ومیخاسم گریه کنم خابم نمیبرد.. صبح زود ک شوهرم میره سرکار میترسم چشماموببندم میگم یکی اینجاس.دیگع نمیتونم بخابم ازونطرفم شبم دیرخابم میبره چون توذهنم پرازفکرای مسخره.همش با یکی مثلا حرفم شده بعدمدام توذهنم باهاش دعوامیکنم..توروخدا راهنمای کنید
با درود:
تجربه شما نشاندهنده استرس و اضطراب طولانیمدت است که میتواند به دلیل حادثهای مانند تصادف در گذشته ایجاد شده باشد. این وضعیت احتمالاً به نوعی اختلال اضطراب، مثل اضطراب پس از سانحه (PTSD) یا اختلال اضطراب عمومی مرتبط است.
هر شب در یک ساعت مشخص به رختخواب بروید و صبحها در یک ساعت ثابت بیدار شوید.
• دوری از صفحهنمایش قبل از خواب: نور موبایل یا تلویزیون ممکن است خواب شما را مختل کند. حداقل ۳۰ دقیقه قبل از خواب از آنها استفاده نکنید.
اگر ذهنتان پر از فکر است، یک دفترچه کنار تخت داشته باشید و افکارتان را روی کاغذ بنویسید تا ذهنتان آرام شود، ورزش کنید و بطور کلی سبک زندگی خود را بتدریج تغییر دهید. وقتی فکر منفی به سراغتان میآید، آن را به یک فکر مثبت تبدیل کنیدو بگویید: من در خانه خودم امن هستم. این فقط ترس است، نه واقعیت.
اینها موارد کوچکی هستند که تا حدی کمک کننده است اما درمان ریشه ای مشکل نیست گرچه ممکن است عملا انجام آن بدون کمک متخصص غیر ممکن باشد، مشکلاتی مثل ترس و اضطراب حتی مزمن شده آن قابل درمان هستند،
حتما برای رسیدن به ارامش و سلامت روان خود کمک تخصصی بگیرید .
سلام من نوجوان ۱۴ ساله هستم
از بچگی وسواس فکری داشتم اما در ۱۳ سالگی یعنی در دوران مدرسه کلاس هشتم از یادم رفت و تا یک ماه اول تابستون امسال حالم خیلی خوب بود اما دوماه پیش یک شب دچار لرزش شدید و تپش قلب بالا شدم و از فردای آن شب دچار وسواس ترس از مریضی و روز بعد تری از مرگ این وسواس ها روز به روز عوض میشد
اما یک روز تصاویر خشونت آمیز درمورد خانواده و جمله های بد مانند بکش تو با کشتن آروم میشی در ذهنم تکرار میشد البته این جمله ها فقط در ذهنم بود
۱ هفته بعد از این موضوع یک تصویری در ذهنم آمد که خودم نشستم در آن ور مبل و خودم را نگاه میکنم در آن موقع چون من درگیر وسواس اسیب بودم به این فکر توجه نکردم و این فکر رفت اما بعد از دو روز وسواس اسیب و آن جمله ها از بین رفت و این فکر و تصور آمد
به قدری این فکر گسترده شده که خودم هم اخساس سنگینی نگاه میکنم اما وقتی سرگرم موضوعی میشوم از بین میرود
ایا این موضوع هم وسواس فکری هست؟خودم فکر میکنم هست چون وقتی به آن فکر نیستم از بین میرود
سلام، من به شما توصیه می کنم که این مسئله رو جدی بگیرید و حتما” ابتدا، به یک روانپزشک مراجعه کنید.
سلام من ۱۷ سالمه و به همه کارها و حرف هایی که به دیگران میزنم یا اونا به من میگن فکر میکنم و به خودم میگم ای کاش اینکارو نمیکردم
این فکرا دارن دیوونم میکنن وقتی بهشون فکر میکنم باعث میشه عذاب وجدان و استرس بگیرم
موقع خواب این افکار تمومی نداره و وقتی یه وسیله ای کجه یا عددی رند نیست عذابم میده نمیدونم باید چیکار کنم
بعضی وقتا این فکرا باعث میشه از خودم حالم بهم بخوره و زندگی رو مسخره بگیرم
حتی وقتی میخوام با یکی حرف بزنم تپش قلب و استرس میگیرم
سلام، به نظر علائمی که توضیح دادین و با توجه به استمرار این علائم، این احتمال رو مطرح می کنه که شاید اختلال وسواس باشه، اما درهر صورت به شما توصیه می کنم که ابتدا به یک روانپزشک مراجعه کنید
سلام ۳۱سالمه همش با خودم درگیرم فقط میخام دعوا کنم با مردم احساس قدرت نمای دارم ینفر ی چیزی میگه نزنم تا سالیان سال تو زهنم میمونه خیلی اذیت میشم
سلام طبیعتاً این همه خشم و پرخاشگری نه تنها سلامت خودتون اثر میذاره روابطتون رو هم با آدمهای دیگه تخریب میکنه و این باعث افزایش مسئله میشه، بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر افکار و خواستههاتون و بازسازی اونا مسائل رو به شیوهای موثرتر مدیریت کنید و به آرامش بیشتری برس ید.
سلام دختری هستم ۲۴ساله که چن سالی هست افکار منفی به ذهنم میاد خیلی فکرو خیال میکنم الان جوری شده که نمی تونم ذهنمو کنترل کنم نمی دونم چیکار باید کنم که این افکار از ذهنم برن بیرون یکیش اینکه نماز یا قرآن میخونم توی ذهنم ناخودآگاه کفر میگم به خدا این باعث میشه من تو ذهنم کنجار برم که این چه حرفی به ذهنم خطور کرد در حال که اصلا دوس ندارم تو زندگی خیلی سختی کشیدیم این باعث شده که من خیلی فکرو خیال کنم از طرفی هم قبلاً با کسی به اجبار دوس نداشتم نامزدم خیلی عذاب کشیدیم به شدت روح روانم داغون شد شرایط دکتر رفتن هم ندارم از طرفی هم دوس دارم درسمو ادامه بدم میبینم اصلا نمی تونم ذهنم و کنترل کنم چطوری می تونم درس بخونم اگه میشه بهم بگین باید چیکار کنم ممنون
سلام به نظر میاد مشکل شما به خاطر اضطراب ساس عدم کنترل و مهمتر از همه چالشهایی باشه که تو روابطتون با دیگران دارید بهتره برای شناسایی دقیقتر مسئله و طراحی و تمرین راه حلهای مناسب به روانشناس مراجعه کنی تا هم سریعتر اما موثرتر از پس این مشکل بر بیای.
سلام وقت به خیر ،من خانم ۴۲ ساله و همش فکر میکنم دیگران تو دلشون منا مسخره میکنند و میخندند،و ارتباط نمیتونم بگیرم باهاشون موقع صحبت کردن و حتی وقتی نگاه میکنند چه آشنا و چه غریبه.
سلام، وقتی اینطوری فکر میکنی یا بهتره بگم حدس میزنی قطعاً ارتباط گرفتن با اون افراد برامون سخت میشه اینکه حتی گاهی بهترین دوستمونم تو دلش ما رو مسخره کنه اتفاق عجیبی نیست اما اینکه معتقد باشیم همیشه اینجوریه هم آزارنده است هم احتمالاً واقعیت نداره برای خروج از این وضعیت لازمه با آگاهی به اینکه این احتمال وجود داره اون رو کنار بزارین و برای گسترش روابطمون با دیگران تمرین کنیم وم آروم که روابطمون گسترش پیدا میکنه این حس بد هم کمرنگ میشه بهتره توی مسیر از روانشناس کمک بگیرید تا با همراهی ایشون راحتتر و سریعتر به نتیجه برسید.
سلام
من خانم ۳۲ساله هستم خانواده همسر خیلی اذیتم کردن که حدود ۶سالی میشه باهاشون حرف نمیزنم تو زندگی با مشکلات زیادی روبرو شدم و یه دفعه ناخواسته باردار شدم که خیلی ناراحت و غمگین شدن و تلاش کردم سقطش کنم پشیمون شدم و صاحب یه دختر(یه فرشته)شدم گاهی به دخترم نگاه میکنم میگم چطور دلم میومد سقطش کنم ولی مشکلات زیادی داشتم تو زندگی طوری که تبدیل به یه آدم عصبی پرخاشگر غیر قابل پیش بینی شدم هیچکس جرات نمیکرد باهام حرف بزنه اگه کسی ناراحت یا عصبانی یا حرفی میزد من رو خشمگین میکرد به بدترین شکل جوابشو میدادم یا با توهین یا بافحش یا خوارو خفیف کردنش بعد که ماجرا تموم میشد تازه فکر و خیال من شروع میشد من چرا اینو نگفتم کن چرا اینکار نکردم من برا دفعه بعدی باید اینجوری جوابشو بدم یا چند روز بعد کلا پشیمون میشم چرا اصلا دهن به دهن این بی سرپا شدم رفت وامدم با همه محدود هست بیشتر سر کار میرم تلاش میکنم سرکار باکسی بحثی نکنم همیشه با فاصله از بقیه هستم ولی برا همسرم و دخترم مادر مهربان و همسری خوب هستم اصلا شوخرو دخترمو اذیت نمیکنم اتفاقی که میوفته با همسرم صحبت میکنم چرا اینجور شد میگه مقصر طرف مقابله اون شرو کره توهم جوابشو دادی پیش روانشناس رفتم صحبت کردم میگن من دیگه حالم خوبه و همه چی اوکیه ولی نمیدونم چرا توی زندگی خیلی برام پیش میوفته همچین اتفاقاتی باعث عصبانیتم بشه کلا هرکی منو میبینه انگار طلب باباش پیشمه و شروع میکنه به اذیت کردنم منم نمیتونم بی جواب بذارم ولی خودم خیلی ناراحتم دوست دارم با همه با آرامش رفتار بکنم صبور باشم از کوره در نرم ولی زندگی همیشه از این جور اتفاقات سر راهم قرار میده و باعث پریشانی احوالم میشه ممنون میشم کمکم کنین تا بتونم خشمم رو کنترل کنم و اتفاقی که برام میوفته با هزار جور سناریو سناریو سازبش نکنم
سلام به نظر میاد شما تونستید همه مسائل رو حل کنید به جز اولاً مدیریت خشم دوماً مدیریت افکار ناخواسته برای بهبود اولی لازم نیست جلوی خشمگین شدن خودتونو بگیرید لازمه ماهر بشید چگونه خشمتون به پرخاشگری تبدیل نشه و راه حل دیگهای براش انتخاب کنید، برای کاهش خشمگین شدنتون لازم توقعات خودتون رو در روابطتون تنظیم کنید برای مدیریت افکار ناخواسته تکنیکهای ذهن آگاهی و تمرکز میتونه خیلی کمکتون کنه توی این مسیر بهتر از یک روانشناس کمک بگیرید ا با شناسایی دقیقتر مسئله راهکارهای مناسب را طراحی و اجرا کنید.
سلام و خسته نباشید
لطفا کمکم کنید من ۱۸ سالمه از ۱۷ سالگی تقریبا یه شب حالم بد شد همش حس میکردم خودم نیستم دنیا برام عجیب شده بود پدر و مادرم رو یه طوری نگاه میکرردم انگار داشتم دیوونه میشدم رفتم دکتر حتی اسکن مغزی کردم و گفتن هیچ مشکلی نداری یک مدت قرص خوردم و کمتر شد اما کامل خوب نشد و خودم گفتم دیگ قرص نمیخورم خودش خوب میشه همش فکر های عجیب و غریب این مدت تو ذهنم میومد ک جدی نکرفتم گفتم خوب میشه برای مثال ۳ بار دستمو میزنم به دیوار یا با خودم میگم اگ الان خودکشی کنم پدرمادرم چقدر ناراحت میشن و عذاب وجدان میگیرم اما این مدت خیلی زیاد شذه طوری ک فقط فکرو ذهنم اینه یا یک بیماریه خاصی دارم یا دییونه دارم میشم و همش تو گوگل سرچ میکنم علائمم رو یا یهو اینقد ک فکر میکنم عصبی میشم میگم چرا من اینطوریم اخه چرا برای من باید این اتفاق بیوفته دیگ داره اذیتم میکنه ممنون میشم مشکل من رو بگید
سلام دوره نوجوانی و نزدیک شدن به بزرگسالی چالشهای خیلی زیادی داره و بعضی وقتا تو این مسیر ما گیج میشیم و کنترل اوضاع از دستمون در میره شاید بهتر باشه به جای تمرکز روی شناسایی یک بیماری و اسم گذاشتن روی مسئله دنبال راه حل باشی، از خودت بپرس دلت میخواد زندگیت چگونه باشه چه حال و هوایی داشته باشی چه کارهایی انجام بدی و روابطت با آدمای مهم زندگیت چه شکلی باشه براشون برنامهریزی کن آروم آروم و قدم به قدم تمرین کن تا کم کم از این چالش رها بشی خیلی خوبه که به روانشناس مراجعه کنی و از تخصص و همراهیش تو این مسیر کمک بگیری. مصرف دارو شاید کمک کننده باشه اما به تنهایی کافی نیست و روان درمانی از اون مهمتره.
من خانم ۳۰ساله هستم دوسال پیش که بارادربودم وسواسم به نظافت خونه شروع شدالان پسرم ۳سالشه وهربارکه یه وسواس روکنترل میکنم یه وسواس بدترجاش میاد هربارپسرمومیبرم دسشوی دوش میگیرم ولباس عوض میکنم بچمواذیت میکنم احساس میکنم همه جامیکروبه وباکتری چندقطره ادرترپسرم روفرش ریخت الان بعدماها نمیتونم به اون فرش نزدیک بشم حالم بدمیشه واحساس کثیفی شدید میکنم وجدیدا ازهرادمی چندشم میشه وازخونه بیرون نمیرم
سلام من ۲۱سالمه و از ۱۲سالگی وسواس فکری دارم که گاهی اوقات محو میشه این افکار گاهی اوقات هم هست الان چند ماهی هست خیلی شدید شده میشه راهنمایی م کنید
سلام، اختلال وسواس، باید تحت درمان های تخصصی قرار بگیره، چیزی نیست که خودبه خود برطرف بشه و درمان تخصصی اختلال های وسواسی، دارودرمانی تحت نظر روانپزشک و روان درمانی تحت نظر روان شناس بالینی و روان درمانگر هست.
سلام وسواس معمولاً با مشکلات ارتباطی یا احساس عدم کنترل روی زندگیمون همراهه و به همین مسائل دامن میزنیم تره روی روابطتون تمرکز کنید و چالشهایی که احساس میکنید تو زندگی باهاش درگیرید تمرکز رو اونا و بهبودشون میتونه به بهبود وسواس کمک کنه، با توجه به مدت طولانی مسئله ضروری به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر بهتون کمک کنه راهکارهای مناسبی رو طراحی و تمرین کنید.
سلام مدتی هست که پدرومادرمو از دست دادم قبلا حالم خوب بود تااینکه یکی از دوستام رو دیدم معتاد شده بود وقتی دیدمش ناراحت شدم ومدام درموردش فکرمیکردم نکنه منم مثل اون بشم تاحدی که شب روز میترسیدم فکرای منفی میومد ک معتاد میشم بعدمدتی کمی بهترشدم تااینکه برادرم معتاد شد الان دیگه بدتر احساس ضعف ونامیدی دارم میشه راهنماییم کنید الان من تنها زندگی میکنم ۳۰سال سن دارم ومجردم قبلا مادرم بود وقتی ازدستش دادم بهم ریختم واین فکرای منفی منوگوشه گیر وغمگین کرده خیلی میترسم ودلهره دارم ممنون اگه راهی میدونید کمکم کنید شاید بشه برگردم به زندگی عادیم یاعلی
سلام از دست دادن عزیزان و تنهایی میتونه خیلی سخت باشه و شاید یکی از ریشههای مهم اعتیاد هم باشه پس بهتره به جای نگرانی کردن انزوا و انفعال سبک زندگی جدیدی برای خودت بسازی روابطت رو گسترش بدی ورزش کنی و روی زندگی حرفهای و فردی خودت تمرکز کنی اینطوری آروم آروم از این چاله در میای و نگرانت برطرف میشه
سلام ۲۷ سالمه چهارتا خواهر دارم که فاصله سنی خیلی زیاد از من دارن .چند وقتیه از زندگی ناامید شدم و به پوچی رسیدم از بچگی تو فقر بزرگ شدم با پدری معتاد و مادرم که خودشم از خانواده پرجمعتی فقیر هست و متاسفانه هنوزم نتونستم خودمو از فقر نجات بدم خودمم که از ۱۵ سالگی مجبور به ترک تحصیل شدم رفتم سراغ کار ازاد از طرفی دوست داشتم ازدواج کنم و الان هم با این وضعیت اقتصادی و نبود کار بی ارزشی پول فقر مالی باعث فکر خیالکه قراره اینده خواهرام چی بشه افکار منفی اومده سراغم افکارم انقدر شدید شدن همشن بهم میگه دیگه کارت تمومه تو دیگه ارزشی تو دنیا نداری همش خودمو مقاسیه میکنم هر چی بیشتر شدید تر شدن خوابم را از من گرفته بغضی تو گلومه منتظره انفجاره دیگه نمیدونم چیکار کنم از این طرفی سنم داره میره همش کلنجار دیگه خسته شدم دلم میخواد بمیرم تموم شم دیگه نمیتونم ادامه بدم تورو خدا کمکم کنید
با درود همراه ارزشمند رواندرمان : بابت شرایط سخت پیش آمده عمیقا متاسفم . نا امیدی باعث سکون و بدتر شدن اوضاع میشود، نگران بودن بیشتر انرژی روانی از شما میگیرد تا انجام کار و فعالیت های دیگر، بنظر میرسد اگر به خواهران کوچکتر آموزش خود مراقبتی دهید که از خودشان محافظت کنند، قبل از آن شما هم خود مراقبتی خودت توجه کنی، بدین معنی که مقایسه نکنی زیرا نتایج منفی آن بار سنگین ذهنی میشود، وارد مسیر بهتری خواهید شد و نگرانیها کمتر میشود. اعتیاد پدر وجود داردو کسی نمیتواند آن را تغییر دهد مگر آنکه حاضر به شرکت در گروهای NA شوند ، همه شما افکار را منسجم کنید، همفکری کنید که هر کدام از شما غیر از وظایف شخصی چه بخشی از زندگی را میتواند بعهده بگیرد؟ اگر به جای پراکندگی افکار همگی در یک جهت فکر و عمل کنید مطمئن باشید وارد مسیر درست خواهید شد.
سلام من افکار منفی همراه با پرخاشگری دارم لطفا راهنمایم کنید
سلام برای اینکه بتونم بهتون پاسخی بدم اطلاعات بیشتری نیاز هست بهتره با یک روانشناس مشورت کنید تا با بررسی دقیقتر کمکتون کنن، اما به طور کلی اگر به افکار منفی و خشمتون به صورت یک مسئله نگاه کنید و سعی کنید اون مسئله رو حل کنید نه اینکه صرفاً روی صورت مسئله تمرکز کنید و حرص بخورید قطعاً اوضاع بهتر میشه.
سلام وقت بخیر . همسر بنده هر روز حدود یک ساعت بدون هدف خاصی رانندگی میکنه . ادم استرسی و با اضطرابی هست و میگه اینطوری اروم میشم .ضمنا حین رانندگی موسیقی گوش میکنه و دست راستش رو مدام تکون میده حالت تیک داره ، علت این رانندگی زیاد چیه؟
سلام همونطور که گفتید این راهکار برای ایشون ابزاری برای مدیریت استرسشونه و احتمالا تفریح. همه ما راهکارهایی برای مدیریت اضطراب و استرس و فراغت شخصی داریم و راهکار همسرتون اینه. سوالی که لازم است خودتون بپرسید اینه که آیا این راهکار مسئله یا نگرانی یا صدمهای داره ایجاد میکنه ؟ اگر بله در مورد اون نگرانی با هم گفتگو کنید و به ایشون کمک کنید راهکار بهتری انتخاب کنند. ولی مهمه که قبل از این گفتگو روی کیفیت رابطه خودتون کار کنید و با ایشون اوقات خوشی رو بگذرونید، اینطوری نه تنها رابطه بهتری خواهید داشت حال ایشون بهتر خواهد بود و اضطراب کمتری هم خواهند داشت.
سلام خسته نباشید.همسر من یهو حالش بد میشه و میگه یهو همچی رو انگار صدبار دیدم و برام تکراری هستن و این موضوع باعث میشه یهو حالش بد بشه ب طوری که باعرض معذرت بالا میاره و رنگش میپره و فشارش میوفته ب نظرتون علتش چیه باید چیکار کنیم؟
سلام بهتره که با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیقتر اولاً مشکل رو دقیق شناسایی کنید بعد برای حلش بهترین و مناسبترین راهکار رو اتخاذ کنید، تا اون موقع هم فارغ از این مشکل سعی کنید با ایشون وقت بگذرونید و رابطه خودتون رو بهبود بدید.
سلام
من پسرم ۲۴ سالمه افکارم زود به زود مشوش میشن ینی دوره بسیار کوتاه حال عادی دارم و بعد واسه دوره ۳ یا ۴ روزه دچار افسردگی شدید میشم تو دوره افسردگیم تمام خاطرات بد گذشتم از شکست و ناکامی هام گرفته دوره میشن تو ذهنم تا فکر به اینده و پیشبینیه ناتوانی من در انجام شغلم و کاری که میخوام بکنم
تو زندگیم خیلی احساس دلتنگی میکنم هیچ دوستی ندارم میخوام ازدواج کنم ولی خانواده ام به من هیچ اعتمادی ندارن و ترس از مزدوج شدن من دارن
هیچ حرف حمایتی به من نمیزنن و دائم میگن مشکلاتت مربوط به خودته از ما انتظاری نداشته باش
اینا به کنار مشکلات و نیاز های منو به تمسخر میگیرن من جدی باهاشون حرف میزنم اونا با شوخی جواب منو میدن
شایدم دچار پریشانی روانی هستم لطفا کمکم کنید
تو دوره راهنمایی و دبیرستان هم افسردگی های شدید رو تجربه کردم تمرکزی بر انجام کار هام نداشتم الانم همینطور ولی با رشد مغزم کنترل بیشتری روی خودم دارم ولی همچنان مثل گذشته عذاب میکشم
احساس میکنم تروما دارم
سلام، متوجه احساساتی که تجربه می کنید می شوم، این جریان فاصله و عدم اهمیت که تو محیط داشتید و تجربه کردید سبب شکل گیری این افکار نوسان خلق شده و چون مدت زمان طولانی هست اهمیت داده نشده تبدیل به عادت و چرخه ای شده که شمارو اذیت میکنه و اهمیت هم از بیرون داده نمیشه و همین شمارو بیشتر مشوش میکنه و حتی رو مسئله انتخاب و تصمیم گیری هم تاثیر میذاره با شرایطی که نوشتید. چون از دوران دبیرستان هم این نشانه رو داشتید باید نگاه عمیق تری بهشون داشته باشید، شناسایی کنید و دایره روابطتان رو هم گسترده کنید.
سلام من ٣٥ سال سن دارم اين جند سال هستش بي دليل افكار منفي سمتم مياد بطوريكه احساس ميكنم فشارمبايين مياد وانكيزه در حد صفر مخ انكار قفل ميشه حالت شادي هيجي ندارم يعني يه جوري هستش بدنم يدفعه واكنش ميده واكه اين حالت ازم بره زود حالم برميكرده سر جاش
چیزهایی که میگید نشون میده فردی بودید که تو مراحل زندگی اضطراب بالایی رو تجربه کردید تبعات آن شرایط الان برگشته و انرژی شما یا خلق شمارو بالا و پایین میکنه اگر بالای ۶ ماه میشه که این نشانه ها بالا اومده لطفا با رواندرمانگر ارتباط بگیرید.
سلام مم یک کارمند ۵۱ساله هستم از ۱۲سالگی یه فکر تو ذهنم افتاد که در جمع دیگران نکنه بدنم بو بده این فکر چند وقتی نبود ولی بعد چند وقت دوباره سراغم میومد و الان واقعا احساس میکنم توی جمع با اومدن این فکر واقعا باد معدم را نمیتونم کنترل کنم و بدنم بو میده مدیر مدرسه هستم این فکر خیلی اذیتم میکنه لطفا کمکم کنید
متوجه مسئله شما شدم احتمالا تو سن ۱۲ سالگی یه تروما تجربه شده و بهش پرداخته نشده که تا همین الان هم تو قالب فکر بالا میاد شمارو اذیت میکنه و بیشتر در قالب این هست من آنقدر میخوام که بدبو نباشم که شاید با حتی فکر کردن بهش هم اذیت بشم، باید جریان محتویات پشت این فکر بررسی بشه و به ذهن آورده بشن، لطفا اگر میتونید با رواندرمانگر ارتباط بگیرید.
سلام من از سن ۱۱ ۱۲ سالگی وسواس فکری سراغم اومد و از بچگی هم بچه استرسی بودم و یه دوره ای همه چی خوب بود که دوباره این چند ساله اخیر این افکار در من خودشو نشون دادن افکاری مثل مرگ ،
مرگ عزیزان یا ترسیدن از آینده و امید نداشتن به آینده
گاهی اوقات به حدی ناراحت و غمگین میشم که مثل یه بچه ۲ ساله گریه میکنم
سلام همه ما مخصوصاً در دوره نوجوانی از این دست افکار داریم مهم اینه که اون افکار رو چطور مدیریت میکنیم، اگر بهشون بیش از حد بها بدیم و روشون تمرکز کنیم قطعاً حالمون بد میشه ولی اگر بپذیریم که اینها صرفاً فکرن و قرار نیست همشون واقعی باشند و اشکالی نداره که به ذهن ما بیان، در کنارش برای رشد خودمون و کیفیت زندگی خودمون، روابط و تفریحاتمون وقت بذاریم و برنامهریزی کنیم اوضاع دوباره تحت کنترل ما میاد. خیلی خوبه که تو این مسیر از یه روانشناس کمک بگیری.
من چند روزی هست که دچار افکار منفی شدم مثلاً درونم بهم می گوید تو به زودی می میری یا عمر کنی داری و بعضی اوقات که بهش فکر می کنم استرس میگیرم سعی می کنم فراموشش کنم ولی یهو میاد تو ذهنم و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و همش می ترسم واقعیت داشته باشه . باید چیکار کنم ؟
تو این چند روزه اتفاق یا مسئله ای رخ داده براتون، که قالب اینگونه صحبت کردن خودشو نشون میده، ببینید خیلی اتفاقات تو روزمرگی، حتی صدا وسیما، باعث میشن ما تروماتایز بشیم اگر دقت داشته باشید تو چند وقت اخیرا صداوسیما خیلی در مورد اتفاقی که برای دولت مردان اتفاق افتاد پخش میکنه همین مسئله رو خلق و تفکر و احساسات ما تاثیر میذاره.
سلام من ۱۵ سالمه و وقتی یک امتحانی رو بد میدهم و سوال هارو اشتباه پاسخ میدم بعد از امتحان مدام وقتی یادم میوفته عصبی میشم و گریه میکنم یک هفته اس که یک امتحان رو بد دادم و خیلی حالم بده هر روز بدتر میشه انگار دلم میخوام سرم رو بکوبم توی دیوار و همش خودم رو سرزنش میکنم و خیلی بدههه.
سلام من چند روزی هست که دچار افکار مزاحم شدم مثلاً انگار درونم بهم می گوید تو به زودی می میری یا عمر کمی داری و سعی کردم فراموشش کنم ولی یهو میاد تو ذهنم و باعث اضطراب من میشه و همش می ترسم حقیقت داشته باشد
سلام نوجوان هستم
من تجربه ی وسواس فکری رو داشتم مثلا بیش از حد فکر کردن به یک موضوع یا ترس از بیماری و چیز های دیگه اما یهو این فکرا عوض شد و شد وسواس اسیب در ذهنم تصاوری خشونت آمیز غیر عادی در مورد خانواده میومد و اولین بار هم که دچار این فکر شدم از شدت ترس از فکرم نتونستم یجا بشینم اما بعد ی مدت علاوه بر تصویر ی جمله های بد هم در ذهنم میاد مثلا میگه بُکش و جمله های ترسناک دیگه وقتایی هم که بی توجه میشم عذاب وجدان میاد سراغم که من چطور تونستم همچین فکری بکنم با اینکه میدونم دست خودم نبوده و هیچوقت هم این فکر ها انجام نمیشه عذاب وجدان میگیرم و حس بد به خودم پیدا میکنم نمیدونم چیکار کنم به نظرتون بخاطر اضطراب زیاده لطفا راهنمایی کنید خیلی سردرگمم
سلام بنظر میرسه که شما درگیر وسواس فکری شده اید. اضطراب و استرس بالا می تواند در ایجاد این افکار نقش داشته باشد. بهتره که برای جلوگیری از مشکلات بیشتر و شروع روند بررسی و درمان مسئله، به روانشناس مراجعه کنید.
متوجه احساساتی که تجربه می کنید میشم و این اضطراب امتحان اگر دقت کنید قبل و بعد امتحان هم هست و عملکرد شمارو کاهش میده فقط موقعی که شکست تجربه میشه همراه میشه با سرزنش گناهکار دونستن خودتون، سعی کنید ساعاتی که بازدهی بیشتری دارید برنامه ریزی داشته باشید و عوامل کارهایی یا حتی کمک هایی که از سمت والدین میتونید داشته باشید تا این اضطراب رو کاهش بدید.
سلام خانمی هستم صاحب دو فرزند زمانی سر فرزند دومم که باردار بودم یه پسر خاله ایی معلولی داشتم که چن سال پیش فوت کردن یعنی تا این بچه تو شکمم بوده تا حالا که هیجده ماهشه.هر کاری میکنم میاد جلوی چشمم مخصوصا برا بچه هام دعا میکنم همش جلو چشمم خیلی میترسم که خدای نکرده یه اتفاقی برا بچه هام بیفته دارم روانی میشم.خواهش میکنم جوابم بدین.
سلام. مشکل شما نوعی وسواس فکری است. بهتر است بدانید با فکر کردن توانایی ایجاد یک مشکل را در واقعیت و زندگی نداریم و هر چه در فکرتان میگذرد قرار نیست در دنیای واقعی انعکاس غیرقابل برگشت داشته باشد. بنابراین نگران این موضوع نباشید. با این حال اگر این افکار آزارتان میدهد میتوانید با مراجعه به درمانگر متخصص این افکار را به مرور کنترل و قطع کنید.
سلام ببخشید تو دل خودم خود بهرخود چیز های بد میاد مثلا من خودم اصلا اصلا دوست دارم کفر کنم خودش میاد بعضی وقتا واقعا از خودم خسته میشم توروخدا ی بزرگ یه را حل به هم نشون میدید
چیزهایی که نوشتید اینو نشون میده که احساسات و هیجانات ناخوشایند رو تو وجودتون سرکوب میکنید و نادیده میگیرید و این مدت زمان طولانی هست که ادامه پیدا کرده و روند شخصیت شمارو شکل داده. دیدن این احساسات ناخوشایند هم بخشی از شخصیت مارو میسازه که خیلی عوامل باعثش میتونه باشه مثلا ما خانواده ای داشته باشیم که این احساسات ناخوشایند و ابراز کردنشون رو خوب نمیدونن نمیدونستن و ما هم همین کار رو الان با خودمون میکنیم؛ حتی خیلی وقت ها احساسی بالا میاد و ما چون نمادی ازش نداریم نمیدونیم اسمش چیه، اگر میتونید با روانشناس صحبت کنید.
به شدت احساس بدی دارم و می دانم اتفاق بدی برام می افته نمی دانم چه کنم
سلام. گاهی از اینکه فکر میکنیم اتفاق بدی میافتد خودمان را در شرایط بدی قرار میدهیم تا این اتفاق واقعا بیافتد. این فکر شما نیست که اتفاق را ایجاد میکند بلکه بازخورد فکرتان در عملکرد و رفتارتان شما را در این موقعیت ها قرار میدهد. بدانید که هر چه در افکار میگذرد الزاما قرار نیست در دنیای واقعی باعث اتفاقی شود.
سلام من همیشه موقع خوابیدن افکار بد میاد سراغم ترس از مرگ عزیزان
سلام. ترس از مرگ عزیزان تا زمانی طبیعی است که عملکرد شما را تحت تاثیر قرار ندهد. سعی کنید موقع خواب افکارتان را کنترل کنید و تمرین کنید افکاری جایگزین آن کنید. اگر به تنهایی از پس آن برنیامدید با کمک درمانگر این کار را انجام دهید.
سلام وقت بخیر:دخترم ۱۵ساله تم افکار منفی خیلی به ذهنش میرسه وافکارش بیشتر وحشتناک وترس از اتفاقات بد ومرگ است
چه راه حلی پیشنهاد میدهید
سلام. باید بررسی شود که چه چیزی باعث این افکار و اضطراب شده است تا مسئله ی اصلی حل شود و بعد افکار اصلاح شود. باید بررسی شود این افکار چرا به ذهنش میرسد. شما میتوانید با توجه به سن دختران به روانشناس کودک و نوجوان مراجعه کنید.
سلام من ۱۹سالمه فکرایی میاد تو ذهنم که نمیدونم چیه حالم بد میشه دلشوره میگیرم گریه میکنم خالت تهوه میگیرم جوری استرس میگیرم که انگار دارم خفه میشم قبلا بودم ولی در خد یکی دو ساعت هر چند یبار الان هرروز کارم شده گریه و اظطراری الان دوروزه خوبم خواهش میکنم جواب بده درمان داره🥹
سلام، با نشانه هایی که نوشتید نوسان خلقی که دارید اول با متخصص مغز و اعصاب یا روانپزشک ارتباط بگیرید و بعد با نظر متخصص و در صورت نیاز می توانید علاوه بر مصرف دارو، جلسات رواندرمانی رو هم تجربه کنید.
سلام
من مدتها دچار یک احساس شدم که فکر میکنم واقعیت داره همه همکاران دوستان و اطرافیان من ساعت انلاین شدن در واتساپ یا تلگرام براشون مهمه و من در ساعتی که دوست دارم انلاین شوم ناراحت میشوند چون نظم انها رعایت نکردم. و بخاطر این حرات انلاین شدن ندارم که پیام های خودم ببینم یا جواب بدهم
لطفا به من کمک بکنید بخاطر این موضوع اخساس میکنم همه از من عصبانی هستند
سلام. باید دید این گفته و فکر شما از کجا آمده و آیا شما بازخوردی از کسی دیدید که این فکر را میکنید یا خیر. اگر بازخوردی ندیدید پس باید دلیل اصلی و ترس و نگرانی شما بررسی شود. بهتر است برای بررسی جزئیات این فکر شما به روانشناس مراجعه کنید تا بهتر به شما کمک شود.
سلام وقت بخیر مشکل من اینه که هر اتفاق یا ماجرای رخ بده شروع میکنم سناریوسازی درباره اتفاقات و مشکلاتی که ممکنه پیش بیاد و به محض اینکه سعی میکنم از دست یکیشون خلاص بشم بعدی میاد سراغم و انقدر مشکلات و مسائل تو ذهنم تکرار میکنم که دیگه خسته میشم و بازم تموم نمیشه دوباره این چرخه از نو شروع میشه چکار کنم
سلام و درود، این مسئله ممکن هست به عملکرد شما در شغل، تحصیل یا روابطتون آسیب ایجاد کند، همچنین برای خود شما ازار دهنده خواهد بود، توصیه میشه ابتدا به یک روانشناس فردی مراجعه کنید در صورت نیاز ایشان شما رو به یک روانپزشک ارجاع می دهند.
سلام من یه پسرم و متاسفانه دچار افسردگی شدم و وابسته رفیق خودم شدم زیاد احساس خفگی و تنهایی میکنم همش فکرم درگیر هس همش چهره م خسته و سخته هس لطف بهم کمک کنید تا از این مخمسه نجات یابم
سلام خسته نباشید من در صبحت با افراد خیلی راحت هستم قشنگ صحبت میکنم آلان در وضعیت بارداری هم هستم ماه های آخره بعضی وقتا خیلی بی حوصله میشم و این فکر یهو به ذهنم میاد چجوری صحبت میکنم و به سوالای دیگران پاسخ میدهیم لطفا جواب بدین ذهنم درگیرشه حتی دارم صحبت میکنم میگم چجوری ما آدما حرف میزنیم
سلام. مشکل شما نیاز به بررسی عمیق ترس دارد. اینکه از کی و چطور درگیر افسردگی شدید و چطور وابسته ی کدام رفیقتان شدید و علتش چه بوده است تا بهتر به شما کمک شود. بنابراین به شما پیشنهاد میکنم که به متخصص روانشناس مراجعه کنید تا جزئیات مشکل شما همراه با شما بررسی شود تا بهتر نتیجه بگیرید و مشکلات خود را راحت تر حل کنید.
سلام. من یه خانوم ۲۵ ساله هستم و ذهنم درگیر اینه که پدر مادرم و خواهرم چیکار میکنن و زیاد خرج میکنن و فامیل بخصوص خاله هام زیاد میان تو خونه مادرم اینا وبرای فامیل زیادی خرج میکنن وزیاد به حرفشون گوش میدن و… واقعا ذهنم خیلی در گیر خونه پدریمه و نمیتونم دو کارای خودم تمرکز کنم در واقع نمیخوام .همش میخوام همه چیز کامل و بهترین و درست ترین باشه . خیلیی نظر میدم و اظراب اینو دارم که نکنه اون چیزی رو که من میگم پدر مادرم نکنن و چرا نمیکنن و احساس کلافگی و سنگینی و عذاب وجدان میاد سراغم اصلا نمیدونم کاری که میکنم درست هست یا نه .نمیتونم تمرکز کنم رو کارهام و درسم همیشه نگرانم و انگار که میخوام همه چیز تو دستم باشه و با برنامه درست پیش بره ولی نمیشه .ممنون میشم اگه راهنماییم کنیننن
با درود؛ اضطراب ناشی از کمال گرایی در گفته ها نیز قابل لمس است، تنها پیشنهادم این است که به روان شناس مراجعه کنید.
تنها توصیه هم این است که فکر نکنید یکی دو جلسه اوضاع درست خواهد شد!! لطفا جلسات را با پشتکار دنبال کنید.
کمال گرایی، وسواس، اضطراب، افسردگی،
بنظر می رسد میزانی از هر کدام از اینها با هم وجود دارد، همه اینها سبب تنش زیادی در شما شده است.
وای من هم تقریبا یه همچین مشکلی دارم تازه خیلی هم اعتقادات دینی دارم منم سر نماز هر چی فکر آزار دهنده هست بهم حمله میکنه واقعا آزار دهنده هست مخصوصا که معتقد هستم انگار یکی میاد و تو ذهنم تصاویری رو میشونه انگار که اذیت میکنه تا نتونم راحت نماز بخونم
در ضمن هیچ کسی منو مجبور به این اعتقادات نکرده که بگم فشاری روی من بوده و تاثیر اونه اصلا این طور نبوده
سلام و عرض ادب
همسرم در کودکی به دفعات و حتی جلوی چند فامیل خانم پدرش سر او را تراشیده و این برای او عقده شده به تازگی متوجه شدم که دختران را در آرایشگاهی کچل میکند تا این عقده را برای خودش کم کند این کار مرا و حتی بیشتر خودش راآزار می دهد و می گوید نمیتواند این کار را ترک کند
سلام خدمت شما همراه محترم، ویژگی بارز و مهم وسواس فکری و عملی (ocd)، هجوم افکاری است که خارج از کنترل فرد بوده و به نظر نمی تواند برای کنترل آن ها کاری انجام دهد. این افکار تکرار شونده و آزار دهنده هستند و فرد برای از بین بردن آن ها دست به اعمال وسواسی می زند. برای بررسی شرایط کامل فرد مورد نظر و کمک به مشکل او، می توانید از یک روانشناس یا روانپزشک کمک بگیرید.
سلام من دختر ۲۶ ساله هستم هشت ماهه پیش ی روز که از خواب بیدار شدم یهو ی فکری اومد تو سرم که هی میگه انگشت کن تو چشمت و خودتو کور کن و دیگه قطع نشد دارو درمانی و تراپی کردم ولی همش تو سرمه و قطع نمیشه زندگیم از کنترلم خارج شده میترسم ی روزی از فکرا خسته شمو خودمو کور کنم چیکار باید بکنم کمکم کنید
با درود؛ علت ها نیاز به بررسی بیشتر دارد
بنا به هر دلیل روانشناس قبلی نتوانسته کمکی به شما بکند،
هیچ اشکالی ندارد ؛با یك درمانگر دیگر ارتباط بگیرید
و تا پایان درمان جلسات را پیگیرانه دنبال کنید.
وای…. من یه مشکلی مظابه این دارم. فکر نمیکردم هیچوقت کسی دیگه ای هم باشه. من میدونم که چقدر دردناک و عذاب آوره….
با سلام در مورد خواهرم مشکلی هست میخواستم راهنمایی بفرمایید خواهرم سالهاست که دچار وسواس در شستشوی با آب و دقت بیش از حد در خیلی چیزیهای دیگه بوده ولی در کنار اون شاغل بوده وکار اداریشو هم به بهترین صورت انجام میداده الان چند سالی هست بازنشست شده وتنها زندگی میکنه [چون در ابتدا یه ازدواج اجباری داشته به سبب فشار اطرافیان وبزرگترها که منجر به طلاق شده و دوباره با فردی که خودش هم موافق بوده ازداوج کرده که باز هم به دلیل نداشتن فرزند و ازدواج دوم همسرش جدا شده ] و الان یه سالی هست پدرمون هم از دنیا رفته و مادرمون هم سالهاپیش ، میگه چند نفر هستن که من نمیبینم اونها رو ولی ذهن منو میخوانن ونظر میدن وتهدید میکنن و اذیتم میکنن سر به سرم میکنن از دستشون کلافه شدم واز ذهنم دور نمیشن همش میگن این رو نخور الان ممیری اون رو دست نزن الان حقوقتو از حسابت بر میداریم و با حرفهاش ما رو هم کلافه کرده وهرچی بهش میگیم حرف اینها رو گوش نده فایده ای نداره لطفا بگید من چه کار کنم برای این خواهر مریض
با درود؛ وسواس درمان نشده خواهر شما بطور طبیعی با گذشت زمان تشدید شده است، شرایط زندگی و شکست های دردناك او و همزمانی بازنشستگی ،احتمالا وی را افسرده و نا امید هم کرده است، هجوم افکار ازاردهنده ناشی از بازنشستگی
احساس ناکار آمدی برای او بشدت دردناك است ، ممکن است این وضعیت روی خواب ،تغذیه و شیوه زندگی وی تاثیر گذاشته باشد .
_بنابراین وی قبل از هرچیز به درمانگری نیاز دارد که حرف های او را بشنود و در حل مسائل او را یاری کند تا از پیشرفت آنها جلوگیری شود .
عالی
سلام و درود، سپاس از توجه شما.
باسلام من یه خانم ۲۹سالم که ۵ماه قبل یه آنلاین شاپ راه انداختم تاموفق بشم امادیدم درکنارکارهای خونه وبچه هانمیتونم ادامه بدم حالمم بدمیشدبراهمین بستم.
روزهاهیچ مشکلی ندارم ولی عصروشب حالم بدمیشه وقتی مسابقه یاکارهایی که خیلی ها انجام دادن وموفق شدن میبینم حالم بدمیشه ناخودآگاه خودمومیزارم جای اونها و تپش قلب و حال بدمیگیرم حتی وقتی نگاه نمیکنم شب که میشه میگم الان حالم بدمیشه خواهش میکنم بگیدمن چه اختلالی دارم یه راهکار یادرمانی بدید شبها برای من شده دردممنونم
با درود؛ بنظر میرسد بیشتر از هرچیزی از اضطراب و نگرانی صحبت می کنید، تپش قلب و دلشوره علامت اضطراب است.
_لازم است تشخیص دقیق تر صورت گیرد ،بنظر می رسد چیزی شما را شرطی کرده که عصر به بعد به سراغ شما
می آید، احتمال دارد بدلیل ازدست دادن کار ناامید شده باشید این درصورتی است که شما فرصتی را که نیاز داشتید بخودتان دادید و این یعنی فعالیت های خود را اولویت بندی کردید ،
طیفی از مشکلاتی مانند عدم اعتماد بنفس، احساس شکست، نگرانی از آینده و اینکه دیگر امکان کار برای شما فراهم نیست، و غیرو شما را مضطرب کرده است در صورتی که بنظر میرسد انتخاب اکنون شما درست است.
_چنانچه در جاهای زیادی نا امیدی و اضطراب وجود دارد از روانشناس کمك بگیرید تا بررسی های دقیقتر صورت گیرد تا موارد پنهانی و ریشه ای بررسی شود .
_اشاره کنم اگر از گذشته این برداشت را از خود دارید که؛ بعد از ظهر ها و زمان تاریکی هوا و در فصل پاییز و زمستان این امر تشدید می شود میشود باید به افسردگی فصلی تردید داشت.
اشاره به این نکته ضروری است که اگر در انتخاب های خود اغلب دچار تردید می شوید می تواند نشانه وسواس باشد.
من همیشه دارم ورزش بوکس میکنم احساس میکنم شلوار ورزشی میاد از کمر پایین سابقه وسواسم داشتم اما این یکسره نمیزاره تمرکز کنم چاره اش چیه آیا این وسواسه
با درود؛ پرسش شما دقیق طرح نشده است، آنچه مهم است این است که بنظر می رسد آزار می بینید، سابقه وسواس دارید پس به دنبال درمان آن باشید .
سلام جناب من مشکل درگیری ذهنی دارم عکس های نا خوشایند و زشت لختی در ذهنم می آید قبل از خواب از موقع نماز میخونم مثلا قنوت میرم دستم برنیدارم یهو چهره لختی رو ذهنم اومد از اون موقع اینطوری شدم خیلی حالم بد میشه و بعدش مثلا فیلم تو تلویزیون یا فیلم نگاه میکنم باز این صحنه و عکس های لختی باز در ذهنم تصویر سازی میشه چیکار کنم راهنمایی کنید
با درود؛ با افکارتان مبارزه می کنید، به این پرسش پاسخ دهید که اگر این افکار بیایند عملا چه مشکلی برای شما ایجاد می کنند؟
آیا فکر شما به فردی دیگر آسیب میزند؟
احتمالا خیر، پس مانند پاسخ پرسش ۱ به تدریج حساسیت خود را کم کنید.
_درمان وسواس به همین سادگی انجام نمی شود، مغز فرد وسواسی ( بسته به شدت و مدت آن ،متفاوت است) ،
علت اینکه افکار جنسی هستند
نیز به بررسی ناخودآگاه نیاز است .
جلسات رواندرمانی کمک به تدریج کمک می کند تا افکار ،رفتارو عملکرد مغز فرد تعییر کند.
-ضمنا ما در تمام بیماری های روانی ترکیبی از اضطراب ،افسردگی ،وسواس و نشانه های دیگر را میبینیم که زیر ساخت های خاص خود را دارند، بدین معنی که علل و عوامل زیادی سبب ساز آنهاست.
سلام ووقتتون به خیر.
من دختری ۴۰ ساله هستم.سالهاست که از این رنج میبرم مبادا افکار جنسی که در ذهنم میاد نسبت به جنس مخالف و یا همنوع رو اونا متوجه بشن و این برام به شدت دردناک بود، مدام با این افکار مقابله میکردم و اونها هم بددتر میشدند.
من دوست دارم ازدواج کنم اما همین افکار نوعی ترس در من ایجاد کرده و نسبت به جنس مخالف همیشه ناخودآگاه گارد دارم لطفا راهنمایی کنید.
از طرفی میگم خب طبیعیه همه این افکار رو دارن
من چرا باید انقدر سخت گیری کنم. سپاسگزارم
با درود؛ افکاری که اشاره نمودید افکار وسواسی اند نگرانی از ازدواج تنها نگرانی شما نیست، وسواس از نگرانی های مفرط و مزمن شده شکل میگیرد .
احتمالا عدم اعتماد بنفس ( شاید با خودسرزنشی ، ناتوانی و استیصال و و شاید در انتها افسردگی ناشی از این موارد )،
_درست مانند مورد ۳ فکر و عمل را یکی میدانید ، این افکار نشانه وسواس است .
مسائل زیادی هستند که با توجه به سن فرد روی تمرکز تاثیرگذارند؛ عدم تمرکز و توجه (ADHD)، در سنین پایین و اگر چنانچه تشخیص داده نشود در بزرگسالی روی توجه و آگاهی لحظه ای فرد تاثیر گذار است.
گاهی اضطرابات شدید آنقدر روی تمرکز تاثیر گذار است که فکر فرد را مختل می کند و روی تمرکز حتی شناخت تاثیر می گذارد.
گاهی اضطرابات آنقدر دوام داشته اند که مزمن شده و باید در طی جلسات روی آن کار شود. ممکن است این علائم با یك اتفاق ناخوشایند ظهور یابند.
گاهی هم در سنین بسیار بالا بسته به ژنتیك افراد، و وجود علائم الزایمر نیاز به بررسی های دقیق و اسکن مغزی است تا تشخیص زودهنگام و پیشگیری های لازم انجام گیرد.
❌این عامل زمانی محتمل است که به پیشینه خانوادگی خود توجه کنید.
سلام
پسر من ۴ سالش همش میگه به ذهنم اومد مامان بابا و کلا اطرافیان مرده نمیدونم چی بهش بگم همش میگم رهاش کن فراموش کن چیزای خوب بیاد نو ذهنت ولی مدام تکرار میکنه 😞
با درود؛ _کودك ۴ ساله درك کامل و درستی از مرگ و عدم بازگشت پس از مرگ ندارد، _حتی مفهوم فکر بد و فکر خوب را نمیداند!
_احتمالا به دلیل نا مفهوم بودن این واژه که از بزرگتر ها شنیده است تکرار می کند، شما از او سوال کنید و بدانید در باره مرگ چه تا اندازه اطلاعات دارد ،شاید در فیلم یا کارتون مشاهده کرده و او را دچار سردرگمی کرده است با توضیح دقیق در حد سن وی
فکر او را راحت کنید.
_مفیدترین کار این است که مرگ را بدین شکل برای او توضیح دهید که به عنوان توقف عملکردهای جسمی فرد مرده است و نه بحث پیچیده و نا مفهوم . به او بگویید من و پدر زنده هستیم ،غذا میخوریم، با تو حرف میزنیم، بازی می کنیم و …
اینها نشان دهنده زنده بودن ما است.
-به عنوان مثال میتوانید بگویید: «کسی که … مرده، بدنش دیگه کار نمیکند، نمیتواند غذا بخورد، کسی در مرگ (فردی که مرده است) مقصر نیست تا احساس گناه و ناخوشایند نداشته باشد .
سلام من یک دختر۱۸ساله هست الان مدتی هست نزدیک دوماهه همش استرس وسواس دارم همش فمر مرگ میاد تو سرم نمیتونم خودمو کنترل کنم توی دلم فکرای بد میاد همش پاسه هرچیزی استرس اضطراب زیاد دارم واسه هرچیزی خیلی اذیتم تا میخام نماز قرآن بخونم توی دلم خدارو یاد کنم حرفای زشت درمورد خدا توی ذهنم میاد خیلی وسواس دارم هیچ کاری نمیتونم انجام بدم احساس میکنم دنیا روسرم خرابه انگار آسمان به سرم چسبیده نمیتونم هیچ کاری هیچ چیزی انجام بدم یه راه کار بهم بدین تورخدا😔😔😔سر نماز که نماز میخونم حرفای زشت درمورد خداوند توی دلم ذهنم میاد که تصورشون میکنم بعدش خودمو لعنت میکنم غصه میخورم چرا این حرفو میزنم روبه روز بدتر میشم نمیدونم چیکار کنم
منم همینطور شدم حدود هشت ساله و خیلی ناراحتم و نمیدونم چکار کنم 😥😥
با درود؛ گاهی کسانی که نمیتوانند افکار خود را مدیریت کنند در حال به کار گیری مکانیزم دفاعی جابجایی هستند،احتمال آنکه شما در زندگی مشکلاتی دارید که قادر به حل و به کنترل درآوردن آنها نیستید ،فشارهای زندگی را به جای حل مسئله سرکوب
می کنید، همین علت ها سبب بروز افکار منفی تکراری ، آزار دهنده در ذهن می شود.
_افراد وسواسی فکر را مساوی انجام ان عمل می دانند بهمین دلیل در صدد مقابله و مبارزه با افکار بر می آیند در صورتی که آنها مساوی نیستند، ما انسانها میتوانیم هرگونه فکری را آزادانه بکنیم
و بدانیم که فکر و عمل به ان دوچیز کاملا جداگانه هستند،
به جای مقابله با افکار اجازه دهید افکار آزادانه هر چند در مورد خدا باشد، از ذهنتان عبور کنند . جایگاه هیچکس و هیچ چیز با فکر ما بد یا خوب نمی شود ،
لطفا برای اطلاعات بیشتر پرسش های بالا را مطالعه بفرمایید.
سلام من چند وقته پاکم و هیچ نوع موادی مصرف نمیکنم وچند وقتی میشه که افکار منفی در ذهن ام دارم که تمام کسانی که بهم کمک کردن که پاک بمونم رو تو ذهن ام فحش میدم به طور ناخواسته و خودمو سرزنش میکنم که چرا این افکار زشت و پلدی رو با هاشون طی ۲۴ ساعت به ذهن ام میرسند و چند وقته که با چند نفر از افرادی که دوستشون دارم هم به طور ذهنی صحبت میکنم بعد به خودشون هم بعد از کلی خواهش و التماس حتی گفتم چنین افکاری دارم که هر چه بهش در ذهن فکر میکنم باهات به صورت ذهنی دارم صحبت میکنم رو و تو هم به صورت ذهنی با من صحبت میکنی رو بهم میگن آره ما متوجه افکار تو هستیم و همش به خاطر این افکار پیش خودم ودیگران شرمنده ام چکار کنم اینها راست میگن یا من دوچار توهم هستم لطف کنید بهم بگید ایا میشود من با کسی ارتباط ذهنی داشته باشم
با درود؛
_دوست عزیز نکته ای که در مورد شما بسیار مهم است نوع مادهٔ مصرفی است، چنانچه از آمفتامین ها( محرك ها) استفاده کرده باشید و مدت طولانی از ترك کردن شما میگذرد لطفا از روانپزشک مشاوره بگیرید تا بررسی های بیشتری بعمل آید،
_ مورد مهم دیگر چنانچه زمینهٔ وسواس در خانواده وجود دارد که احتمالا آن زیاد است ، باز به کمك روانپزشک و به موازات آن به جلسات رواندرمانی نیاز دارید تا افکار وسواسی بررسی بیشتر و بخوبی کنترل شود،
_مورد مهم دیگر اینکه احتمال آنکه وسواس در افراد باعث روی آوردن به مواد شود زیاد است پس در درمانهای تعقیبی خود تعلل نکنید و به ترك مواد بسنده ننمائید.
_مورد دیگری که در اینجا بنده تا حد کمی قادر به کمك هستم این است که؛ شاید شما این افکار را نادرست می دانید اما فکر شما به معنی آسیب به دوستان یا افراد دیگر نیست،
اجازه دهید در مرحله اول افکار از ذهن شما ( هر چند نامربوط و آزار دهنده)، عبور کنند،
در مراحل بعدی سرعت عبور افکار را بالا ببرید و در نهایت
زمانی که احساس کردید افکار کمتر شده اند
در مراحل آخر به ذهن خود فرمان دهید که دیگر کافی است .
این مراحل را بتدریج پیش ببرید .
_ همین نشانه عدم مدیریت افکار وسواس شما را تا حدی تایید میکند . با آنها صلح کنید ، از دست آنها عصبانی نشوید، یعنی مقاومت نکنید مانند جریان باد به آنها اجازه عبور دهید .
_نکته مهمی را اشاره می کنم که دامنهٔ وسواس گسترده تر از اینهاست
بهمین افکار ختم نمی شود،
اطرافیان افراد وسواسی آنها را طرد و نادیده می گیرند زیرا وسواس داشتن بیشتر از آنکه خود فرد را آزار دهد سبب آزار اطرافیان میگردد،
فرزندان فرد وسواسی بشدت اسیب می بینند ،
همسران و دوستان وسواسی ها از دست آنها خسته می شوند ،در نتیجه آنها را ترك می کنند ،عموما افرادی تنها و گاهی منزوی خواهند بود و از احساس تنهایی رنج میبرند.
یك ویژگی خوب وسواس این است که فرد به وسواسی بودن خود آگاه است و به دنبال درمان بر می آید.
-ضمنا ما در تمام بیماری های روانی ترکیبی از اضطراب ،افسردگی ،وسواس و نشانه های دیگر را می بینیم که زیر ساخت های خاص خود را دارند، بدین معنی که علل و عوامل زیادی سبب ساز آنهاست.
_وسواسی ها عموما به افکار، احساسات، و بسیاری از نیازها و حقوق طبیعی خود شناخت ندارند و آنها سرکوب می کنند، این مکانیزم بطور ناخودآگاه و از کودکی شکل گرفته است، رنج ناشی از آن فرد را در یك پارادوکس و تردید مداوم نگه
می دارد.
سلام من همیشه مردن در ذهنماست گاهی فکر میکنم کههمه چیز این دنیا پوچ است ایا رهایی از این افکار راهی داره
این احساس رو من هم دارم و خیلی ازار دهنده است
با درود ؛ حتما راه وجود دارد. به این پرسش پاسخ دهید که بر اساس شناختی که از خودتان دارید آیا ترس یا اضطراب دارید؟ برای رسیدن به حل موضوع باید موقعیت هایی که به آنها فکر می کنید شناخته و تشخیص داده شوند،
شاید آن موقعیت برای شما ناشناخته و در ناخودآگاه شماست.
یک فرضیه این است که ممکن است به احساس ناامنی شما در گذشته مربوط باشد .
احساس پوچی حاصل کلافگی ، و سردرگمی ،افکار منفی و بی پاسخ در ذهن و در نتیجه ناکامی شماست.
چنانچه افکار و احساسات شما شناسایی شوند، روی بینش شما تاثیر گذار است و نگرش تان به دنیا تغییر خواهد کرد.
برای حل مشکل و مسئله از رواندرمانگر و روانکاو کمک دریافت کنید .
با تشکر ازنظریه نیک تان واقیت عالی فرمودن اما من همیشه در کار های کوچک هستم این چه میشه آنچه میشه ناق فکر درگیر این مرض میباشد لطف به من بگوید باید چه کار کنم آیا دوکتور یا کدام راه دیگر وجود دارد
با درود ؛هجوم افکار منفی ممکن است برای شما غیر قابل کنترل شده باشد چرا که در حال مبارزه و پس زدن آنها هستید.
یکبار بیایید نسبت به قبل بطور وارونه، به فکرهای خود فکر کنید
هرچند آن فکر ها وحشتناک و ترسناک باشند،
آنها را کشف و بررسی کنید ،حتی دقیق تر بنویسید ،دابل چک کنید، حذف و اضافه کنید ، نترسید و نتیجه حاصل از آن را ببینید .
در صورت عدم موفقیت از روانکاو و رواندرمانگر کمک بگیرید.
سلام دخترم ۲۰ ساله که به دنبال مواردی که باعث هیجانش می شود مثلا دیدن هنرپیشه موردعلاقه اش آنچنان تحریک می شود که دائما دراتاق راه میرود به آن موضوع فکر می کند می خندد و حتی حرکات عجیب می کند بی وقفه ساعتها ادامه می دهد سالهاست که با هیچ درمانی برطرف نشده و کل زندگیش را تحت الشعاع قرار داده است
با درود ؛ برای تشخیص دقیق کیس شما نیاز به بررسی بیشتر و دقیقتر است،
طیفی از مشکلات را میتوان حدس زد درصورتی که ممکن است فقط یک مسئله بزرگ و یا بر عکس خیلی کوچک و عادی مثل هیجان خواهی زیاد و یا اضطراب بیش از اندازه، فرزندتان باشد.
پیشنهاد می کنم ابتدا برای بررسی دقیق و کامل به رواندرمانگر و با توجه به سن ایشان هر چه زودتر مراجعه کنید نتیجه مطلوب تر خواهد بود.
مثلا من طی زندگی یه سری خاطرات بد دارم از دست دادن کسایی که ناگهانی بوده یا بیمار بودن . الان وقتی عزیزانم بیمار میشه من بدترین چیزا میاد تو ذهنم . یا جواب ازمایششون خوب نیست همش حالم بده شب و روز ندارم . یا نگران کسی که خیلی ازم دوره و اطرافش نا امنه هستم .
نمیدونم من مشکل روانی دارم بنظر خودم طبیعی هستم ولی زندگیم مختل شده نه میتونم به ازدواج فک کنم همه روابطم خراب میشه . نه تفریحی دارم چون دچار عذاب وجدان و حس بدم هیچ وقت بهم خوش نمیگذره . همیشه استرس دارم . لاغرم و وزنم همش در حال کم شدنه . عصبیم . خیلی وقته از ته دل نخندیدم و بین جمع وقتی میخندن من خندم نمیاد . اطرافیانم میگن تورو میبینیم یاد بدبختیامون میفتیم یا روحیه بیمار رو خراب میکنم . خسته شدم. دائم میگم باید نذر و نیاز کنم ذکر بگم . وقتی نمیگم حس بد دارم . تنها چیزی که ارومم میکنه گریه هست. یا درد و دل با امام ها . چون فک میکنم خدا براش مهم نیس و اونا پیش خدا عزیزن شاید اونا جلوی اتفاقات بد زندگی رو بگیرن . باید برم دکتر ؟؟؟
با درود ؛ احساس ناامنی و اضطراب و شاید افسردگی، وجود داشته باشد .آنچه در تشخیص مهم است این است که این موارد روی عملکرد شما تاثیر گذاشته است.
گریه و کارهایی که انجام میدهید فقط باعث کاهش کمی از سطح اضطراب و تخلیه هیجان آن لحظه شما می شود.
تعلل نکنید ، شما موردی هستید که پیشنهاد می شود هرچه زودتر به روانکاو یا رواندرمانگر مراجعه کنید ،طول درمان کوتاهتر
می شود.
از کجا بفهمیم که طبیعی هست افکار ترس از اتفاقات بد؟ مثلا من طی زندگی یه سری خاطرات بد دارم از دست دادن کسایی که ناگهانی بوده یا بیمار بودن . الان وقتی عزیزانم بیمار میشه من بدترین چیزا میاد تو ذهنم . یا جواب ازمایششون خوب نیست همش حالم بده شب و روز ندارم . یا نگران کسی که خیلی ازم دوره و اطرافش نا امنه هستم .
نمیدونم من مشکل روانی دارم بنظر خودم طبیعی هستم ولی زندگیم مختل شده نه میتونم به ازدواج فک کنم همه روابطم خراب میشه . نه تفریحی دارم چون دچار عذاب وجدان و حس بدم هیچ وقت بهم خوش نمیگذره . همیشه استرس دارم . لاغرم و وزنم همش در حال کم شدنه . عصبیم . خیلی وقته از ته دل نخندیدم و بین جمع وقتی میخندن من خندم نمیاد . اطرافیانم میگن تورو میبینیم یاد بدبختیامون میفتیم یا روحیه بیمار رو خراب میکنم . خسته شدم. دائم میگم باید نذر و نیاز کنم ذکر بگم . وقتی نمیگم حس بد دارم . تنها چیزی که ارومم میکنه گریه هست. یا درد و دل با امام ها . چون فک میکنم خدا براش مهم نیس و اونا پیش خدا عزیزن شاید اونا جلوی اتفاقات بد زندگی رو بگیرن . باید برم دکتر ؟؟؟
مطالبتون که به درد بخور بود.
یه پسرم و ۱۵ سالمه و جدیدا یه افکاری به ذهنم میاد که آزارم میده،وقتی که بهشون فک میکنم توی اونها گم میشم و هی یاخدا یاخدا میکنم که این افکار از سرم برن بیرون،درضمن من چندین حس مختلف دارم که نمیدونم چی هستن لطفا کمکم کنید ممنون
با درود ؛ سن شما سن پرسشگری و تحلیل و بررسی انواع مسائل درون و بیرون است. طیفی از پرسش ها برای شناخت و تجزیه و تحلیل جنس موافق یا مخالف و برای شناخت کاملتر، شناخت دنیای بیرونی، اهداف آینده ، افکار و وجود احساسات جنسی ، و غیرو ، این افکار شما را به سمت هویت یابی هدایت
می کنند تا بدانید در آینده چگونه انسانی خواهید بود پس نگران نباشید چون پرسش ها افکار و احساسات متضاد اکنون تان کاملا طبیعی هستند..
ممکن است افکار خودارضایی وجود داشته باشد و از انجام آن ممانعت میکنید.خودارضایی یک ریاکشن طبیعی بدن در مقابل میل جنسی خصوصا در نوجوانی و بلوغ است، از ان ترس نداشته باشید با سن شما بسیار منطبق و بدون اشکال علمی است. با این توضیحات اگر هنوز نمیتوانید کنار بیایید و یا بنظر تان غیر منطقی و همانطور که گفتید آزاردهنده هست ، کمک تخصصی بگیرید .
سلام چطوری وابستگی رو از بین ببریم چطوری قوی باشیم؟
با درود.من هر چند وقت تکرار میشه.چند روز طول میکشه بعد کمرنگ میشه.ترس از آسیب زدن به عزیزانم.چه باید بکنم.آیا دارو برایم موثر است.
با درود ؛ دارو فعلا تجویز مشکل شما نیست باید بررسی بالینی صورت گیرد ، تشخیص درست و بموقع در رسیدن به نتیجه بهتر خیلی موثر است پس کوتاهی نکنید و خیلی زود به رواندرمانگر یا روانکاو مراجعه کنید.
سلام من یه دختر ۳۳ساله مجرد و از کادر درمان هستم خودم متوجه شدم که ممکنه بیماری ocdگرفته باشم مشکل من برمیگرده به دوران کودکی تا الان و من همیشه درحال خیال پردازی رویا بافی هستم بیشتر از اینکه تو زندگی واقعی خودم زندگی کنم در رویاهام زندگی میکنم رفتارم از نظر خودم خوبه اما بخاطر غرغر کردنام یسری رفتارهام بقیه ازم فرارین از بچگی تا الان همش به گذشته ای که اصلا وجود نداره به شخصیتی از خودم که اصلا شبیه خودم نیست فکر میکنم به اینکه مثلا پول خیلی بزرگ و زیادی داشتم وچه کارها میکردم همش در حال فکر درمورد گذشته وپلن ریختن برای کارهای گذشته و فکر های غیر منطقی هستم
سلام من بعد امتحان همش فکر میکنم شاید من اون سوالو پاک نکردم درستشون بنویسم شاید به جای یه کله کلمه دیگه ای نوشتم یا یه چیزایی میاد تو ذهنم میگه اینکارو بکنی این اتفاق برات میفته و مدام به اون فکر میکنم و بعًی وقت ها آنقدر فکر میکنم خودم رو میزنم که فکر نکن کمکم کنید
با درود ؛ علائم وسواس را نه بطور حتمی ،میتوان حدس زد، شاید هم نگرانی و اضطراب امتحان دارید، برای ارزیابی بیشتر به روانکاو یا رواندرمانگر مراجعه کنید.
سلام وقت بخیر
وقتی یک نفر با کسی صحبت میکنه و بعد از یک روز یا دو روز به صحبت کردنش فکر میکنه مثلا ایا طرف ناراحت شده از حرفم یا حرف بدی نزده باشم تا چند روز به این مسئله فکر میکنه و حتی میخواد بره عذرخواهی کنه
یا یک کار اشتباه انجام نمیده مثلا در صحبت کردنش یک حرفي
میزنه که نباید میزده ولی اشتباهی گفته انقدر به این حرف فکر میکنه که حتی باعث میشه خودش از استرس مریض بشه و هعی میخواد بره معذرت خواهی کنه و باید چیکار کنه
با درود ؛ بنظر میرسد اضطراب شدید دارید. دقت بفرمایید اضطراب با استرس که عامل بیرونی است متفاوت است. در مورد شما عامل درونی است و از افکار و احساسات ، هیجانات شما ناشی می شود. دلایل بوجود آمدن و منشا اضطراب باید بررسی شود چرا که اضطراب دلایل زیاد ، ناشناخته و عمقی دارد.
سلام وقت بخیر یه سوال داشتم من خانمی۳۸ ساله هستم ویک دختر ۲/۵ساله دارم مدتی افکارمزاحمی تو ذهنم میاد که نمیدونم چیکار کنم افکار خیلی بد همش میاد توذهنم که اگه این بلا وسربچم بیارم یه کاری کنم نباشه از این فکرا هی حواس خودمو پرت میکنم اما باز میاد سراغم بینهایت دخترمو دوست دارم و از این احساسها در قبالش در عذابم 😔😔😔
با درود ؛ ترس دارید، از افکار منفی نسبت به فرزندتان می ترسید ، ضمنا فکر نادرستی دارید که اگر فکر کنید حتما آن اتفاق عملی خواهد شد، در صورتی که فکر های ما به عمل در نمی اید. بهتر است در کنار روانکاو یا رواندرمانگر افکار خود را هدایت و سازماندهی کنید. بعنوان یک فرضیه بنظر میرسد افکار وسواسی باشند.
تمرین کنید ببینید می توانید افکار را مانند جریان رود اجازه دهید کوتاه بیایند و عبور کنند؟ مطمئن باشید با فکر آسیبی به کودکتان نمیرسد .
علامت بیشتر به وسواس شبیه است، بنظر می رسد باعث رنج شما شده است ، توصیه بنده این است که از روانکاو کمک بگیرید .
خواهش میکنم حتما بخونید،ممنون🙏
سلام خوب هستین من چند سال پیش زمانی که ۱۷سالم بود تو خونه نشسته بودم که یهویی یه حس سبکی بهم دست داد،مثل اینکه مثلا جسمم یه جای دیگس و الان روحم اینحاست،یه حسی بین زمین و آسمون،خب راستشو بخوایین این مشکل من کمتر از چهار ماه طول نکشید و من همه اونارو فراموش کردم ،تا اینکه رفتم خدمت و چند روز از دوران آموزشی من رد نشده بود که چند تا از رفیقام در مورد اینکه اوناهم یه وقتایی حالشون مثل من میشد یا در مورد آخرت و این دنیا که میخواد آخرش چی بشه پیشم حرف زدن و اونجا بود که دوباره حالم مثل چند سال پیش شد،دوباره حالم بد شد،خیلی بد,حس سبک سری بهم دست میداد،مثل اینکه وجود ندارم،معنای واقعی لذت بردن رو از دست دادم،الان تقریبا ۷ساله که این مشکل رو دارم ،مثلا یه وقت های فک میکنم یه آدم دیگم،خودم نیستم مثلا همش به این فک میکنم نکنه تو پادگان شب که خوابیدم یه عده اومدن و سره منو کندن و یه سر دیگه برام گذاشتن و باعث شده من حالم اینجوری بشه،ولی خوب خودمم میدونم که دارم اشتباه میکنم و همش فکرو خیالی که برا خودم درست کردم و اصلا همچین چیزی نیست،ولی خوب همش دارم تو ذهنم مرور میکنم و همش درگیر شدم،حتی یه وقتایی میرم جلو اینه و دست میکشم به سر و صورتم تا ببینم اون کاری که دارم انجام میدم تو آینه هم همینه یا ن،حتی دو بار هم رفتم پیش دکتر اعصاب و روان و بهم قرص دادن ولی خب چند روزی خوردم و دیگه ادامه ندادم چون منو خیلی بی خیال میکردم همش دوست داشتم بخوابم،ولی دارم کارامو انجام میدم،مثل یه آدم معمولی ولی تو این هفت سال هیچ لذتی از زندگی نبردم،خیلی خسته شدم خانوم دکتر
تورو به فاطمه زهرا کمکم کنید چون نمیتونم در این باره با خانوادم هم صحبت کنم چون اونا هم حالشون بدمیشه،فقط خودم خودم هستم
کمکم کنید
با درود ؛ مورد شما خیلی مهم است که بدانیم؛
اول . تشخیص متخصص اعصاب روان چه بوده است ؟
دوم؛ مذکر بودنتان دلیل محکمی است بر اینکه خیلی زود اقدام کنید.
سوم ؛زمینه خانوادگی و بیماران احتمالی در خانواده را برای شناخت بیشتر آگاه شوید و با متخصص برای تشخیص دقیقتر در میان بگذارید، حتما و خیلی فوری برای ارزیابی و تشخیص نهایی یا به همان اعصاب و روان قبلی و یا رواندرمانگر برای تشخیص دقیق مراجعه کنید.
پس ترس نداشته باشید با این حال تعلل نکنید و حتما خیلی زود اقدام کنید.
ضمنا بدانید پزشک برای شما چه تشخیصی می دهند؟
بعد از این چه کارهایی برای پیشگیری باید انجام دهید و غیرو..
برای وسواس فکری شدید و بی قراری حتما باید قرص مصرف کرد؟
با درود ؛ خیر ،وسواس روی طیف تشخیص داده می شود، چنانچه ضعیف باشد و زمینه وراثت کمرنگ باشد درمان کلینیکال موثر است، با این حال ممکن است افکار شما در مرحله اضطراب و نه وسواس ، باشد،بهمین دلیل هر چه زودتر به درمانگر مراجعه کنید نتیجه بخشی درمان غیر دارویی بیشتر خواهد بود .
فوریتی که تاکید دارم به این دلیل است که، احتمال آنکه اضطراب مزمن و درمان نشده ، تبدیل به وسواس شود وجود دارد ولی در مراحل اولیه درمان بهتر و شریعتی پیش خواهد رفت .
_در همه بیماری ها وجود زمینه خانوادگی مهم است افراد لازم است خودشان دقت بیشتر روی رفتارها و شناخت والدین و افراد درجه یك خوبش داشته باشند.
همسرم از من لجش میگیره من زندگیمو دوست دارم اما بخاطره اینکه خونه نگیر و نریم سر خونه زندگیمون میخواد منو طلاق بد باید چیکار کنم که زندگیمو نجات بدم
سلام من به حدی درگیر وسواس و استرسم که کلافه و منزوی ام ولذت زندگی کلا ازبین رفته برام به همه چی تو مغزم گیر میدم هیچی برام روان نیست
سلام، ضرورت داره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیق تر مشکل کمکتون کنه سبک زندگی، مهارتهای مدیریت هیجان و ارتباطیتونو ارتقا بدید و قدم به قدم همراهتون باشه تا از پس این چالش بر بیاید
سلام من ۱۳ سالمه
گاهی خیال بافی که میکنم یکهو فکر هایی میاد تو سرم که نمیتونم بهشون فکر نکنم امکان رفتن به روان شناس رو ندارم
خیلی زهنم درگیر نیست ولی خب خیلی اذیت کننده است
سلام، توی این سن افزایش این مدل افکار طبیعیه و نگران کننده نیست اول از همه به یاد داشته باش هر فکری که به ذهنت میرسه ممکنه صرفا کار خلاقیت مغزت باشه و الزاما معنایی نداره، بعضیامون زیادی جدی میگیریم که «ای وای چرا همچین چیزی به ذهنم رسید؟ نکنه من چیزیم میشه و ..» بعضی ها هم خودمونو محکوم به بارها و بارها به اون فکر کردن میدونیم و میگیم «دست خودم نیست!» ولی هر دو غلطه خیلی فکرها به ذهن ما میرسه که الزاما معنایی نداره و فقط لازمه از آگاهانه کنارشون بگذریم. اینم در نظر بگیر ما نمیتونیم به چیزی فکر نکنیم!!! پس اگه میخوای فکری از مرکز توجهت خارج بشه لازمه خودتو با فکر مناسبتری سرگرم و مشغول کنی.
فردی هستم ک حدود ۱۰ ساله ب افکار منفی دچار شده ام و اضطراب دارم
سلام، با توجه به مدت زمان طولانی مشکلتون لازمه حتما از روانشناس کمک بگیرید تا با بررسی دقیقتر مساله راهکار مناسب رو برای بهبود طراحی و تمرین کنید.
سلام من خانوم ۴۰ساله هستم شبها همش فکرای بد میکنم که عزیزانم ایجوری از دست میدم حتی بچهام ک عزیزترین کسمن مرگشون دورازجونشون بایه شرایط ناجورمجسم میگم ایقد فک میکنم تا خسته میشم یا وقتی با شوهرم قهر باشم دیگه از ناراحتی خوابم نمیبره همش فکر میکنم خیلی دلم میخواد گریه کنم دیگه مث اول گریم نمیگیره کمکم کنید چ کنم وقتی هم زیاد فک کنم کل بدنم مورمور میکنه
سلام، برای مدیریت این افکار آزارنده میتونید از تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید، طی روز و موقع خواب با تمرین کمکم میتونید افکارتونو مدیریت کنید و بهبود بدید به علاوه خوبه با مشورت یک روانشناس سبک زندگی و روابط خودتونو بررسی و عوامل چالش زا رو شناسایی و حل و فصل کنید.
سلام عالی بود …. فقط میخواهم بدانم بدون وجود درمانگر خود به تنهائی از این هجوم افکار که گاهی گرفتارش میشم ولی الان بدجوری مضطربم کرده از پسش بر میآیم… چون من آدم فعالی بودم یهو نمیدانم به این اختلال گرفتارشدم به طوری که هیچ کاری نمیکنم لطفاً راهنمایی بفرمایید/
سلام، بهتره از کمک درمانگر بهره ببرید تا با بررسی دقیق و تخصصی مساله رو بهتر بشناسید و راهکار متناسب با مشکلتونو طراحی و تمرین کنید. به علاوه تمرکز بر ارتقای روابطتون و تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه کمک کننده باشه.
من مواقعی که در خانه هستم بسیار وسواس فکری و عملی دارم ولی در مسافرت و اجتماع و منزل کس دیگری به هیچ وجه وسواس ندارم علتش چیست؟
سلام، برای پاسخ به این سوال اطلاعات بیشتری نیاز هست و خوبه که با کمک یک روانشناس سبک زندگی و روابطتون رو بهتر بررسی کنید تا براتون مشخص بشه به چه علت توی خونه رفتارهای وسواسگونه رو انتخاب میکنید و برای حلش تمرین موثر کنید.
باسلام واحترام،
همسر من بیش از ۴ماهه که رفته از اون موقع تاحالا بعضا به ثانیه درذهن می آید وذهنم راشبانه روز درگیر کرده است یعنی هزاران بار در روز می آید درذهنم خواستم ببینم با توجه به اینکه قصد برگشت ندارد چکار کنم که از ذهنم بیرون شود؟آیا این وسواس فکری است راهکار چیست؟باتشکر فراوان
سلام، جدایی چالشیه که طبعا روی ما تاثیر میذاره و ذهنمونو درگیر میکنه و لازمه بعدش دوباره زندگیمونو طراحی کنیم و سبک زندگی جدیدمونو بسازیم، توی این مسیر کمک یک روانشناس خیلی موثره و میتونه راه رو براتون هموارتر کنه، هرچقدر روی خودتون، مهارتها و توانمندیها و روابطتون تمرکز کنید اوضاع بهتر میشه.
سلام دحترم باردارهست و من همش فکرمیکنم که بچش مشکل داره و سندروم داره ، لطفا کمکم کنین
سلام، اگر دلیل خاصی برای این نگرانی دارید خوبه که از دخترتون بخواید در صورت امکان آزمایش و بررسی های لازم رو انجام بده و اگر نه برای مدیریت این افکار آزارنده میتونید از تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید، این موضوع تحول بزرگ و نگران کننده ای در زندگی شما و دخترتون هست و طبیعیه کمی درباره اون نگران باشید و شدت گرفتنش رو با مدیریت افکارتون میتونید کنترل کنید، در صورت نیاز مراجعه به روانشناس خیلی موثر خواهد بود.
مدتی است وقتی حرف میزنم لب پایینم کمی از اختیارم خارج و روی مصاحبم اثر مشابه میذاره و خودم و دیگران معذب میشیم. سعی میکنم حواسمو از لبم پرت کنم ولی نمیشه. و در غیر زمان حرف زدن دچار رومینیشن میشم و راهکارهای معمول مشکلمو حل نمیکنه. چکنم؟
سلام، جدایی چالشیه که طبعا روی ما تاثیر میذاره و ذهنمونو درگیر میکنه و لازمه بعدش دوباره زندگیمونو طراحی کنیم و سبک زندگی جدیدمونو بسازیم، توی این مسیر کمک یک روانشناس خیلی موثره و میتونه راه رو براتون هموارتر کنه، هرچقدر روی خودتون، مهارتها و توانمندیها و روابطتون تمرکز کنید اوضاع بهتر میشه.
خیلی خوب
من.چندین.سال.وسواس.دارم.وفکر.وخیال.زیاد.میکنم.چند.بار.بستری.شدم.دارو.خوردم.نتیجه.نگرفتم.خسته.شدم.۴۰سالم.الان.دارو.نمیخورم.چیکار.کنم
سلام، اگر با مراجعه به روانشناس روابط و سبک زندگی خودتونو بررسی و چالش های موجود رو پیدا و حل و فصل کنید قطعا به کاهش علائم وسواس کمک می کنه و با همراهی روانشناس میتونید هدف مند تمرین کنید و مدیریت اعمال و افکارتون رو بدست بگیرید.
سلام .من به وسفاس فکری و عملی دچار شده ام البته از حدودا ۱۴ سالگی یک مدت شدت گرفت که در ان زمان ترس از دست دادن عزیزانم را داشتم و روی درسم هم اثر گذاشت در دوران متوسط بهتر شدم و زمان خدمت خیلس خوب بودم اما مشکلاتی که در زمان خدمت براسم رخ داد باعث شد دوباره وس واسم شروع شود و الان چند وقتی است که خیلی ازار دهنده شده هم وسواس فکری دارم هم عملی و هم ترس از مرگ که خیلی اذیتم میکند و تمتم زندگی ام را تحت الشعاع قرار داده و مجبورم به مواد مخدر روی بسارم برای کم شدنش و قرص کلناز پام الان چند وقت میشه فکر های عجیبی به ذهنم خطور میکنه واقعا عذاب آوره ن میتونم ازدواج کنم و ن برم سر کار حتی همین نوشتن متن هم برایم سخت است چون هی چیزی در ذهنم با من مجادله میکند و میگوسد اگر فلان کار را نکنی فلان اتفاق میافتد واقغا دوستان به کمک نیاز دارم زندگی ام دارد از هم میپاشد و واقعا سخت شده روز مرگی برایم
ازتون میخوام برام دعا کنید ممنون
سلام، شرایط خیلی سختیه ولی در صورت پشتکار و پیگیری قابل درمانه و میتونید به زندگی عادی برگردید، شاید مواد مخدر یا مصرف دارو بتونه چند لحظه آرومت کنه ولی بعدش اوضاع بدتر میشه، بهتره برای کاهش عوارضش اول به روانپزشک مراجعه کنی تا با بررسی دقیق دارو درمانی مناسب رو شروع کنی و در کنار اون جلسات مشاوره خودتو با روانشناس داشته باشی و آروم آروم مدیریت زندگیتو بدست بگیری.
سلام من زنم چند وقته از یه چیزی میترسه داخل خواب حرف میزنم میگه ولم کن دست بهم نزن شوکه میشه خواست بدونم دلیلش چیه
سلام، به اطلاعات بیشتری نیاز هست بهتره برای بررسی بیشتر به روانشناس مراجعه کنید، ممکنه تجربه استرس زایی داشته بوده باشن یا یکی از روابط مهم زندگیشون پرچالش باشه.
سلام خسته نباشید من افکارهای تندواشفته دارم ودکترروانشناس بهم بوسپیرن ۱۰داده ومن میدونم که این داروی من نیست وصبح هم اسنتراه ۵۰استفاده میکنم والپرزولام ایااین داروهادرمان افکارهای منوجواب میده
سلام، دارو درمانی تخصص روانپزشک هست و در این باره نظری ندارم در صورت نیاز میتونی به روانپزشک دیگه ای مراجعه کنید و نظر ایشون رو هم بگیرید و در صورت نیاز داروها رو تغییر بدید، در نظر داشته باشید تاثیر دارو ممکنه خیلی سریع نباشه و حتما باید منظم مصرف بشه و زیر نظر روانپزشک تنظیم بشه تا نتیجه بده. مهمتر از اون دارو به تنهایی کارآمد نیست و بهتره حتما در کنارش به روانشناس مراجعه کنید و روند رواندرمانی رو پیگیری کنید.
من همش ترس از دست دادن خانوادم دارم حتی گربم مثلا کسی جایی میره نگران میشم که نکنه دوباره نبینمش نکنه این آخرین باره تو ذهنم تصویر های ترسناک میاد از ازدست دادنشون فک میکنم میتونم جلوش بگیرم حسم میگه اینا به تو الهام میشه اگه اینکار کنی اون اتفاق نمیوقته درحالی که میدونم مزخرفه همش قبلا در این حد نبود ولی الان از کاه کوه میسازم و کل زندگیم در گیر افکار و اضطرابم این وسواس فکریه؟
سلام، فکر ازدست دادن عزیزان رو همه گاه و بیگاه داریم و مشکل جایی شروع می شه که زیادی بهشون می چسبیم، با توجه به شدت گرفتن مشکلت بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیق تر راهکار مناسب تری رو اتخاذ کنید، در کنار اون برای مدیریت این افکار آزارنده میتونید از تمرین های ذهنآگاهی کمک بگیرید.
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
سلام، من حقیقتاً دچار وسواس فکری دربارهی مرگ و بیماری شدم.
نخواسته تمومِ زندگیم رو تحت تأثیر قرار داده، روان شناس رفتم و دارو های آسنترا و اریپیپرازول ۵ تجویز کردن ولی من شبا نمیتونم بخوابم.
چیکار باید بکنم؟؟
سلام، اگه دارو تجویز کردن پس به روانپزشک مراجعه داشتید، بهتره به روانشناس مراجعه کنید و با بررسی دقیق مساله روند رواندرمانی رو طی کنید.
سلام
من از بچگی مدام ب مرگ عزیزام فک میکردم هر سری مادرم میگفت صلوات بفرست تا خوابت ببره منم همین کارو میکردم اما از بچگی تا الان مدام این فکر باهامه اذیتم زندگیم رو در برگرفته حس میکنم نیاز ب درمان و کمک دارم
سلام اینکه طی دوره کودکی یا نوجوانی این فکرهایی درباره از دیت دادن عزیزانمون به ذهنمون خطور کنه کاملا طبیعیه ولی گاهی مدیریت این فکرها از دستمون در میره و برامون دردسرساز میشه با توجه به اینکه به نظر میاد مدت زیادی درگیر بودید با این افکار و روی زندگی روزمره تون تاثیر منفی داشته بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیق تر از پس این چالش بر بیاید.
من بازاری هستم و در طول روز در محل کار و یا در باشگاه حر ف های زشت که دوستانم به هم میزنند ویا حرفهایی که دارم با دوستانم میزنم رو زود یه دل میگیرم و فکر میکنم که به من و خانواده ام
سلام، این سبک گفتگو در بعضی مکانها معمول هست و بهتره یکی از این دو گزینه رو انتخاب کنید: اول اینکه قاطعیت بیشتری رو در رفتارتون بخرج بدید و این موضوع رو برای دوستانتون روشن کنید که تمایلی ندارید با شما اینطوری صحبت بشه و دوم: با تمرین میتونید این حساسیت رو کاهش بدید، به خودتون یادآوری کنید که گوینده منظوری نسبت به شما و خانواده تون نداشته تا کم کم این حساسیت کاهش پیدا کنه.
من ۶۴ ساله شاید ۳۰ ساله که تو خودم هستم از همه چیز می ترسم دلم نمی خواهد کسی بیاد پهلویم همیشه جای سکوت خوشم میاد از خانه بیرون نمی روم فکرمیکنم منتظر یک اتفاق هستم لذت جنسی از دست دادم راهنمایی بفرمایید
سلام با توجه به مدت زمان زیادی که با این چالش درگیر هستید بهتره به روانشناس مراجعه کنید و با بررسی دقیقتر مسیر بهبودی رو طراحی و تمرین کنید، در کنار اون میتونید آگاهانه و با قدم های کوچیک یک سیر فعالیت های اجتماعی رو از سر بگیرید و در کنارش تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
برای مدیریت آگاهانه تر افکارتون موثر خواهد بود.
سلام من ۲۶سالمه خیلی وقته زود اعصابم خراب میشه روی بچه هام و شوهرم پرخاشگری میکنم بعضی وقتا هم رفتارم خوبه . خوابم اصلا خوب نیست همش فکر و خیال میکنم اگ جایی از خونه مرتب نباشه اول باید اونو مرتب کنم که راحت باشم خواهش میکنم راهنمای کنید واسه همه چیز خونسرد باشم مخصوصا رفتارم .
سلام با ارتقای مهارتهای مدیریت هیجان، حل مساله و ارتباطی و بهبود سبک زندگیتون میتونید این چالش رو کنید، تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم میتونه خیلی کمکتون کنه. تو این مسیر مراجعه به روانشناس خیلی موثر خواهد بود.
من یه تصاویر غیراخلاقی رو قبلا دیدم یا چیزی رو به صورت اتفاقی بد بود خوندم حالا وسواس گرفتم چیزی های رو که دیدم به خانواده ام بگم وگرنه اتفاق بدی می افتاد همش افکار های زشت دارم یه سری کار رو که میخواهم انجام بدم رو نمیتوانم انجام بدم هر چیز بی ربطی رو افکار به هم ربط میدهد هی افکار مسخره میاد احساس بدی دارم چیکار کنم زودتر این وسواس رو درمان کنم اصلا من به وسواس دچار هستم یا چیز دیگه مبتلا هستم ؟
سلام، بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیق تر مساله کمکت کنه بهترین راهکار رو طراحی و تمرین کنی.
سلام من وسواس فکری دارم و حمله پنیک الان دیشب تا حالا اینکه به عزراییل فکر میکنم بدنم یخ میشه میترسم تو رو خدا کمک کنین حالم بده ۳۱سالمه دارو هم آسنترا ۵۰میخورم و آلپرازولام ۰/۵
سلام، دارو به تنهایی مشکل رو حل نمی کنه و لازمه با مراجعه به روانشاس و طی روند رواندرمانی مهارتهای خودتونو گسترش بدید و سبک زندگی و ارتباطاتتون رو ارتقا بدید تا از پس این چالش بر بیاید.
فرق بین وسواس فکری و نشخوار فکری چیست ؟
افکار وسواس گونه معمولا تکراری تر غیر منعطفتر و همراه با حس اجبار بیشتریه.
با سلام من یک پسر ۱۴ ساله هستم چند وقت پیش یه تصویر بد تو اینترنت دیدم که غیراخلاقی ، جنسی و زشت و شرم آور بود تصویر مردی رو دیدم که در ساحل با چند زن بدون لباس عکس گرفته بود که آن مرد آلت تناسلی اش بزرگ شده بود با عرض بخشش بابت این این حرف من بعد درباره این تصویر وسواس دارم و بهش نمیخواهم فکر کنم ولی هی توی سرم میاد افکار های جنسی زشت هم تو سرم هی تکرار میشود مثلا مادرت ، خواهرت و حتی پدرت و خودت از آن شخص باردار میشوی یا آن شخص به خود و خانواده ات تجاوز می کند یا روی یه سری فحش های رکیک وسواس دارم و افکار های زشتی توی سرم است روی خیلی تصاویر زشتی من وسواس دارم و متاسفانه قدیم هم خودارضایی می کردم و خیلی پشیمون هستم یه مدت بهم این کار آرامش میداد و خوشحال و راضی بودم و از تصاویر پورن که دیدم لذت میبردم اولین بار با شرمساری و هم از سر خوشحالی این کار کردم ولی الان پشیمان هستم خیلی از دوستانم و همکلاسی ها و رفیق هام این کار زشت خودارضایی رو می کردند و من هم دیدم این کار نوجوانان همسن خودم می کنند بیشتر انگیزه این کار گرفتم و بیشتر دست به این کار زدم خیلی پشیمون هستم و روی تصاویر بدی که دیدم وسواس دارم یه وقت های هم همش احساس و افکار و فکر های خودکشی دارم چیکار کنم ؟
سلام، درگیریهای ذهنی از این قبیل در اوایل بلوغ و نوجوانی کاملا طبیعی و گذراست ولی گاهی بعضیامون تو این چالش ها گیر می کنیم و نمیتونیم مدیریتشون کنیم و هرچقدر تلاش کنیم بهشون فکر نکنیم هم طبیعتا اوضاع بدتر میشه، با توجه به شدت این مساله بهتره به روانشناس نوجوان مراجعه کنی تا با بررسی دقیقتر کمکت کنه مشکل و عوامل شدت گرفتنش رو بشناسی و با تمرین مناسب از پسشون بر بیای.
من روی یک شخصی یا تصویر بدی یا فردی هی فکر می کنم و افکار های بد و فکر های زشتی دارم می خواهم عکس گل ببینم هی فکر مسخره میاد میگه این گل اون فرد است و تو عاشق او فرد هستی این گل تقدیم او می کنی یا طبیعت می بینم این افکار میاد میگه این شخص اون طبیعت است یا چیزی حالت تهوع آور میبینم این افکار میاد چیکار کنم اینقدر به این شخص فکر نکنم
تمرکز بیشتری داشته باشی و موثرتر رفتار کنی و در اون راستا تمرین کنی، به علاوه می تونی از تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیری و به مرور تسلط بهتری روی افکارت پیدا کنی.
من یه وقتی های یه خبری رو میخوانم و یه خبری رو نمی خوانم روی مثلا خبری که برام جالب نیست کلیک نمی کنم ولی یه فکر میگه باید کلیک کنی وگرنه اتفاقی بدی می افتاد یا اون خبر بد که نمیخواهی کلیک کنی برات واقعی می شود یه وقتی هام میگه میخواهی ثابت کنی خدا رو دوست داری رو اون خبر یا چیز دیگری کلیک کن یا اگه میخواهی اتفاقی بد نشه کلیک کن اگه میخواهی افکار های جنسی که تو سرت داری واقعی نشه کلیک کن یا کاری دیگری رو انجام بده دیگه خسته شدم کلی افکار های مسخره ذهنم و مشغول کرده اگه تصاویر بدی دیده باشم تا مدت ها روش وسواس دارم شاید مهم نباشد او افکار ولی روی من ذهنم تا ساعت ها مشغول می کند آیا وسواس دارم ؟
سلام به نظر میاد که در مدیریت افکار وسواسگونهت موفق نیستی و بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیقتر روابط و سبک زندگیت مساله رو دقیقتر شناسایی کنید و تو حل این چالش بهت کمک کنن.
آیا اگه تصویر یه شخص و تصویر بدی رو دیدیم که نمی خواهیم دیگه بهش فکر کنیم میتوانیم جای آن شخص یک شخص دیگه رو فرض کنیم و جایگزین کنیم و همون تکنیک جایگزین کردن و جایگزین کنیم یا بهترین روش این کلا بهش فکر نکنیم ؟
تلاش برای فکر نکردن به یک چیز همیشه ناکام کنندست انگار که برای مغز ما دستور «بهش فکر نکن» و «بهش فکر کن» فرق خاصی نداره، اول از همه یادمون باشه اون فکر مزاحم رو زیادی جدی نگیریم و برای خودمون فاجعه نکنیم که ای وای من چرا دارم به این فکر میکنم بعد با جایگزین کردن فکر مناسب تر کم کم از اون فکر مزاحم دور بشیم. تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم میتونه خیلی کمک کننده باشه.
این کار رو هرگز نکن این آغاز وسواس جدید در تو میشه دیگه هر روز ذهنت لحباز تر از همیشه به اونی که نمیخوای فکر میکنه و تو مداوم باید در جوابش یه فکر دیگه رو جایگزینش کنی و وارد چرخه تکرار میشی من با این کار دیوانه شدم تا خودکشی
من چند وقت پیش تصویر یک زن رو با پوشش غیر اخلاقی و بد دیدم که چهره زشتی هم داشت روی این شخص نشخوار گرفتم یه افکاری میاد میگه اسمش چیه؟ کجایی؟ کجاست ؟ کدام سایت بوده؟کنار چه عکس دیگه هم بوده ؟ کلی افکار های مسخره میاد تو سرم چیکار کنم نشخوار رو درمان کنم اصلا نشخوار است یا وسواس ؟ احساس میکنم اگه کاری رو نکم اتفاقی بدی می افتاد
سلام برای بررسی دقیقتر به اطلاعات بیشتری نیاز هست و بهتره به روانشناس مراجعه کنی ولی اگه گاهی فکرت مشغول این مورد میشه و زندگی عادیت رو داری با کمی تمرین مثل تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
و مشغول کردن آگاهانه خودت به کار دیگه میتونی آروم آروم از این افکار فاصله بگیری.
یه وقت های یه سری کلمات ، تصویر و افکار جنسی میاد تو سرم که برنگردی عقب ، اگه کاری را ۳ بار انجام ندهی ، اگه به یه چیز بد فکر کنم برمیگردم عقب بعد یه فکری میگه اگه بهم گوش ندیدی تا ابد منو نمیتونی فراموش کنی و افکارت واقعی خواهند شد چیکار کنم ؟ افکارم خیلی آزاردهنده است ۱۴ سال سن دارم شدت وسواس چقدر است ؟ آیا واقعی است؟ اصلا وسواس دارم ؟
سلام، بله به نظر میاد با افکار وسواسی درگیری و بهتره به روانشناس نوجوان مراجعه کنی تا با بررسی دقیقتر مساله، سبک زندگیت و روابطت کمکت کنه بهترین راهکار رو طراحی و تمرین کنی و از پس این چالش بر بیای.
من روی به سری تصاویر بدی که دیدم وسواس گرفتم و از ذهنم پاک نمیشه چیکار کنم هر چه بهش فکر نمی کنم بیشتر بهش فکر می کنم چیکار کنم ؟
سلام. یکی از تناقضهای ما انسانها اینه که به هر چی نخوایم فکر کنیم اون فکر پررنگتر هم میشه و منبع دردسر به جاش لازمه خودمون تعیین کنیم به چه چیزهای فکر کنیم و تمرکز رو اونا رو تمرین کنیم تا به مرور اون فکر دردسرساز کمرنگ تر بشه، تو این مسیر تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه خیلی موثر باشه و مهمتر از همه مراجعه به روانشناس.
سلام
بنده مدتی است که به یه نوع وسواس دچار شدم که هم باعث تکرار کردن کلمات و جملات از سوی دیگران یعنی چند بار از دیگران حرف هایشان را میپرسم و یا خودم چند بار کارهای روزمره ام را تکرار میکنم
که دلیل آن هم در ذهنم است که مدام یه چیزی در ذهنم بهم میگه که اگه این را تکرار نکنم یه اتفاق بد میافته یا در ذهنم یه اتفاق بد تداعی میشه که بهم میگه ممکنه اون اتفاق بیافته یا در ذهنم در زمان انجام کارم یا حرف زدن کسی با من یه اتفاق بعدی که قبلا اتفاق افتاده تجسم میشه که این باعث میشه به تکرار کارها و یا تکرار پرسیدن از حرف های دیگران منو مجبور کنه
این کار خیلی منو عذاب میده علاوه بر اینکه باعث میشه که هی از دیگران بخوام حرف هایشان را تکرار کنند باعث میشه زمان زیادی برای صرف انجام امور روزمره زندگی ام بشه این وسواسی در تمام موارد زندگیم هست و خیلی اذیت کننده است
لطفا اگه میشه راهنمایی بفرمایید و اگه راه کاری هست بفرمایید ممنون میشم
سلام بهترین کار مراجعه به روانشناسه تا با بررسی دقیق تر راهکار مناسب رو طراحی و تمرین کنید، به علاوه تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
و ارتقای کیفیت روابطتون با دیگران میتونه خیلی موثر باشه.
سلام من وسواس فکری دارم که مجبور به اینم به فکرام واکنش نشون بدم وچک کنم لطفا کمکم کنید زنی ۴۰ ساله هستم
سلام، برای حل چالشتون به اطلاعات بیشتری نیاز هست بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا ضمن بررسی دقیقتر روابط و سبک زندگیتون چالش اصلی رو شناسایی و برای حلش تمرینهای لازم رو طراحی و اجراکنید.
سلام، مال منم وسواسه ولی خیلی فرق داره اینکه اگه یه روز معمولی داشته باشم، یک روز خوب که برم باشگاه اونجا ورزش کنیم بگیم بخندیم بعد بیام خونه واسه شام خانواده دور هم پیتزا بخوریم، ساعت ها در چشمم تبدیل به لذت بشن، حس آسودگی و هیجان داشته باشم ولی اگه یکی رو ناراحت کنم گریه کنه یا یکی توی خونه گریه کنه وسوسه میشم و کل روز به هم میخوره، مثلا ما یه سری مشکلات خانوادگی داریم، اگه سرسفره یه دعوای یا یه حرف سنگینی رو (با صدای تن بلند) بگن بازم وسوسه میشم دیوونه میشم گریه می کنم بعد کل روزم تلخ میشه، این حتما وسواسه فکریه، ۲ ۳ هفته شده که قرص هام تموم شده بود الان هم مصرفشون نمی کنم (می پیچونم) ولی روحیم خیلی شکنندست این هفته احتمال داره بازم بریم روانپزشک این بار به احتمال زیاد دوباره شروع کنم، از دز پایین به بالا (سرترالین ۵۰ تا ۱۰۰،بی پریدن۱۰ و ریسپریدون ۱۰،یک نیم عدد)
منم چندساله همین مشکل شمارو دارم و خیلی اذیتم اسم این مشکل دقیقا چیه؟
منم چندساله مثل شمام و خیلی اذیت شدم اسم دقیق این مشکل چیه؟
سلام، خوبه که حتما در کنارش به روانشناس مراجعه کنی تا توی تعدیل طرز فکرت کمکت کنه، خیلی خوبه گاهی یه روز عالی داشته باشی ولی واقعیت اینه که اغلب روزها با چالش ها و دردسرهایی همراهه و این هنر ماست که ماهر باشیم و چالش ها رو مدیریت کنیم و باقی روز رو خوب ادامه بدیم.
من همش نگرانم نمیدونم چکار کنم دوس دارم با کسی درد دل کنم اما به هیچکس اعتماد ندارم ک باهاش حرف بزنم اگ با روان شناس حرف بزنم به کسی چیزی میگه؟
سلام، طبق دستورالعمل اخلاقی و حرفهای روانشناس اجازه نداره چیزی از محتوای صحبتها و جلسات شما رو با کسی در میون بذاره مگر در موارد اورژانس که شامل تصمیم به صدمه فیزیکی جدی به خودتون یا فرد دیگهای باشه. رازداری و عدم قضاوت مهمترین اصل در اتاق مشاوره است.
علت فشار افکار روی ذهن چیست؟
معمولا ناکامی در حوزه های مهم زندگی مخصوصا روابط و مهارت کم در مدیریت افکار.
من قدیم خودارضایی میکردم حالا روی تصاویر بدی که قدیم دیدم وسواس دارم و از ذهن بنده پاک نمیشود چیکار کنم ؟
سلام، هیچ چیز از حافظه ما پاک نمیشه صرفا با توجه و تمرکز کمتر به اونا تو ذهنمون کمرنگ میشن و کمتر به یادمون میان و اگر هم بیان راحتتر میتونیم ازشون فاصله بگیریم، تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه بهت کمک کنه مدیریت بهتری روی افکارت داشته باشی. در صورت نیاز هم مراجعه به روانشناس خیلی موثره.
سلام من هردو وسواس رو دارم چیکاز کنم 😭😭😭
سلام، بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیق تر کمکت کنه.
سلام من همش نگرانم .فکر میکنم اگر کلید برق دوبار بالا پاین ندم اتفاق بدی میفته وشبی کسی که ازش بدم میاد میشم وخیلی چیزا شبی این ۳۸سالمه واز بچگی دچار اینم وروز به روز بتر میشم وقتی بچه بودم فکر میکردم اگر شبهابرای کل رفتگانم فاتهع نخونم فردا چیزهای بدی برام پیش میاد وخیلی چیزهای که شبی دوستان نوشتن الان به جایی رسیدم که فکر میکنم اگر تورانندگی از بین این خط نرم شبی کسی میشم که بدم میاد خیلی زجر اوره خسته شدم ودوست دارم زود بمیرم تا این حد
سلام عزیزم منم بچه بودم از این افکار الکی زیاد داشتم لامپ خاموش روشن میکردم میگفتم اگه نکنم خانوادم طوریشون میشه، اما یهوول شدن الانم ک یادم میاد برام مهم نیس دیگه همیشه میگم همه چی دست خداست، خدا گفته باید شاد باشی خوشحال باشی، ودرضمن فکر از واقعیت جدا هست ما هزارها فکر میکنیم اما میایم فک میکنم که ایا اون فکر واقعیه یا الکی، ینی یه بار اونکارو نمیکنیم این افکار الکی شیطانه و شما نیسی، چون شیطان میتونه ب اندیشه ما نفوذ کنه اما نمیتونه اراده ما رو از ما بگیره چون ما خدایی داریم قویتر از هر چیزی…. این افکار میان تو ذهن وشما نباید خودتو سرزنش کنی چون بالاخره مدت زیادی بهش فک کردی اما وقتی بی اهمیت بشی میبینی ک خیلی کمتر شده بحث کردن با افکار یه دور باطل هست…. توکل ب خدا بکن راااااحت راحت میشی قرار نیس ب هرچی فک میکنیم واقعی باشه، گاهی میخایم غیبت کنیم هم ب ذهنمون میاد ک انجام بدیم هم میگیم نه کار درستی نیس هنه چی ب ذهن انسان میا شما تنها نیسی… به خدا توکل کن کلیپ های انگیزشی ببین..اون کارها رو نکن خودت میبینی ک همش الکی بوده از منی ک تجربه کردم ابنو بدون ک ای چیا فقط شیطانه میخاد ادمو از زندگی بندازه و تمام… حتی خدا میگه از گاهی دعا کردن ب دلت نیس نکن بایددلی باشه خدا ایقد اسون گرفته همه چیو پس دلتو بسپر به خدا و اروم شو
سلام، با توجه به شدت و مدت زمان زیاد مشکلتون لازمه حتما به روانشناس مراجعه کنید و کمک بگیرید تا با افزایش مهارتهای مدیریت هیجان، روابط و حل مساله، سبک زندگی و روابطتونو بهبود بدید و از پس این چالش بر بیاید.
سلام من همش یه چیزی چند بار انجام میدم میگم اگه این کار نکنم اتفاقی بعد میشه چیکار کنم که خوب بشم خیلی سخته
سلام به روانشناس مراجعه کن تا با بررسی دقیق تر کمکت کنه راهکارهای مناسبی رو طراحی و تمرین کنی و سبک زندگی و کیفیت روابطتو بهبود بدی.
همسر بنده وسواس فکری داره ..من که دیگه کم آوردم با اینکه دوسال مداوم تحت نظر پزشکه ولی گاهی چنان قاطی می کنه که من میگم فردا حتما طلاق خواهم گفت
سلام، نوع تمامل ما با فرد وسواسی روی کاهش یا افزایش نشانگانشون خیلی موثره و بهتره خودتون به روانشناس مراجعه کنید تا اول از همه از صدمه به سلامت روان خودتون پیشگیری کنید بعد بررسی کنید چطور میتونید با تغییر رفتار خودتون به ایشون کمک کنید یا حتی اگه لازمه برای جدایی اقدام کنید.
سلام من قدیم خودارضایی میکردم حالا میخواهم ترک کنم یه سری فکر وسواسی میگه باید دوباره بری اون تصاویر بدی که دیدی رو ببینی مثلا خواهرم یه بار آه کشید و فکر های منفی تو سرم اومد چون قدیم یه تصویر دیده بودم زنه موقع رابطه آه و ناله میکشد احساس میکنم اگه دوباره با اون تصویر پورنگرافی خودارضایی نکن اتفاق بدی میافتاد و کلی فکر های منفی و زشت و شرم آور تو سر میاد و میگه این افکارت واقعی میشوند احساس میکنم باید هر روز ۵ بار حداقل خودارضایی کنم تا خنثی بشه چون اعداد ۲ ، ۴ ، ۱ نحس هستند
سلام لازمه به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیق تر مساله، سبک زندگیت و روابطت بهت کمک کنن راهکارهای مناسبی رو طراحی و تمرین کنی و به مرور از پس این چالش بر بیای.
چگونه وسواس رو درمان کنم ؟
پاسخ به این سوال از فرد به فرد تفاوت داره و بهتره با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیق وضعیت خودتون راهکار متناسب با خودتون رو طراحی و تمرین کنید.
فشار روحی ، اضطراب و استرس وسواس رو تشدید میکند ؟
بله تنشهای روانشناختی به تقویت افکار وسواس گونه منجر میشه.
با سلام من یک پسر ۱۴ ساله هستم یه وقتی های یه سری افکار خیلی عذابم میدهد یه مدت هم به خودارضایی مبتلا بودم خواستم ترکش کنم ولی خب یه وقتی های چون استرس زیادی داشتم آنطوری آروم میشدم یه بار چند هفته روی یک شخصی افکار شدیدی داشتم آهنگ گوش میدادم احساس میکردم یه فکری میگفت تو داری آهنگ رو به یاد اون گوش میدهی و باید به یه شخص دیگه فکر کنی یه مدت رو هرچیزی فیلم ، تلویزیون و ….. وسواس داشتم و همش این شخص تو فکر من بود هی به یکی دیگه فکر می کردم ولی اصلا دوست نداشتم به کسی فکر کنم یه وقت های هم فکری های منفی راجبش تو سرم اومده بود اومد یه بار خودارضایی کنم از استرس زیاد فکر این شخص راحتم نذاشت یک تصویری بدی بود داشتم باهش خودارضایی میکردم هی افکار منفی اومد تو سرم که باید فکر کنی این دو نفر پدر و مادرت هستند که دارند باهم رابطه میزارند وگرنه مجوری به اون شخص و مادرت فکری کنی و کلی اتفاق بد میافتاد حتی یه مدت افکاری میاومد تو سرم که با یکی از فامیل هام رابطه دارم من هم آنقدر مشکلی با این افکار نداشتم میگفتم یه مشت فکر پوچ تو واقعیت که این نیست و خودارضایی ادامه دادم تا اینکه دیگه خسته شدم توبه کردم و خواستم خودم رو اصلاح کنم پشیمون شدم هر کی رو تو تلویزیون ، فیلم بازیگری رو و…..میدیم بهش نگاه بد و آلوده کثیف داشتم دیگه خواستم درمان کنم این افکار زشت و این کار شرم آور رو ولی یادم اومد که قدیم حتی تو خودارضایی به پدر و مادرم و فامیلم فکر کرده بودم البته اون موقع حالم خیلی بد بود و مشکل روحی داشتم و تو حال خودم نبودم و این کار رو کردم حالا که میخواهم ترک کنم افکارم نمیزاره میگه باید ۱۵ بار تو این هفته باید خودارضایی کنم از قضا قراره امتحان ریاضی هم بدم و فکر میگه ۵ بار تو این هفته خودارضایی کن و پنج بار بعد امتحان ریاضی تمام این مشکلات روحی هم از وقتی که ریاضی خوندم تشدید شد الان احساس میکنم اگه خودارضایزنکم به این مقدار اتفاق بدی می افتاد و افکار زشت و مسخره توی سرم واقعی میشود حالا چیکار کنم به خانواده ام افکارم رو بگم یا افکار رو اجرا کنم یا اهمیت ندهم و ترکش کنم از تو سرم؟ لطفا جواب دهید
سلام، بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیقتر بهتر کمک بگیری. تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه بهت کمک کنه مدیریت بهتری روی افکارت داشته باشی و این افکار رو نادیده بگیری و کمتر مضطرب بشی در کنارش روی چالشهایی که تو زندگیت داری مثل همین ریاضی تمرکز کن و مشکلت رو حل کن و سبک زندگیتو بررسی کن و ببین تعادل منصفانه ای داری؟ کنار درس و مدرسه، روابط خوب با دوستان و خانواده، تفریح، ورزش، خواب کافی خیلی موثره.
سلام و عرض ادب خدمت پزشک محترم حقیقت من زمان هایی که به یک موضوع فکر میکنم و زمانی که از اون موضوع از ذهنم بیرون میام بیرون روی اجسام قرارشون میدم به طوری که خودمم متوجه نمیشم ولی اگر کسی در نزدیک من باشه یا دور قدمی بردارم متوجه موضوع من میشه میخواستم بدونم مشکل من چه مریضی است ممنون از شما.
سلام اطلاعات بیشتری برای بررسی نیاز هست و به نظرم بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیق تر مشخص بشه مشکل جدی وجود داره یا صرفا یک عادت خلاقانه که لازمه تغییرش بدید.
وقتی افکار بهم هجوم میارن چیکار کنیم ؟
با استفاده از تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونید مدیریت بهتری روی افکارتون داشته باشید و در کنارش ارتقای مهارتههای مدیریت هیجان و مراجعه به روانشناس برای بررسی و شناسایی مساله اصلی و تمرکز بر حل اون موثرترین گزینه ست.
یه سری فکر های مزاحم آرامش رو از گرفته چیکار کنم ؟
اگر شدت مسله خیلی نیست از تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید و در صورت شدت زیاد به روانشناس مراجعه کنید تا دقیق تر بررسی بشه و مساله رو حل کنید.
همش احساس میکنم اگه فلان کار نکنم عاشق فلان شخص هستم یا همجنسگرا هستم چیکار کنم ؟
این دسته افکار معمولا نشانه وجود مشکلی در زندگی و روابطتون هست با مراجعه به روانشناس بررسی دقیق تر میتونید مساله اصلی رو شناسایی و حل و فصل کنید، در کنارش تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه بهتون کمک کنه مدیریت بهتری روی افکارتون داشته باشید و تمرکزتون روی حل مساله اصلی باشه.
من وقتی میخواهم شخص یا شخصیتی رو میبینم همش شخصی که دوست ندارم فرض میکنم چیکار کنم ؟ یا همش بیشتر به اون شخص فکر میکنم
تلاش ما برای فکر نکردن به موضوعی خاص محکوم به شکسته و باعث درگیری بیشتر فکرمون با اون موضوع میشه ، میتونید از تمرین های ذهنآگاهی
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
برای منحرف کردن فکرتون از اون موضوع و متمرکز کردنش روی موضوعی موثرتر کمک بگیرید.
چگونه وسواس رو چند روزه درمان کنیم ؟
چطور توی چند روز بیست کیلی وزن کم کنیم؟ سوال شما مشابه این سوال منه! بسته به شدت و مدت زمان شکل گیری وسواس بهبود و کسب مهارت برای حل اون هم نیاز به تمرین، صبوری و زمان دارهو به عجله شدنی نیست، هر چه زودتر اقدام کنید و آاهانه و واقع بینانه پیش برید زودتر هم نتیجه خواهید گرفت.
اگه به افکار وسواسی گوش نکنیم بیشتر میشود یا کمتر ؟
گوش دادن به افکار وسواسی باعث تقویت اونا و نادیده گرفتنشون باعث تضعیفشون میشه
چرا حس میکنم یه سری اعداد نحس است ؟
در مواقعی که تو زندگیمون مساله مهمی هست، روابط مهم زندگیمون خرابه یا کنترل زندگی به هر صورتی از دستمون در رفته مغز بیکار نمیمونه و یکی از پیامدهاش ممکنه افکار یا رفتارهای ناموثر و ناکارآمد باشه، اینکه چه فکری تو سرمون بیاد با توجه به خلاقیت بالای مغز قابل پیش بینی نیست و خیلی هم اهمیت نداره مهم اینه که رو مساله اصلی تمرکز کنیم و اونو حل و فصل کنیم.
افسردگی وسواس رو بدتر میکند ؟؟؟؟؟
بله افسردگی باعث تشدید رفتار وسواسگونه میشه.
سلام همش احساس میکنم اگه فلان کار نکنم از فلانی باردار میشوم چه از مرد چه زن تو سن خاصی مثلا ۳۸سالگی یا مثلا اگه فلان کار نکنم فلان خانومی از من باردار میشه در صورت که اصلا رابطه ای نداشتم یا حتی آقا پسر ۱۴ ساله هستم ولی این افکار مسخره تو سرم میاد هر وقت رو بالش جایی شکمم احساس راحتی میکند احساس میکنم اگه اگه مثلا این فلان کاری رو نکنم باردار میشوم یا مشت و ضربه به شکمم میخوره این افکار پوچ تو سرم میاد چیکار کنم ؟
سلام بهتره به روانشناس مراجعه کنی تا با بررسی دقیق تر کمکت کنه مساله اصلی رو شناسایی و حل کنی به علاوه تمرینهای مایندفولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه بهت کمک کنه مدیریت بهتری روی افکارت داشته باشی و با حذف تمرکز از این افکار به آرامش بیشتری برسی.
چگونه وسواس رو برای همیشه درمان کنم ؟
سلام، به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیق مساله بتونید راهکاری موثر برای مدیریت و بهبود رفتارهای وسواسگرانهتون طراحی کنید و با تمرین ماهر بشید تا بتونید برای همیشه آگاهانهتر وموثرتر رفتار کنید و با ارتقای مهارت خودآگاهی دوباره گرفتار رفتارهای وسواسگونه نشید.
چگونه سریع وسواس رو درمان کنم ؟
سلام، اولین قدم در مسیر بهبود انتظارات واقع بینانهست! عواملی مانند مدت درگیری با رفتارهای وسواسگونه یا هر چالش روانشناختی دیگهای، شدت، گستره و … همچنین کیفیت روابط و مهمهتر از همه میزان تمرین و تعهد خودتون روی مدت بهبودی تاثیر داره. با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیقتر میتونید موثرترین مسیر بهبودی رو طراحی کنید.
من وقتی از افکارم سرپیچی میکنم احساس میکنم اتفاقاتی که تو افکارم هستند واقعی می شوند این افکارم خیلی اذیتم میکند
بهتره با کمک یک روانشناس نگاه نقادانه و دقیقتری به این نگرانیها داشته باشید به علاوه روی سبک زندگی و روابطتون بررسی دقیقتری داشته باشید تا بتونید به بهترین راهکارها رو برای بهبود طراحی و تمرین کنید.
من همش روی شخصی که دوست ندارم فکر کنم بیشتر فکر میکنم
وقتی به مغزت میگی به کسی یا چیزی فکر نکن بالعکس جواب میده و بیشتر به اون موضوع متمرکز میشی، بهترین راه برای دور کردن یک فکر تمرکز روی افکار دیگهست، خودتو سرگرم کن، روی رشد فردیت، کیفیت تفریحاتت و گسترش و بهبود روابط فردیت تمرکز کن کم کم این فکر کمرنگتر میشه.
با سلام من یه پسر ۱۴ ساله هستم من همش احساس می کنم وقتی به جایی می روم جایی پا می ذارم یا دست میزنم یا موقع فیلم دیدن و …… همش احساس میکنم نباید به چیز های خوب فکر کنم اگه اتفاقی به یه چیز بد فکر میکنم برمیگردم عقب وگرنه اتفاقی بدی می افتاد یا هی حس میکنم افکارم رو باید برای خانواده ام تعریف کنم وگرنه تا آخر عمرم همش احساس میکنم یه چیزی رو دارم مخفی میکنم در صورتی که اون افکار یه مشت فکر پوچ منفی یا اصلا مهم نیستند
دقیقا جمله آخرت خیلی خوب بود، مغز ما کنار کارکرد خیلی قوی و معجزه آساش کلی فکر بیاهمیت، بیارزش و غیرواقعی تولید میکنه و این وظیفه ماست که با نگرشی نقادانه تصمیم بگیریم کدوما رو جدی بگیریم و کدوما رو نه! همراهی یه روانشناس در مسیر مدیریت افکارت میتونه خیلی کمک کنه به علاوه روی سایر حوزههای زندگیت و روابطت تمرکز کن هر چی اونا رو بهتر کنی این خودش کمرنگتر میشه.
درمان وسواس چقدر طول میکشد و چگونه درمان می شود ؟
سوال شما به سادگی قابل پاسخ نیست، بستگی به نوع، شدت، مدت زمان، میزان آمادگی و تعهد خودتون برای تغییر، رویکرد و مهارت روانشناس و … شیوه و مدت زمان بهبودی متغیر خواهد بود.
من همش احساس میکنم باید موقع کلیک کردن رو سایتی ، وارد شدن به اتاقی ، پا گذاشتن یا دست زدن رو یه چیزی باید به چیزی های خوب فکر کنم از یه چیز بد به ذهنم بیاد هی برمیگردم به عقب و دوباره یه کاری رو انجام میدم وگرنه اتفاقی بدی می افتاد
هر چقدر یه فکر یا عمل رو تکرار کنیم و عادتیتر بشه بیشتر احساس اجبار برای ادامه اون داریم و سختتر میتونیم از دستش راحت بشیم، پیشنهاد من اینه که از روانشناس کمک بگیر تا به بهترین نحو مساله رو بررسی و حل و فصل کنید.
هی احساس میکنم اگه یه سری کلمات که زیاد مهم نیستند و خیلی بی معنی هستند رو به خانواده ام و دیگران نگویم اتفاقی بدی می افتاد یا دارم یه چیزی رو مخفی میکنم چیکار کنم آیا این افکار واقعی است ؟
قطعا چنین افکاری واقعی نیستند ولی هرچی بیشتر این کار رو تکرار کنی برات جدیتر میشه، نیازه آگاهانه رفتار بالعکس رو انجام بدی، قطعا اوایل یکم اضطرابزاست ولی به مرور بهتر میشه. به علاوه روی رشد فردیت، روابطت و سبک زندگی متعادل تمرکز کن خیلی کمک کننده خواهد بود، در صورت نیاز از روانشناس کمک بگیر.
با سلام من همش احساس میکنم هر چیزی که تو فکرم هست رو به خانواده ام بگم وگرنه تا آخر عمرم تا حتی زمان مرگم باید حسرت بخورم چرا نگفتم می دونم این افکار خیلی مسخره است اما درمانش چیست ؟ لطفا جواب دهید
قطعا این امکان برای هیچ کس وجود نداره و ایده خوبی هم نیست که اولا تمام افکاری که به ذهنش خطور می کنند رو جدی بگیره و دوما با دیگران مطرح کنه، همه ما حریم شخصی داریم و باید بهش احترام بذاریم، هر فکری رو اول بسنج ببین درست هست یا نه اگر هست واقعا لازمه با دیگران در میون بذارم و اگر نه خودت رو آگاهانه به کار دیگهای مشغول کن. به علاوه روی رشد فردیت، روابطت و سبک زندگی متعادل تمرکز کن خیلی کمک کننده خواهد بود، در صورت نیاز از روانشناس کمک بگیر.
سلام عمده نظرات دوستان از هر کدوم برای من وجود داره بدترینش اینه که اونقدر ضعیفم کرده هیچ اختیاری ندارم و دیگران برام تصمیم میگیرن راهی وجود. داره
سلام، میتونی یه تصمیم مهم برای خودت بگیری و اونم مراجعه به روانشناس ماهره تا کمکت کنه از این چالش بیرون بیای.
سلام چیزی بشه بعد چند ماه یا میاد عذاب وجدان میگیرم حالم بده میشه وسواس حمام دارم کلن مغزم داقون میشه وعصبی میشم
سلام، با کمک از روانشناس و بررسی دقیقتر به شرط جدیت و تعهد میتونی از پس این چالش بر بیای.
من ازمشکلات روانی رنج میبرم چگونه از آن رهایی پیدا کنم
سلام، سوال شما خیلی کلی هست و نیاز به بررسی و اطلاعات دقیقتر وجود داره بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر بهتون کمک کنه.
من به تازگی دچار افکار منفی شدم
بهتره با کمک یک روانشناس عوامل رو بررسی کنید و اقدام درمانی لازم رو انجام بدید، اغلب هر چی چالش تازه تر باشه بهبود هم راحت تره.
باسلام و عرض ادب . من یک مدت تصویری وحشتناکی دیدم و یه وسواسی پیدا کردم که اگه فلان کار نکنم عاشق اون تصویر میشم یا مثل او تصویر یا اتفاقی بدی می افته …من یک پسر ۱۳ ساله هستم و یک مدت یک افسردگی کمی داشتم قدیم یک شخصی من رو فالو کرد قدیم همه پستهام رو لایک میداد من و هم خب خوشحال می شدم و بعدا من رو آنفالو کرد خلاصه بعد یک مدت به طور اتفاقی پیج وی رو دیدیم بهش وسواس پیدا کردم که اگه فلان کار نکنم پسر بابام نیستم و مادرم با اون شخص رابطه داشته است خیلی این فکر ها من رو آزار داد قدیم این شخص رو پیجش رو دوست داشتم حالا وسواس گرفتم باید بگردم اون مکانی که پیج این شخص رو دوست داشتم و به یک شخصی دیگری که پیجش رو دوست دارم فکر کنم تا اتفاقی بدی نیفتد یک وقتای احساس میکنم این افکار وسواسی نیست و واقعی است .
سلام، معمولا اینکه وقتی با افکار وسواسگونه درگیر میشیم اونا به نظرمون واقعی بیاد اصلا عجیب نیست، بهتره از روانشناس نوجوان کمک بگیری به علاوه روی سبک زندگی و رشد فردیت و از همه مهمتر بهبود روابطت با اعضای خانواده و دوستانت تمرکز کن هرچی تو این حوزهها قویتر بشی اوضاع آرومتر میشه.
سلام من وسواس فکری دارم فکر های بدی استغفروالله به زهنم دباره مقدسات میاد همش تو فکر میاد یک اینکار بکن مثلا دستتو بزن به زمین اگه نزنی مقصری یا فکرو خیال های بد که من نمیخام بهش فکرنم دست خودم به خدا خاستم ببینم این فکرا که میاد سرم که این کارو بکن اگه بحرفش نکنم گناه نداره
سلام، نیازه با کمک روانشناس دقیقتر مسائل و چالشها رو بررسی کنید تا بهترین راهکارها رو طراحی و تمرین کنید.
من وسواس فکری شدید دارم چیکار کنم
سلام، بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیق مساله بهتون کمک کنه.
سلام من یه اتفاق ناگوار وبد برام افتاد متاسفنه همهی روز به این موضوع فکر میکنم، میخواستم بدونم این وسواس فکری عملی است؟
سلام، خیر بیشتر به نظر میاد استرس بعد از سانحه باشه، خیلی وقتها بعد از یک تجربه تلخ ذهنمون با اون موضوع درگیر میمونه و دردسر سازه با کمک روانشناس میتونید موضوع رو دقیقتر بررسی کنید و راهکارهای مناسب رو طراحی و تمرین کنید.
یکی از اعضای خانواده ما خوب سالم ولی یک مرتبه در مورد مردن وترس از مردن وگریه کردن که بچه هام تنها می مانند وتکرار یک کلمه نترسید از من وبچه هامو به شما میسپارم درمانی داره ممنون میشم جواب دهید
سلام، بله قابل حل هست ولی نیازه به روانشناس مراجعه کنند تا موضوع دقیق بررسی بشه و بتونن حلش کنن.
سلامم من همیشه تو ذهنم فکر میکنم که چرا روز ها زود تموم نمیشه و در حالی که با تموم شدن روز ها هیچی به من نمیرسه و من این رو نمیخوام ولی انگار یکی تو ذهنم با من درگیره که میگه تو باید این کار رو انجام بدین خسته شدم
سلام، ما که روی طول روز کنترلی نداریم، چطوره هر بار این فکر به ذهنتون رسید یه سوال جدید از خودتون بپرسید: «چطور میتونم از این روزهای طولانی بهتر استفاده کنم؟» جواب این سوال رو برای خودتون طراحی و تمرین کنید، برای تفریح، رشد فردی و روابطتون بهتر وقت صرف کنید.
سلام خانم دوکتور تشکر از کمک تان میبخشید من از افغانستانم چطور یک روانپزشک خوب پیدا کنم چون من وسواس فکری دارم برای درمان اش چیکار باید کرد
سلام من همیشه قبل خواب افکار بد دارم یا نگرانم یا به یک کاری فکر میکنم بعد همان برایم اتفاق می افتد هرکاری میکنم که آرام باشم نمیتوانم..اگه میشه کمک کنید ..دلم میخواهد مثل یک آدم خوشبین زندگی کنم ..از افکار ترسناک خسته شدم ..باز هم به خدا پناه میبرم
سلام، بهترین کار اینه که به روانشناس مراجعه کنید تا مساله دقیقتر بررسی بشه به علاوه تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه به مدیریت ماهرانهتر افکارتون کمک کنه و آرامش بیشتری رو تجربه کنید.
سلام من دچاره این مرضیم ولی هر چه قرص افسردگی می خورم خوب نمی شوم لطفاً یک راه کار برایم نشان بدید متشکرم
سلام، خوبه به دو نکته توجه کنید یکی اینکه دارو درمانی کنار رواندرمانی و تمرین و تعهد خودتون به تغییر موثر و کمک کنندهست نه به تنهایی و بعد هم نوشتید قرص افسردگی میخورم! در صورتی که موضوع این مقاله وسواس هست و داروهای متفاوت و متنوعی وجود داره که باید تحت نظر روانپزشک مصرف بشه، در موارد روانشناختی مطلقا خود درمانی نکنید!
سلام وقت بخیر برادر من هفت سالشه مدام میگه تو ذهنم یه چیزهایی تکرار میشه اعصابم رو خورد میکنه مثلا میگه یدفعه همش تو ذهنم میگم کاش گم بشم یا کاش مامان یا بابام بمیره یا اینجور چیزها و از این بابت ناراحت میشه و اعصابش خورد میشه باید چه کاری انجام بدم؟
سلام، به نظر میاد الگوی روابط در خانواده شما مساله داره و برادرتون تحت استرس زیادی هست، بهتره اول از همه والدینتون با روانشناس کودک مشورت کنند و مساله رو بررسی کنند و روابطشونو با برادرتون بهبود بدن بعد در صورت نیاز چند جلسهای هم مستقیما با برادرتون داشته باشن.
سلام وقت بخیر….ببخشید مشکل دخترمن هم الان همینه …مشکل برادر شما حل شد؟؟خیلی نگرانم
سلام من همیشه فکر مرگ واحساس بد بختی دارم درمان چیست
سلام، بهتره با یک روانشناس مشورت کنید تا وجوه مختلف زندگیتونو بررسی و بهبود بدید تا کمکم با تمرین و پشتکار کنترل موثرتری روی زندگی و روابطتون داشته باشید.
درود بر شما من پریشانی و تکرار افکار دارم به طوری که گاهی شدیداً خسته میشوم الان مدتی است که شبها هجوم افکار دارم و دچار اخلال خواب شده ام در حال حاظر سیتالوپرام مصرف میکنم حدودا شیش ماه آیا میتوانم داروی دیگر نیز استفاده کنم سن من پنجاه و پنج سال است
سلام برای مصرف دارو الزاما باید به روانپزشک مراجعه کنید تا بعد از بررسی دقیق، دارو و دوز مناسب براتون تجویز بشه.
سلام وقت بخیر ممنون میشم راهنماییم کنید خیلی ببخشیدبابت این سوالم
بنده مدتی هست یک جور افکاری به ذهنم میاد احساس میکنم بدون اینکه خودم خبر داشته باشم با شخصی رابطه داشتم و میترسم بچه ای هم که به دنیا میارم از شوهرم نباشه یا مثلا احساس میکنم با پسر بچه ای رابطه داشتم اینا فقط تو ذهنم میاد اونقد تو ذهنم میاد دارم دیوونه میشم کم کم باورم میشه
به نظر شما چنین چیزی هست کسی از پسر بچه باردار بشه؟شاید سوالم خوب نباشه و زشت و خنده دار باشه ولی ب خدا ذهنمو درگیر کرده دارم دیوونه میشم ممنون میشم کمکم کنید.واسه بارداری اقدام کردم ولی همش این چرت و پرتا میاد ذهنم.اصلا آرامش ندارم.هر چی هم تو خواب میبینم فک میکنم اتفاق افتاده ممنون میشم کامل راهنماییم کنید.با تشکر
سلام منم دقیقا افکاری مثل شما دارم میدونم همش اشتباهه و کلا غیر منطقی هستن ولی بازم میان سراغم همش
هر چیز بدی جنبه لذت هم درونش هست زمانی لذتش فکرتو میکشه سمتش متوجه میشی که مشکل وسواسی که برات پیش آوره خیلی حال بهم زنه و ارزش لذت رو نداره فرد اینجا باید حقایق رو پذیرا بشه و بعدش خواسته شو در وجود خودش ب زبان بیاره که قطعا خواسته ش اینه که من از شوهرم دوست دارم باردارم بشم بخاطر اون فکر اشتباه خیلی ازیت شدم و نمیخوام اون فکر تکرار بشه
سلام، به نظرم نیازه که هم دغدغههای شما نسبت به بچه دار شدن و هم رابطه شما و همسرتون توسط روانشناس دقیق بررسی بشه تا چالشها شناسایی بشن و برای حل و فصلشون اقدام کنید، بهتره تا اون موقع برای بارداری اقدام نکنید.
سلام الان باردار هستم ۶ هفته و باز این افکار منفی که گفتم میاد سراغم میشه همین جا راهکار ارائه بدید که با چه روشی این افکار منفی رو از ذهنم دور کنم ؟و به یقین برسم که این افکار ساخته ذهنم و تصوراتم هست و واقعیت و وجود خارجی نداره.
از دکتر روانشناس گرامی و دوستانی که نظر میدن و راهنمایی میکنن کمال تشکر رو دارم.
باسلام خیلی حساس هستم و دوست ندارم اطرافیانم از دستم دلخور شوند ولی زمانی که با همکارم دعوا میکنم یا اتفاق بدی می افتد خیلی ناراحت میشم شاید تا چند وقت افکارش از ذهنم نره بیرون تا حدی که شب نتونم بخوابم تمام زندگی مختل کند افسرده میشم شاد نیستم همش بهش فکر میکنم . آدم مهربانی هستم ولی گاهی اوقات فکرمیکنم برخی مخصوصا همکاران از مهربانیم سواستفاده میکنن و چون زیاد صحبت نمیکنم به کار کسی هم کاری ندارم فکر میکنن دروغاشون و زرنگ بازیاشون متوجه نمیشم و برعکس خیلی چیزها متوجه میشم ولی دوست ندارم دخالت کنم فکر کنم به وسواس فکری دچار هستم اگر کسی از دستم عصبانی یا ناراحت شود فکرم خیلی مشغول میشه طوری که دائما به اتفاقات افتاده بین ما فکر میکنم نمیتونم بخوابم
سلام بنظرم این از شخصیت خوب و مهربون و بی ریا شما باشه و ربطی به وسواس فکری نداره منم درک میکنم
سلام، به نظر میاد چالش شما به علت انتظارات غیر واقع بینانه از خودتون در روابط هست، بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا هم انتظارات خودتونو نسبت به روابطتون با دیگران و چالشهایی که ممکنه پیش بیاد بازبینی و تنظیم کنید هم روی مدیریت افکارتون مهارت بیشتری پیدا کنید، تمرین تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم میتونه به مدیریت ماهرانهتر افکارتون کمک کنه.
سلام من مدتی هست مدام به چیزهای بی مورد که اصلا میتونه ربطی به من نداشته باشه فکر میکنم یا فیلمی که می بینم با اینکه می دونم واقعی نیست رو من تاثیر داره وواقعا نمی دونم باید چی کار کنم
آیا واقعا من بیمار شدم یا ذهنم خسته است چون من یکم در زندگی مشکلاتی رو تجربه کردم واحساس خستگی میکنم وشاید بتونم بگم در روز به هزاران
چیز فکر میکنم
ممنون میشم راهنماییم کنید
روانشناس باتجربه کمکتون میکنه منم درگیروسواس فکری بودم بعد چندسال کم کم روبه بهبودی رفتم الان حالم خوبه خداروشکر
سلام، این بیماری نیست ولی نیازه برای بهبود سبک تفکرتون اقداماتی کنید، مهمتر از همه روی چالشهاتون و شیوه حل کردن یا کنار اومدن با اونها کار کنید و در کنارش میتونید از تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید. مراجعه به روانشناس خیلی موثر خواهد بود.
بسیارعالی خیلی خوبه بود..من به وسواس فکری مبتلاست واصلا نمیدونم چکارکنم
سلام، به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی بهتر بهترین راهکارها رو طراحی و تمرین کنید.
من همیشه فکرای بدمیکنم
سلام، همه فکرهای بد و خوب به ذهنشون میرسه و این کاملا طبیعیه مهم اینه که روی افکار منفی بیش از حد تمرکز نکنیم و جدیشون نگیریم، تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه به مدیریت ماهرانهتر افکارتون کمک کنه به علاوه میتونید از روانشناس کمک بگیرید
من برای جلوگیری از اتفاق بد با خودم حرف میزنم خنثی بشه
به نظرت واقعا علت خنثی شدنش صحبت با خودته؟ یا شاید صرفا قرار نبوده رخ بده، این روند در بلند مدت میتونه برای آزارنده باشه پیشنهاد میکنم به کمک روانشناس دقیقتر بررسی کنی مساله رو.
سلام من مرتب خشمگین میشم و بعد بشدت پشیمان دست خودم نیست قسم میخورم در برابر هیچکس و هیچ چیز خشمگین نشوم اما بی فایدس ترسم از اینه همسایه ها صدامون رو بشنوند وقتی یکی تو خونه صداش بلنده البته بلند در حالت ناراحتی وای بروزی که داخل حیاط یکی از اعضای خانئاده صداش بلند شود من میمییرم و هزار تا فکر سراغم میاد همسایه اگه صدامون رو بشنوه فکر میکنه بی فرهنگیم و به اصطلاح کولی و اگر پنین چیزی پیش بیاد ده روز تا مرز دیونگی میرم انقد فکر میکنم بگویید چکار کنم خواهرم بسیار صبور مهربونه منو به ارامش دعوت میکنه دوسش دارم ولی خیلی اذیتش میکنم
سلام، برای مدیریت خشم و تبدیل نشدن اون به پرخاشگری به مهارت و تمرین نیاز دارید نه قسم و قول و تصمیم. بهتره برای کسب این مهارت از روانشناس کمک بگیرید بعلاوه تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم میتونه در مدیریت افکار و هیجانات بهتون کمک کنه.
سلام من الان ی مدتیه که قبل اینکه خوابم ببره فکر های بدی میاد به سرم فکرهای وحشتناک و ترس دارم از همه چی حس میکنم موقعه خواب جانوری یا ی چیزی که میخواد جونم بگیره الان تقریبا ی دو یا سه ماهی میشه که اینجور شدم خیلی وسواسم خیلی حساسم هر کاری میخوام انجام بدم چند بار تکرار میکنم چند بار مرور میکنم چند بار نگاه هم میکنم تا مطمعن بشم لطفا اگر درمانی هست بهم اطلاع بدین خوابم خراب شده الان ی مدتیه
سلام، قطعا چالش شما قابل حل هست، به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر و همه جانبه بهترین راهکارها رو طراحی و تمرین کنید.
سلام یکی از اشناهامون همش احساس میکنه اتفاق بدی افتاده یا کسی رو با ماشین زده روزی سه بار حمام میکنه درگیری ذهنی داره باخودش
سلام، نیازه حتما به روانشناس مراجعه کنند تا بررسی دقیقتر انجام بشه.
سلام من ۳ ماه دیگه ۱۳ سالم میشه. ۳ ساله که من دچار یه حالتی شدم اولاش فقط در مورد دینم بود همش انگار یکی تو ذهنم افکار ضذ دینی میگه همش یکی دوست نداره من خدا رو دوست داشته باشم ولی من از تهه قلبم خیلی خدارو دوست دارم و بهش احترام میزارم و نماز میخونم ولی هی یچیزی منو دیوونه میکرد و من میترسم به کسی بگم میترسم فک کنه من انسان خیلی بدیم و هی میگم خدا منو هلاک میکنه چونکه این حرفارو میزنم نمیدونم چیکار کنم ولی حالا یه ساله که افکارم به وسواس تبدیل شد هی افکار منفی به ذهنم میاد که من یا عزیزانم دچار مریضی شن و همیشه یه چیزی هست با قلبم میجنگه حس میکنم یه چیزی هست برعکس دلم رو میخواد هی به مرگ فکر میکنم قبلن خیلی انگیزه داشتم ولی الان حتی یه ثانیه نمیتونم خودمو مشغول کنم همش به این افکار فکر میکنم خیلی میترسم افکار که تو مغزمه بشه و مشکلم اینه که من خیلی رو زندگیم حساسم و اینکه یکی از عزیزانم رو از دست بدم هر ادمی رو تو خیابون ببنیم یه چیزی داخلم براش شر میخواد دارم دیوونه میشم قبلن میگفتم تموم میشن این افکار ولی حس میکنم دارن من نابود میکنن و اخرش یه چیز خیلی بدی میشه و همیشه میگم اگر مثلا اون وسیله رو نزارم یه جای دیگه این افکار بد اتفاق میوفته و میترسم به کسی بگم یا به مادرم بگم میترسم فک کنن من ادم خیلی بدی هستم ترو خدا کمکم کنین دارم داغون میشم
من یک سری افکار وسواسی در ذهنم میاد نمیدونم باید در مقابل این افکار وسواسی چکار کنم میسه بگید من خیلی از این افکار رنج میبرم
سلام، اگه مدیریت این افکار انقدر براتون سخت شده که در زندگی روزمرهتون اختلال ایجاد شده بهتره با مراجعه به روانشناس مساله رو دقیقتر بررسی و بعد حل کنید. استفاده از تکنیکهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه به مدیریت ماهرانهتر افکارتون کمک کنه تا بتونید به جای تلاش برای مقابله با افکار دردسرساز، روی کارهای موثرتری تمرکز کنید.
با سلام وخسته نباشید یک سوال دارم راه درمان وسواس فکری مذهبی چیست وقتی موقعی که شخص هم در کودکی تا بزرگسالی به امور مذهبی علاقه داشته است وبه یک تعارص وگرایش به امور مذهبی دارد چه کار کند
سلام من نزدیک به۳ماه به استرس شدیدی دچار شدم هم از لحاظ فکری ودلشوره شدیدم دارم .هیچ امیدی به آینده ندارم هیچ چیز خوشحالم نمیکنه . هر روز صبح با استرس شدید از خواب بلند میشم .زندگیم داره از هم میپاشه .اگه کمکم کنید ممنون میشم
سلام با توجه به اینکه مدت زمان کوتاهی از شروع میگذره بهبودی خیلی سخت نیست ولی با توجه به شدت لازمه که به روانشناس مراجعه کنید تا با اطلاعات و بررسی کاملتر کمک به حل مساله کنند. تا اون موقع هم تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
رو انجام بدید قطعا بهتر میشید.
سلام خسته نباشیدببخشیدمن نزدیک یه سال شب هااصلاخواب ندارم همش فکروخیال الکی ومسخره میادتوذهنم که نمیزاره بخوابم حتی قرص خوابم میخورم تاثیری نداره برام.پیشنهادشماچیه؟مرسی
سلام، به اطلاعات بیشتری نیاز هست، بهتره برای بررسی دقیقتر و اتخاذ راهکار مناسب به روانشناس مراجعه کنید. لازمه بررسی بشه کدوم روابط زندگیتون مساله داره یا کمبودی هست، بر کدوم حوزههای زندگی کنترل موثری ندارید و …. تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم در این زمینه کمک کنندهست.
سلام
ببخشید من ۸سال هست که به وسواس فکری مبتلا هستم
همش میترسم دیوانه شوم دارو مصرف میکنم اما با کم کردن دارو دوباره افکار برمیگردن
لطفا راهنمایی بفرمائید
سلام، دارو بدون رواندرمانی و مراجعه به روانشناس کفایت نمیکنه، لازمه به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر کمک کنه روابطتونو بهبود بدید، کنترل موثرتری روی زندگیتون داشته باشید و مسیر بهبود رو طی کنید.
سلام من خانمی ۵۵ ساله هستم درگیری های فکری زیادی تو زندگی داشتم الان شرایط خوبی ندارم در حالت جنوو فکری واسیب رساندن به خودم هستم هر چه میخوام افکارم اجازه خوابیدو دهند این فرصت پیش نمیاد بعد از طهر که وقت استرانت من کلافه میکشم خونه را ترک میکوم شبا دیر وقت باقرص میخوابم نمیدونم کجا وبه چه پزشکی مراجعه کنم
سلام به روانشناس مراجعه فرمایید تا با کمک هم مساله رو بهتر شناسایی و حل کنید. تازمان مراجعه هم از تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید.
سلام من دختر ۲۶ ساله ای هستم
تحصیلات عالی دارم .
اما فوق العاده کمبود اعتماد به نفس دارم ….
جوری هم هستم که کسی زیاد باهام ارتباط نداره شاید به دلیل مغرور بودن البته فکر میکنن من مهربونم
احساس طرد شدگی دارم نسبت به بقیه از سمت خودم
هرجا هم دنبال کار میگردم مدام یا بازیچه میشم از طرف کارفرما
یا خودم احساس میکنم نمیتونم از پس مصاحبه بر بیام
افراد همیشه احساسات من رو به بازی میگیرن بعد از یه مدت ولم میکنن و این باعث عذابی در وجودم شده باعث شده چندین بار به طور جدی دست به خودکشی بزنم
احساس پوچ بودن میکنم حس میکنم کار هام به خوبی پیش نمیرن نمیدونم چکار کنم کمی کمک میکنید
سلام برای حل مسالهتون با توجه به اینکه هم شدیده و هم تو حوزههای مختلف زندگی با مساله مواجه هستید بهترین کار مراجعه منظم به روانشناس و در صورت صلاحدید ایشون مراجعه همزمان به روانپزشک و مصرف دارو هست. اگر اقدام کنید و پیگیر باشید هم میتونید روابتطونو بهبود و گسترش بدید هم کنترل موثرتری روی زندگیتون داشته باشید و در نهایت به شادکامی برسید.
سلام من ۱۸ سالمه یاده موضوع های گذشته که می افتم عذاب وجدان شدید میگیرم و احساس میکنم باید موضوعی که میدونم با گفتنش همه چی بد تر میشه رو باید بگم به اطرافیانم احساس میکنم افکار منفیم بعضی وقتا بهم غلبه میکنه مثلا میترسم راز بقیه رو که میدونم فاش کنم و خیلی عصبی رفتار میکنم نمیتونم جلو عذاب وجدنمو بگیرم سر موضوع های بسیار کوچیک لطفا کمکم کنین
سلام، متوجه چالش شما هستم، هیچ تصمیم کاملا درست یا کاملا اشتباهی وجود نداره! هر گزینهای یک سری مزایا و سود داره و یکسری معایب و هزینه. با بررسی دقیقتر سود و هزینه کوتاه مدت و بلند مدت گزینهها میتونید تصمیم مناسبتر رو بگیرید و مرور مسیر تصمیمگیری رو جایگزین تکرار افکار عذاب وجدان ساز کنید تا از ناکامی راحت بشید. مراجعه به روانشناس در تین مسیر خیلی موثر خواهد بود.
سلام، من ۲۳ سال سن دارم، انگیزه انجام هیچ کاری رو ندارم، فکر میکنم کل مسیر زندگیم که تا الان اومدم اشتباه بوده، فکر میکنم سلامت جسمی هم ندارم و دچار وسواس در این موضوع شدم، وقتی دبستان بودم خوردم زمین و یکی از دندون هام شکست و الان اون دندونم که درست کردم رو مدام نگاه میکنم و با بقیه مقایسه میکنم، چندماه قبل ضربه ای کوچک دید و من خیلی حساس شدم همش فکر میکنم آسیب دیده مثل چندسال قبل، با اینکه چیزی نشده اما فعالیت های روزمره م رو انجام نمیدم و میرم تو آینه خودم رو نگاه کنم همش فکر میکنم اتفاق چندسال قبل دوباره برام افتاده، از ذهنم یک اتفاق مبهم میگذره و مدام احساس میکنم ممکنه آسیب ببینم، حس میکنم اگه به کارهام برسم ممکنه ذهنم دور بشه و بهتر بشم اما تمرکز روی کار ندارم چون انگیزه ندارم و همچنین مدام احساس آسیب دیدگی جسمی دارم.
سلام وقتتون بخیر با افکار بد مبارزه نکنید و به اون افکار هویت و ارزش ندید . با خودتون فکر کنید اصلا افکار منفی هویتی ندارن و فقط سعی کنید چشمانتون رو ببندید و به نور و روشنایی و پاکی خداوند فکر کنید
زندگی شما چه یک روز باشه چه یک عمر طولانی ،مهم مدت زمانیه که شما مفهوم واقعی زندگی رو پیدا میکنید . پس با خوشحالی و انگیزه سعی کنید هدف اصلی زندگی رو پیدا کنید و مهم نیست چه گذشته ای داشتید و همین که الان فرصت دارید عالیه.
ممکنه اون افکار بد از ذهنتون بگذرن شما ردشون نکنید بلکه با بی توجهی نادیدشون بگیرید
و بدونید ذهن شما خیلی ارزشمنده و محیطی برای افکار منفی نیست
چهره شما ،و زندگی شما همه به دست قدرت خداست و فقط خداست که شنا رو مدیریت میکنه پس به خدا اعتماد کنید
از آسیب دیدگی جسمی نترسید چون شما از اون ترسیدی حالا به خودش اجازه اذین کردن شما رو داده پس به اندازه خودش به اون ارزش بدید نه بیشتر و نه کمتر سعی کنید روحتون رو پروش بدید با توکل به خداوند
سلام، بهتره با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیقتر مساله راهکارهای لازم رو برای کسب کنترل موثرتر بر زندگیت و بهبود روابطت طراحی و تمرین کنی. مهارت تمرکز لازم رو هم طی تمرینها کم کم کسب خواهی کرد و در نتیجه این افکار هم کمتر و کمتر میشن.
سلام من چند وقتیه همش وسواس اینو دارم که نکنه کارایی که برای پارتنرم انجام میدم فیک باشه چون چند باریم سر این موضوع دعوامون شده و الان که تکلیف خودمو با احساساتم نمیدونم اینکه نمیدونم واقعا کارا و حرفا و حتی قبول کردن ب پیشنهاداششوو دوست دارم یا نه و دچار شک و تردیدم رابطمون خراب شده لطفا کمکم کنید
سلام، بهتره با یک زوج درمانگر مشورت کنی تا کمک کنه هم انتظاراتت رو از رابطه بشناسی و تنظیم کنی و هم چالشهای موجود رو بررسی و درباره اون به شیوه سازنده حل مساله کنید تا به مرور زمان رابطه به کیفیت مطلوب برسه.
وسواس فکری عمامه بریده از همه چی خسته شدم بریدم مثل خوره داره مذموم میخوره دکتر هم رفتن ۴۰ روزه دارو می خورم ولی تاثیری نداشته هر لطف شکل عوض میکنه و احتمالا نمیگذاره
لطفا کمکم کنید
سلام، لازمه کنار دارو درمانی به روانشناس مراجعه کنید تا مدیریت ماهرانهتری بر افکار خودتون داشته باشید و با شناسایی چالشها کنترل بهتری بر زندگی و روابطتون کسب کنید. تا اون موقع هم تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه کمک کننده باشه.
سلام من وقتی شب می خواهم بخوابم کارهایی که در روز انجام میدهم در ذهنم مرور می شود و نمی توانم بخوابم چه طوری می توانم مشکل و بر طرف کنم
سلام، اینطور خوابیدن درست مثل این میمونه که بخواید در حال دویدن بخوابید! وقتی فکر مشغوله مسائل مهم باشه به سختی به خواب میریم، تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه کمک کنه مدیریت ماهرانهتری بر افکارت کسب کنی و با انتخاب افکار کم اهمیت و خالی از تنش راحت به خواب بری.
سلام
یکی از اعضای خانواده ی منم دچار توهمات ذهنی هست و اینکه وقتی بیدار هست همش در حال صحبت کردن با افرادی که توی ذهنش هستن هست و روزی چند بار با این صداهای توی ذهنش دعوای شدید می کند حتی به آن ها فحش می دهد و گاهی همش در حال خندیدن هست این افرادی که در ذهنش هستند بیشتر از فامیلهامون هستن ما مدت ها هست که بابت این موضوع یا فامیلمون قطع رابطه کردیم تا آن ها را نبیند و اذیت نشود اما هیچ فایده ای نداشته تازه اعضای خود خانواده هم به ذهنش اضافه شدن و گاهی مستقیم می آید و با تک تک ما دعوا می کند که چرا دارین توی ذهنم ، من رو اذیت می کنید!!!!
و میگه شما دشمن من هستین از اینکه من اذیت میشم شما شاد می شید . حتی گاهی میگه شما برنامه ای توی گوشی خودتون نصب کردین و با بازی کردن با اون من رو اذیت می کنید
۶ سال هست که درگیر این موضوع هست.
روانپزشک هم بردیمش داروهایی نوشت که باعث میشد تپش قلب شدید بگیره اونقد شدیدکه به حالت سکته می رسید و از اون به بعد داروها رو قطع کرد و دیگه هیچ داروی استفاده نمی کنه .
سلام، با توجه به شرایط که توضیح دادید بهتره برای بستری اقدام کنید تا تحت نظر و کنترل دوز داروهای تنظیم و همزمان رواندرمانی هم انجام بشه. هرچقدر دیرتر اقدام کنید بهبودی هم سختتر خواهد بود.
سلام
راستش خیلی وقت پیش عکس یک آدمی رو در فضای مجازی دیدم که با جراحی و عمل چهره اش رو خیلی ترسناک و زشت کرده بود و اون موقع اصلا اذیتم نمیکرد ولی دو روز پیش شب که میخواستم بخوابم ناگهان بصورت ناخودآگاه آمد به ذهنم و تا الان همش هنگام کار های روزمره ناخودآگاه میاد به ذهنم و خیلی حس بدی بهم دست میده مثل استرس و اظطراب الکی و همش میخوام بهش فکر نکنم ولی نمیتونم و باز میاد ,
سلام، ابتدا از تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید اگر موثر بود به تمرین ادامه بدید تا مساله رو کامل حل کنید اگر نه به روانشناس مراجعه کنید تا چالش اصلی رو شناسایی و حل کنید.
من فقط افکار جنسی در مقابله با دیگران حتی افراد نزدیکم با تصاویر و حرف های زشت جنسی به سراغم آمده و دست از سرم برنمیدارند و باعث اضطراب شده و به اجبار ناخودآگاه زیر لبی این جمله ها را به آنها میگویم مث یه پیشنهاد یا فحش دادن و یا خواستن و میترسم و میدانم که کسانی که کنار من هستند افکار من را می شنوند و می فهمند و واکنش نشان میدهند لطفن کمکم کنید چند ساله از کار و زندگی افتادم و از همه فرار میکنم و همیشه میخاهم تنها باشم
سلام، با توجه به مدت مساله بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با بررسی دقیقتر کم کنند مهارتهای لازم برای کسب کنترل بهتر روی افکار، زندگی و روابتطون مساله رو حل کنید.
من مدام فکر میکنم همه جا نجس هست وقتی از خواب بیدار میشم فکر میکنم نم زده شلوارم عوض میکنم کوچکترین رطوبت در شلوار میگم نم زده متوجه نشدم دستامو خیای میشورم دستشویی میرم خیای خودمو میشورم ولی حمامم بیشتر از ده دقیقه طول نمیکشه چون میترسم دستشویم بگیره زود میام از حمام بیرون
سلام، چالش شما با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیقتر قابل حل هست، لازممه تمرینهای لازم برای کسب کنترل بهتر روی زندگی و روابطتون رو با توجه به جلسات طراحی و تمرین کنید تا کم کم از پس مساله بربیاید.
سلام روزتون بخیر
راستش چند وقتی هست باخودم حرف میزنم خیلی فکرای بیهوده تو سرمه، با فکرام میخندم گریه میکنم با فکرام دستامو بدنمو حرکت میدم به خصوص موقع خواب از بس فکر میکنم خوابم نمیبره تو را خدا بگین چکار کنم
خیلی کم خوابم از بس فکر میکنم
ممنونم
سلام. مقاله مایند فولنس (ذهن آگاهی) https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
رو مطالعه بفرمایید و تمرینهاشو انجام بدید کمکم تسلط بیشتری بر مدیریت افکارتون پیدا میکنید. به علاوه حوزههای مختلف زنگیتون، حرفهای، تفریحات و مخصوصا روابطتونو بررسی کنید و بهبود بدید. با دیگران بیشتر وقت بگذرونید و چالشهایی که در روابطتون هست بهبود بدید حتما موثر خواهد بود. در صورت نیاز از روانشناس کمک بگیرید.
سلام من یه چیزی مثل خوره چسبیده به من مثلا موسیقی گوگل پلی من باید دقه به دقه نگاه کنم بعد نگاه میکنم دوباره این هشدارو میده که باید نگاه کنی
سلام. برای دوری از افکار دردسر ساز لازمه که مدیریت افکار رو خوب یاد بگیریم و تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونن در این زمینه خیلی موثر باشن. به علاوه به روابطتون دقت کنید و ببینید کجا نیاز به بهبود و بازنگری داره؟ آیا کسی هست که سعی در کنترل شما داره یا بالعکس شما سعی در کنترل ایشون؟ با تمرین رفتار منصفانه و قاطعانه میتونیم روابطمونو بهبود بدید و این همواره موثره.
سلام وقتتون بخیر من دختری بیست ساله هستم ..افکار وحشتناک از آسیب رساندن به عزیزانم تو سرم تصویر سازی میشه همه چی از یه اخبار شروع شد که سال ۹۹ یه قتل ناموسی اتفاق افتاد و این افکار تو سر من اومد اگه این اتفاق تو زندگی من بیوفته چی .. حدود دو سال دارو درمانی داشتم (فلووکسامین) هنوزم به درمان با روانشناسم پایبند هستم …اما به شدت در عذابم این فکرا شب و روز منو گرفته به شدت منو به وحشت میندازه حالم اصلا خوب نیست واقعا خودمم دانشجو روانشناسی هستم اما این افکار زندگی منو مختل کرده
سلام، گاهی یه جرقه فکری رو تو ذهن ما میندازه و ما زیادی جدیش میگیریم و دردسر شروع میشه و وقتی طولانی مدت ادامه پیدا میکنه تبدیل به یه عادت قوی و پر دردسر میشه. اول از همه با تمرینهای تمرکز یا مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونید در مدیریت افکارتون ماهر بشید. با توجه به طول مدت مساله حدس میزنم ایراد کار رو باید جای دیگه جستجو کرد و این هم یکی از روابط مهم زندگیتونه که خوب پیش نمیره و با کنترلگری همراهه. یا اینکه روی بخش مهمی از زندگیتون کنرل موثری ندارید، با بررسی این موارد و پیدا کردن مساله اصلی میتونید بهتر از روند رواندرمانی بهره ببرید.
منم تو این مقوله وسواس با سایر دوستان اشتراک دارم اما وسواس من کاملا متفاوته و افکاری که در ذهنم خطور میکنن موجب ازارم نمیشه و یا منفی و مزاحم نیستن بلکه مشکلم اینه که هر لحظه در حال فکر کردنم تا حدی که بعد از بیدار شدن از خواب افکار شبم رو ادامه میدم
مشکل من زیاد از حد فکر کردنه
و محتوای فکرم شک و تردیدیه که نسبت به همه چیز دارم و بعد از اون تحلیل بی مورد و افراط در این مسئله است
سلام، ما وقت انرژی محدودی داریم و اگه بخوایم برای هر موردی خیلی تحلیل و بررسی کنیم قطعا کلافه کنندهست و نشدنی، خوبه در هر مورد ارزیابی کنید مساله چقدر مهمه و تا چه حد ضروریه وقت و انرژی محدودم رو صرف ارزیابی و تحلیل اون مساله بکنم و منابع خودتونو مدیریت کنید، اگه بررسی مساله ضرورت نداره یا تا همینجا کفایت میکنه وقتی مغزم از سر عادت پیشنهاد بررسی بیشتر رو میده من میتونم به صورت آگاهانه این پیشنهاد رو رد کنم و تمرکزمو روی کار دیگهای بذارم تا به مرور عادات مغزم هم تنظیم بشه. برای تسلط بر مدیریت افکار و مغز تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
بسیار کارآمد هستند.
سلام خسته نباشید
من چند ماه پیش با رفیقم دعوام شد تا وقتی باهاش قهر بودم اونو که میدیدم اصلا استرس نداشتم
ولی حالا که باهاش اشتی کردم اونو هر جا میبینم یا باهاش صحبت میکنم منو استرس میگیره مشکلم چیه
از این استرس دارم که اونو ببینم استرس بگیرم
وسواس افکار مزاحم گرفتم بنظرتون؟
سلام، به نظر میاد بخشی از رابطه شما با دوستتون یا تجربه قهر بینتون حل نشده باقی مونده، یه روانشناس میتونه کمکتون کنه مشکل رو بهتر شناسایی و حل کنید.
وقتی باهاش اشتی کردم که مشکلمون حل شد
ولی من به مدت یک ماه از شهرمون خارج شدم بعد یک ماه اونو که دیدم باز منو استرس میگرفت
و از این استرس دارم که نکنه از استرس بلایی سرم بیاد و فک میکنم اگه بلایی سرم بیاد بخاطر اونه با منو بیشتر استرس میگیره
الانم سرکارم هستم از الان استرس دارم که اونو یک ماه دیگه ببینم باز منو استرس میگیره واقعا نمیدونم چیکار کنم
ای خدا من اینطوری نبودم قبلا
و اینم بگم فک میکردم ازش میترسم ولی وقتی بهم ثابت میشه که ترسم از اون نیست استرسم قطع میشه
و همش توی فکرم این هس که نکنه فکرای دیگه مونده که به اونا فک نکردم باز دوباره منو استرس میگیره
منم بعد از دیدن یه حادثه ی مرگ نسبت به شوهرم همچین وسواس فکری گرفتم که خدایا اگه نباشه من چیکار کنم و گاهی انقدر عذابم میده که میخوام بلند بلند گریه کنم زمستون خیلی عذاب آور بود با گرم شدن هوا بهتر شدم ولی مسائلی که اعصابم رو تحت فشار قرار بده باعث میشه دوباره افکار منفی به سراغم بیاد گاهی میگن سردی به مغز میزنه و کنترل افکار سخت میشه که درمانش با یه طبیب هست
سلام، فکر از دست دادن یه عزیز میتونه خیلی اضطرابآور باشه ولی با یادگیری مدیریت افکار و دغدغههاتون و حل مساله نسبت به این موارد میتونید کنترل اوضاع رو دوباره بدست بگیرید، بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا بررسی دقیقتر مساله به شما کمک کنه.
با سلام….به افکار منفی چه بگوییم تا رها شویم
سلام، از تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید، بسیار موثر هستند، البته به شرط تمرین منظم.
سلام من به وسواس فکری و عملی دچارم همش احساس میکنم یکی تو ذهنم داره بهم دستور میده همش با چیزهایی که میترسم اتفاق بیفته تهدیدم میکنه و مجبور میشم یه کار رو چند بار انجام بدم مخصوصا همش دستام رو میشورم طوری که پوست دستم خشک و سفید شده مثلا وقتی دارم کنترل رو میزارم کنار تلویزیون یدفه یه چیزی تو مغزم میگه اگه اینو بزاری اونجا یه اتفاق بد بیفته بعد مجبور میشم بزارم یه جای دیگه گاهی وقتی انقدر از دست این افکار عصبی میشم که با دستم محکم سرم رو فشار میدم و میگم بسه دیگه بسه بسه.. خیلی آزارم میده احساس میکنم به یه روانشناس یا مشاوری چیزی نیاز دارم
منم همینطور ولی من مثلا بطری رو زمینه اثلا حوصله ندارم اما یکی تو مغزم میگه پاشو اونو بزار سرجاش انقد اینو بهم میگه کلافه میشم
یا مثلا دارم شلواری میپوشم که پشت وروش معلمو نیست بعد اینوری میپوشم یکی تو ذهنم میگه در بیار اونوری بپوش بعد دوباره اونوری میپوشم یکی درونم بهم میگه نمیخاد اینو بپوشی اما من اون شلوارو میخوام بپوشم کلافه میشه اصن هیچی نمیپوشم😫😫😫😫
سلام، این مشکل قابل حله ولی بهتره که به روانشناس مراجعه کنید تا مساله دقیقتر بررسی بشه و مسیر بهبود رو طی کنید.
سلام من دختری ده ساله دارم وسواس داره به روان شناس و روانپزشک مراجعه کردم دارو دادن خیلی خواب اور هست کلا خوابه ولی چن روزه سلام خوبید ممنون خداحافظی چن بار تکرار میکن به حدی که من خجالت میکشم تو را بخدا چکار کنم
سلام، دارو به تنهایی گزینه مناسبی نیست و لازمه حتما با رواندرمانی همراه باشه، به روانشناس مراجعه کنید تا اول از همه رابطه شما و سایر اعضای خانواده با فرزندتون بررسی بشه و با کمک شما مشکل حل بشه، به نظر میاد بهتره جلسه اول دخترتون همراهتون نباشه بعد از بررسی در صورت نیاز برای جلسات بعد بیاد.
سلام چطورین خوبین من ۱۹ سالمه حد دوماهی میشه همش فکر های منفی به سرم میاد افکار منفی که همش واقعا احساس میکنم قلبم داره تندتند میزنه دکتر رفتم اصلا مشکله قلبی نداشتم همش احساس میکنمکه بمیرم واقعا خیلی فکرهای مزخرفی با ذهنم میاد خیلی عذابم میده شب ها خواب ندارم لطف یه راهی واسم پیدا کن 🧡
منم همیطور شدم دوماه هی به میگه امروز میمیری ولی رفتم دکتر قلب کفت هیچ مشکلی نداری وتا صبح بیدارم چیکار کنم تا از دستش راحت شم
سلام، با توجه به اینکه دو سه ماه بیشتر از شروع مساله نگذشته به دست گرفتن مجدد کنترل روی اوضاع خیلی راحته و با مراجعه به روانشناس میتونید از پس این چالش بر بیاید. تا اون موقع هم از تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
کمک بگیرید.
ایا ممکن است اثرات ان روی اگاهی شخص مورد نظر بگذارد؟
سلام، اگه سوالتونو درست متوجه شده بله افکار وسواس گونه هم منجر به کاهش خودآگاهی و هم تحریف واقعیت اغلب به شکلی بدبینانه میشن.
من ۱۵سال پیش تحت تاثیر مواد روانگردان یه کار بدی با یه پسر کردم الان اون پسر فامیلمونه هر وقت میبینمش داغون میشم چیکار کنم؟
سلام، با توجه به اینکه ۱۵ ساله نتونستید مساله رو به تنهایی حل کنید بهتره با روانشناس در این مورد مشورت کنید تا با بررسی دقیقتر بتونید راهکار مناسبی رو پیدا و تمرین کنید.
سلام رفیق دلت گرم باشه و نگران نباش
همین که به مرحله ای رسیدی ک مشکلتو درک کردی
و دچار مشکلات جدی تری نشدی خودش عالیه
به نظر من ترس ها مقدمه شروع مشکلات هستن
دلتو گرم کن
سعی کن از به یه نیتجه کلی برسی اینکه ما در یه دنیای زندگی میکنیم که ممکنه چیزایی رو که دوست داریم از دست بدیم
و از این قسمت ذهن ادم ها دو تیکه میشه
یه عده به ترس ها و نبودن ها و چیزایی که دوست دارن وابسته ان نه به این منظور که اونا رو دوس دارن بلکه زندگی بدون اونا اذیتشون میکنه
یه عده هم میپذیرن که زندگی محدوده و این فکر باعث میشه به قدر چیزایی که دارن رو بهتر بفهمن
البته حق میدم ذهن اشخاص وسواس همیشه همه چی رو مثل یه پازل میبینن که حتی در بهترین حالت یه تیکش گم شده و باید این تیکه باشه تا اون حالت ایده ال شکل بگیره
مثلا شما ازبهجای لذت از کنار خانواده و پدر مادر لذت ببرین به این فکر میکنین که مادرم اگه نباشه چی میشه
و لذت بودن اونا تبدیل به یه استرس و نگرانی میشه با دیدنشون هر روز تو ذهن شما هی تکرار میشه این حس بد
البته شخصیت وابسته اگر فقط به مادر بود وسواس نیس
ولی اگر مثلاً در مورد چیزای دیگه هم بیشتر نیمه خالی رو میبینم تا نیمه پر وسواس میتونه باشه
یه دوره با یه متخصص در ارتباط باشین مشکلتون حل میشه نگرانی نداره رفیق
سلام خسته نباشید ببخشید من تقریبا دو سالی میشه دلم میخواد سواری انجام بدم که بقیه نگرانم بشن و بعد این افکار تا حالا شده انجام هم دادم و بعدش احساس ناراحتی شدید میکردم میخام بدونممن به این عارضه دچارم؟ و اینم بگم ۱۵ سالمه و بشدت برای چیزای الکی استرس میگیرم
سلام، این عارضه نیست و ما در نوجوانی اغلب در مدیریت هیجانات و روابطمون با چالش مواجهیم، بهتره از روانشناس نوجوان کمک بگیری تا مهارتهای لازم رو کسب کنی.
سلام
٢٢ سالمه از افغانستان متاهل و مادر يك پسر هستم
مه پنيك دارم زياد نارام ميكننه حالي يك شب شده احساس ميكنم از پسرم خوشم نميايه و حتي به فكرم ميايه كه خفك زياد جكر خون هستم خواهشن راه حل زياد پسر خود ره دوست دارم
سلام، خیلی وقتها والدین در تعامل با فرزنداشون به چالش میخورن یا فقط خسته میشن و این یه چرخه عذاب وجدان رو شروع میکنه، هر چقدر هم فرزندتونو دوست داشته باشید یه وقتهایی کلافه و خسته هستید و اگه بابت این موضوع به خودتون عذاب وجدان بدید اوضاع بدتر میشه. اول از همه وقتی برای خودتون و استراحت و تفریح اختصاص بدید به علاوه به نظر میرسه در تعامل با فرزندتون با چالش مواجه شدید که بهتره مطابق سن و سالش در مورد والدگری مطالعه کنید یا به روانشاس کودک مراجعه کنید تا مهارتهای لازم رو یاد بگیرید.
خیلی خوب فقط یک روان شناس خوب میخواهم
سلام ببخشید بنده هشت ساله به این افکار دچار بودم و اوایل خیلی برام سخت بود اما بعدها انگار نه انگار اصلا برام مهم نبود اما همین نه ماهه که بازم دارم اذیت میشم بنده نمیدونم یه حالت هایی میشم که فکر میکنم اصلا وسواس فکری نیس یا نمیدونم واقعا سردرگمم بنده حالم بستکی به هوا داره نمیدونم بعضی وقتا حس میکنم در یک عالم دیگه هستم یعنی دریک گذشته نا معلوم و این استرس بهم وارد میکنه حس میکنم دارم دیوانه میشم از همین خیلی میترسم یه حس حالی از گذشته برام تداعیی میشه و حالمو بد میکنه واقعا نمیتونم حسمو توصیف کنم حس میکنم اینجا نیستم در یک فکر حس میکنم گیر افتادم خواهشاً راهنمایی کنید منو من خیلی دنبال این مشکلم بودم اصلا پیداش نمیکنم نمیدوپمشایدم از وسواسم هست حس میکنم کوچیک که بودم این حالات داشتم اما بعداً رفع شده و الان باز برگشته حس میکنم تو زمان حالم نیستم همش درگیر گذشته نامعلومم یجورافکار پریشان واقعا نمیدوپم
سلام، به نظر میاد یه مساله و خلائی در حال حاضر در زندگیتون هست که مجدد باعث بروز این علائم شده، برای حل این مساله به اطلاعات بیشتری نیاز هست، بهتره برای بررسی دقیقتر و تشخیص مساله اصلی به روانشناس مراجعه کنید. قبل از مراجعه روی این سوال فکر کنید که چه مواقعی حالتون بهتره و این نشانهها کمرنگتر.
من به این بیماری روانی مبتلا هستم وسواس فکری هم فکری هم عملی کلا زندگیم رو باختم متاهلم و دوتا پسر دارم هیچ وقت تو زندگیم موفقیتی نداشتم همیشه دعوا زجر روز خوشی ندیدم همش وسواس فکری اونم فکرای بد 😔😔هیچوقت نتونستم پول جمع کنم واسه آینده هروقت پول دستم میاد یا بچه ها مریض میشن یا ماشین خراب میشه پول ازدستم میره.وقتی به چیزی فکر میکنم برعکسش اتفاق می افته یا مثلا میخوایم بریم یه جایی مثلا گردش وقتی فکرشو میکنم برعکسش میشه یعنی یه اتفاقی می افته که نتونیم بریم یعنی جلوشو میگیرم با وسواس فکری با فکرهای بدم اصلا دست خودم نیست. اینقدر وسواس ذهنی وفکری دارم که دیگه بد نظر شدم به خدا شرم دارم از این که این حرف رو میزنم 😔😔😔
سلام، متوجهام که با وضعیت کلافه کنندهای مواجه هستید، این مشکل قابل حل هست و با مراجعه به روانشناس و بررسی دقیقتر لازمه هم کنترل موثرتری روی زندگیتون کسب کنید و هم روابطتونو بازنگری کنید و بهبود بدید.
سلام من وسواس فکری مذهبی شدید دارم خیلی فکر های بد تو ذهنم میاد آیا برای درمانی راه حلی است یا نه
سلام، بهتره با یک روانشناس مشورت کنی تا اول از همه بررسی بشه واقعا میشه بهش گفت وسواس یا صرفا روی فکرایی که از ذهنت میگذره مدیریت خوبی نداری و زیادی حساس شدی، بعد بهترین تمرین و راه حل رو طراحی و اجرا کنید. این دست افکار تو فکر همه ما میاد ولی مشکل اغلب موقعی شروع میشه که جدیشون میگیریم و به خودمون عذاب وجدان میدیم که چرا چنین فکری دارم و دردسر شروع میشه.
با سلام و احترام
من تحت نظر مادری ایدهآل گرا تربیت شدم و شاید ذاتا خودم هم ایدهآل گرا باشم. از زندگی مشترک من بیش از یازده سال است و زندگی ساده ای بدون مصارف و هزینه های گزاف شروع کردم. شوهرم از نظر سنی و تحصیلی از من پایینتر است اما من با این مسائل مشکلی نداشتم و نیز ندارم. در شروع زندگی اقتصاد همسرم ضعیف بود، اما من به تلاش، پشتکار و اینکه میتوان زندگی را ساخت به ازدواجم با این شرایط رضایت دادم. اما بعد از مدتی یعنی دو سه سال اول، بین من و همسرم مشکلاتی بوجود آمد که آسیبهای جدی به زندگی مان زد. ازین بعد که ایشان در مسائل اقتصادی پنهان کاری هایی میکرد و بعدش ورشکست شد. بعد از اون بخاطر عدم صداقتش و پنهان کاریاش خیلی آسیب دیدم. بعد از مدتی بخاطر مشکلات بسیاااار زیادی که داشتیم مجبورا برای جدایی سه ماه از ایشان جدا شدم اما به خاطر نیاز دو دخترم دوباره به زندگی مشترک برگشتم. مشکل اصلی همسرم اینه که کنترول روی مسائل پولی نداره و فرد استراحت طلب هست. حدود دو ساله بیکار هست و من با وجود مسئولیت سه طفل که کوچکش دو نیم سالشه، کار بیرون از خانه هم دارم. برای همکاری در امور منزل همراه من، خیلی موافق نبود و هنوز هم خیلی نیست. اواخر احساس میکنم ایشان فردی فرصت طلب هست و تا زمانی که برایش مقدور شود حاضر نیست به وظیفه ای بجز انچه ایدهآل ذهنش هست دست بزند.
این مسائل درگیریهای ذهنی ام را تشدید می کند و نشخوار ذهنم میشود. اگر ممکن است راهنمایی ام کنید تا چطور با این زندگی و شرایط سلامتم رو حفظ کنم؟ در ضمن من در موقعیتی که هستم دسترسی به روان شناس و… افراد ماهر و خبره ندارم. نزد کسانی که رفتم در سطح نکاتی که میفهمیدم منو راهنمایی کردند. چنانچه ممکنه منو کمکم کنید ممنون میشم.
سلام، همونطور که خودتون توضیح دادید مشکل شما در زندگی مشترک و شیوه تعامل و کنار اومدن با همسرتونه و وجود این چالش منجر به تشدید افکار و درگیری ذهنی، راه حل هم توی حل مساله و بهبود رابطهتون با ایشونه و بهتره در این زمینه مطالعه و تمرین بفرمایید. بهترین کار مراجعه به زوج درمانگر هست.
سلام تروخدا کمکم کنید خیلی به کمکتون نیازمندم…من دختری ۱۷ ساله ام پایه دوازدهم و توی سال دهیم وارد رابطه ای شدم که جدی نبود ولی مدام الان احساس عذاب وجدان میکنم و نمیتونم خودممو ببخشم و درطول روز کامل توی ذهنمه مثل اینکه یه تومور تو سرم باشه و با خودم میگم کاش حافظه مو از دست می دادم جوری شده مثل خوره افتاده به جونم و اصلا روی هیچ کاری تمرکز ندارم و نمیتونم درس بخونم..ترو خدا کمکم کنید اصلا قابل درمان هست؟
سلام، این چالش فکری که داری به راحتی قابل حله ولی اگه تنهایی از پسش بر نمیای بهتره به روانشناس نوجوان مراجعه کنی. به این سوال فکر کن آیا الان که ۱۲ام هستی اون تجربه واقعا مشکلی توی زندگیت ایجاد کرده؟ مثلا از درس غافل شدی و الان سال کنکور دردسر داری. اگه آره چطور میتونی این مساله رو حل کنی؟ و تمرکز کن روی حل مساله الان چون هر چقدر هم به گذشته فکر کنی عوض بشو نیست که نیست.
سلام من ۱۵ سالمه،پارسال و دوسال پیش وسواس فکری شدیدی داشتم در حدی که ساعتزنگ میزاشتم هر ده دقیقه یکبار بیدار میشدم تختم رو چک میکردم شپش یا ساس نداشته باشم و بعد تبلتم رو ویروس اسکن میکردم یوقت هک نشده باشم و مغزم درحدی تا عمق فاجعه میرفت ک فکر میکردم منو هک کنن گوشی بابام رو هم از تبلتم هک میکنن و بعد حساب بانکیش رو از گوشیش هک میکنن :))همش هم توی سایت ها دنبال علاعم انواع مریضی هابه خصوص شپش و ساس وانواع سرطان بودم…. الان از نظرخودم هم مسخرست ولی خب به وقتش واقعا اذیتم میکردن در حدی که یوقتایی با اینکه حتی افسردگی هم نداشتم دلم میخواست خودمو بکشم تا از دست این افکار راحت شم و حتی به تمرکزم هم آسیب جدی زد و کل پارسالرو نروتراپی میرفتم تا درست شدم…تقریبا پنج شیش ماه میشد که دیگه مشکلی نداشتم ولی دوباره دارن شروع میشن….اینبار به اون صورت نه ولی این هم با اینکه نوعش فرق داره بدجور روی مخمه و ترس از اینکه دوباره مثل قبل بشم هم اذیتم میکنه ،الان دیگه اینجوری نیست که زیاد وسواس طورباشه،ولی باز ذهنم درگیره،یجورایی انگار کنترل مغزم دست خودم نیست.سرهرچیزی خیلی اهمیت میدم و کوچیک ترین رفتاری میره روی مخم،همش این احساسو دارم که هرکی پشت سرمه داره میخنده و مسخرم میکنه،هرچند واقعاهم اینطوره،ولی کلا احساس میکنم ممکنه خیلیا اهمیت بدن به اشتباهاتم و این اتفاق توی مدرسه چند برابره ،اشتباهی یه چیزی میگم به معلم و معلم حتی بهش برهم نمیخوره و شوخی هم میکنه توی مغزم تکرار میشه و تکرار میشه، حتیوقتی ایناهم نیستن باز نمیتونم خودم باشم ،انگار نمیتونم توی زمان حال باشم،مثلا جسمم سرکلاسه ها ولی مغزم توی یه خاطره ی سه سال پیشه، خیلییی خیلی سخت از گذشته در میام و وقتی ذهنم هم میادتوی زمان حال ،نمیتونم فکرکنم وقتی میام تویزمان حال نباید تنهاباشم وگرنه افکاری که بیشاز حد غریبن حجوم میارن سمتم باید خودمو مشغول کنم یا حرف بزنم یا نقاشی بکشم ریاضی حل کنم و یچیزی توی این مایه ها چون اگه به خودم فرصت بدم،چیزایی میاد توی ذهنم که میدونم مال خودم نیست،نه اینکه بدباشن ولی زیادی غریبن برام….توی مدرسه شدتش بیشتره توی خونه هم نمیتونم هیچکاری کنم،برای درس خوندن باید اول برای اینکه بفهمم چیکار میتونم بکنم روی زمان حال تمرکز کنم ولی وقتی تمرکز میکنم روی زمان حال که ببینم توی کدوم نقطه ی زندگیم وایستادم باز اون احساس غریبگی مزخرف میاد سراغم و بعد حتی از عصبانیت ناشناختگی ذهنم نمیتونم درس هم بخونم و تهش میگیرم میخوابم…..و اقرار نکنم،شاید روزی فقط ده دوازده ساعت بیدار باشم اونهاهم چیزی که خودم کاری کنم نیس..مثلا شیش ساعتش رو مدرسم و چهارساعت کلاسای فوق برنامه و یکی دوساعت هم کارای حیاتی مثل غدا آب وحموم…..نیاز به روانپپزشک هست؟یا اگه نیست چیکار میتونم بکنم که دیگه انقد افکارم غریبه نباشن؟
سلام مطلب جالبی بود.اما مشکل من تداعی شدن ناگهانی خاطرات است، افکاری که به ذهن من میان منفی نیستن خاطرات بچگی هستن که درموقع انجام کارهای دیگه ناگهان از ذهنم عبور میکنن.
سلام، این خیلی مشکل محسوب نمیشه و صرفا ارتقای مهارت تمرکز میتونه کمکتون کنه مدیریت بهتری بر افکارتون داشته باشد، تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
در این زمینه خیلی موثره.
سلام من ۱۵ سالمه و یه ماهی میشه که وسواس فکری پیدا کردم مثلا وقتی به دهانم فکر میکنم بزاق دهانم زیاد تر میشه و نمیتونم این فکر رو از خودم دور کنم و مدام به ذهنم میاد خیلی هم آزارم میده
سلام، بهتره بگیم یک ماهی هست در مدیریت فکر و تمرکزم با چالش مواجه شدم، همه ما گاهی با چالش مواجه میشیم و در مدت کوتاه اسم وسواس یا هر بیماری دیگری رو روش نمیشه گذاشت. وقتی میخوای فکری رو از ذهنت دور کنی اوضاع بدتر میشه و بیشتر به اون فکر میکنی، راهش اینه که روی چیز دیگهای تمرکز کنی مثلا کاری که داری انجام میدی، کتابی که میخونی، فیلمی که میبینی و …. تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
هم خیلی بهت کمک میکنن مدیریت فکرتو بدست بگیری.
ضمن عرض سلام و خسته نباشید
اگر لطف کنید جواب نظر من را بدهید ممنون میشوم
حدود ۱۷ سال پیش من دانشگاه بودم استاد روانشناسی در کلاس یک بحثی را کرد که هنوز ذهن من را درگیر کرده و من را اذیت می کند
استادمان میگفت ؛ یک نفر پیش من آمد و گفت در ذهنم احساس میکنم که مثلا دستم با چاقو یا شیشه بریده میشه و من درد را احساس میکنم و دائم در ذهنم مرور میشه و بدتر اینکه احساس میکنم این فکر بد من را تحت تاثیر قرار میده و به من آسیب میزنه و در سیستم بدن من تاثیر میزاره و دائم در این فکرم که چجوری خلاص بشم ولی هر بار به جوری تکرار میشه
اگر راه حلی ارائه دهید ممنون می شوم
با تشکر
سلام، متوجه نشدم که شما هم مشکل مشابه مراجع استادتون دارید یا صرفا فکر اینکه کسی همچین مشکلی داره اذیتتون میکنه؟ به هرحال با توجه به اینکه ۱۷ ساله با این مساله درگیر هستید و اگر در زندگی روزمرهتون اختلالی ایجاد کرده بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا هم دقیقتر بررسی و ارزیابی انجام بشه و هم در مسیر بهبود همراهتون باشن. اگر هم اختلالی در زندگیتون ایجاد نکرده در نظر بگیرید راه رهایی از یه فکر دردسرساز تلاش برای فراموشی یا فمر نمردت به اون نیست بلکه تمرکز بر سایر افکار مفید یا بیدردسره، تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
میتونه خیلی کمکتون کنه.
سلام من چند سال هست که دچار وسواس فکری شده ام و چندین بار پیش مشاور رفتم و هر بار چندین جلسه مشاوره شدم ولی بعد از مدتی دوباره همون حالتها رو پیدا میکنم
بیشتر روی شوهرم وسواس دارم اگه جایی از بدنش درد بگیره من فکر میکنم خدایی نکرده بیماری لاعلاج گرفته فرقی نمیکنه کدام قسمت بدن باشه دیگه خسته شدم از خودم و افکارم جرات دکتر رفتن رو هم ندارم میترسم بگم شوهزم حتی دکتر بره
لطفا راهنماییم کنید
سلام، با توجه به اینکه بعد مراجعه به روانشناس بهبود داشتید ولی دوباره بازگشته حدس میزنم یا بعد پایان جلسات تمرینهایی که به بهبودتون کمک کرده رو کمتر جدی گرفتید و دوباره یه عادت قدیمی جای رفتارهای جدید رو گرفته یا طی جلسات مساله اصلی که احتمالا به رابطه شما با یکی از افراد مهم زندگیتون یا میزان کنترل و تسلطی که روی زندگیتون احساس میکنید برمیگرده به درستی شناسایی و حل نشده که در این صورت بهتره مجدد به روانشناس مراجعه کنید.
اخ گفتید من چند ساله این مساله را برای شوهرم وعزیزانم دارم خیلی عذاب میکشم خسته شدماضطراب دارم از زندگی لذت نمبرم
سلام من دختر ۱۲ ساله ای هستم و نزدیک سه ماه است که دچار افکار منفی و مزاحم شده ام و هر چند وقت یکبار با یک موضوع میان و میرن مثال چند وقت پیش از انواع بیماری های روانی میترسیدم و هی ترس داشتم که بیماری بد بگیرم با اینکه میدونستم نمیگیرم یا مثلاً فکر همش به جاهایی میره که نمیخوام بره و زندگیمو نابود کرده
سلام، با شروع نوجوانی اغلب ما با همچین چالشهایی مواجه میشیم و این خیلی طبیعیه و البته کلافه کنندهست، بهترین کار اینه به روانشناس نوجوان مراجعه کنی تا کمکت کنه چالشهای این دوره رو که همه برای رشد روانشناختیها کاملا طبیعی و حتی ضروری هستن رو بهتر بشناسی و راههای کسب مهارت و مدیریتشونو یاد بگیری. تا اون موقع هم از تمرینهای مایند فولنس (ذهن آگاهی)
https://pezeshkekhoob.com/blog/mindfulness-techniques/
استفاده کن، سعی کن روی رابطه خوب و منصفانه با اعضای خانواده و نزدیکانت تمرکز کنی و اگه چالشی هم با گفتگو حلش کنی.
سلام من ذهنم به شدت درگیر افکار منفیه واقعا زندگیم رو فلج کرده و دست و پام انگار بسته ان این افکار مزاحم، همش به ذهنم میاد که قسم بد در مورد عزیزان زندگیم بخورم، بخصوص وقتی که خیلی کلافه و عصبی ام، تمام زندگیم فلج شده، هیچ کاری نمی توتم انجام بدم، مثلا همش به زبونم میارم که اگه فردا فلان کار رو کنم، سه بلا سر اعضای خانواده ام بیاد و فردا هم بابت این قسمی که خوردم مجبورم اون کار رو انجام ندم، چون به شدت عذاب وجدان می گیرم می ترسم اگه کار رو انجام بدم واقعا اون بلا سر عزیزانم در بیاد،، کلی از کارام عقب افتادن، نمی تونم هیچ کاری کنم، دلم می خواد به زندگی عادی ام برگردم و هر روز بتونم کارهام رو انجام بدم. مدام یه کلماتی رو زیر لب تکرار می کنم حتی این موضوع این قدر آزار دهنده اس که تا چند روز بدون اینکه چیزی بخورم تو رختخواب می خواب. اطرافیانم خیلی اذیت می شن. لطفا راهنماییم کنین💐
سلام، وسواسهای فکری معمولا منشا اضطرابی دارند. وقتی ظرفیت فکری ما گنجایش اضطرابهای زندگیمون رو نداره، بصورت تدریجی و ناخوداگاه این ظرفیت با افکار آزار دهنده و تکراری پر میشود. بنابراین پیدا کردن منشا بوجود آمدن آنها، اولین قدم درمان میباشد.
سلام.وقت بخیر..مشکل من اینه که دقیقا صبح زود لحظه ای که بیدار میشم افکارمنفی درحد وحشتناکی به معزم هجوم میاره.افکاری مثل کی میمیرم،چطورمیمیرم،و….این افکار سرشب موقع خواب هم این اففکار منفی رودارم اما لحظه بیداری نیمه شب یا صبح زودخیلی شدیدتره
سلام، نگرانی های فکری در رابطه با سلامتی خود و عزیزان یکی از افکار وسواسی رایجی هست که در بسیاری از مراجعان دیده میشود. افراد در طول روز با سرگرم کردن خودشون با کار، درس و ارتباطات، معمولا بطور موقت از افکار آزار دهنده شون خلاصی نسبی پیدا میکنند ( یا بعبارت دیگر این افکار جابجا میشود روی موضوعات کمتر آزاردهنده تر) اما به محض تنها شدن این فکرها مجدد به شکل غیرقابل کنترلی برمیگردند. مشکل شما نیازمند بررسی بیشتر میباشد. موفق باشید
باسلام روان شناس بالینی راتوضیح دهید
سلام من خیلی میرم تو فکر و میدونم حواسم پرته اما به کارم ادامه میدم داستانی که تو ذهنمه رو هی تکرار میکنم
و با خودم میخندم اونم زیاد تو خواب هم بدنم تکون میخوره از افکار
و در آخر هر فکری میرسم به کشتن مار یا مجروح کردن یه فرد یا مجروح کردن خودم
نصف وقتم میره میشه لطفا راهنماییم کنید
داستان سرایی در ذهن و تخیلات یکی از راههای نامناسبی است که به سبب اضطراب سطح بالا مارا از واقعیت بطور موقت جدا میکند اما چون در لحظه باعث جدایی ما از محیط تنش زا میشود این کار تبدیل به عادت شده است. معمولا زیر این افکار، افکار آزاردهنده تری درمورد ارتباط با افراد نزدیک وجود دارد که نیازمند بررسی بیشتر میباشد. موفق باشید.
سلام وقت بخیر من چند ساله که همش افکار بشدت منفی در مورد توانایی هام و پذیرفتن مسئولیت دارم دایماً حس ناامیدی و طرد شدن و تنهایی دارم یه دوباری رفتم پیش روانپزشک ولی نتونستم ادامه بدم یه مدت خوب بودم ولی دوباره تمام افکار منفی به سراغم اومده مخصوصا بعد از فوت مادرم که حتی احساس گناه بهم دست میده که در حقش کوتاهی کردم رفتن توی جمع و کار بیرون از منزل برام سخت شده احساس میکنم نمیتونم از پسش بر بیام.. لطفا راهنماییم کنید ممنونم
سلام، انتخاب بهتر کمک گرفتن از روانشناس هست در شرایط شما. شک و تردید نسبت به توانایی های خود معمولا ریشه در روابط اولیه شما در زندگی دارد. وقتی در بدوی ترین تجربه های ما از زندگی توانایی های ما زیرسوال میرود، مانند قالبی در ذهن ماندگار میماند و در بزرگسالی نیز به شیوه های دیگری نمایان خواهد شد. متاسفانه این قالب فکری طوری شما را به دام می اندازد تا درنهایت این افکار منفی تایید شود و شما در موقعیت های شغلی و ارتباطی خود انگار در یک چرخه معیوب اسیر شده اید.
سلام پسر ۱۶ ساله ی من وسواس مطالعاتی داشت که باعث استرس و دوباره خوانی شده بود که خوشبختانه با برنامه ریزی و تایم گذاری و تند خوانی تا حدی مشکل حل شده ولی در طول روز یه جمله از درسی که خونده را تا شب بارها در ذهنش مرور میکنه و این کار خیلی براش آزار دهنده شده و میگه نمیدونم چرا انقدر بی دلیل باید یه جمله تو ذهنم مرور بشه
سلام، به دلیل فشارهای مرتبط با سن نوجوانی و همچنین مضاعف شدن این فشار از طریق مدرسه و عموما خانواده، نگرانی ها و اضطراب های نوجوانان در این سن معطوف به درس میشود. اضطراب و نگرانی مربوط به درس و امتحان مقوله ای زودگذر است و حل خواهد شد اما چیزی که مهمتر از آن است، نگرانی های اصلی فکری فرزند شماست که معمولا از آن حرفی زده نمیشود.
سلام وقتتون بخیر…
از کودکی اینجانب به شدت به مادرم و خانواده وابسته بودم و یادمه که اوایل سال های تحصیلی پیش دبستانی و اول اشک و بغض امانم نمیداد؛
این وضعیت در اواخر سال های دوم و از اواسط سالهای سوم تا پنجم دبستان نیز نمایان شد و اغلب بغض گلویم را می فشرد؛حتی خارج از زمان مدرسه و ساعات پیشین قبل از خواب که به فکر رفتن به مدرسه می افتادم هم این حال تکرار میشد!
ولی از سال ششم ، کم کم این وضعیت با دوز بالاتر سراغم اومد. به طوری که علاوه بر دلتنگی ، اضطراب و ترس از دبیر و مدرسه همچنین ترس از تحقیر شدن و مسخره شدن هم اضافه شد!
هر سال که بالاتر میرفتم این وضعیت بدتر میشد ؛ البته خاطر نشان کنم که درسم خیلی خوب بود ولی به خاطر همین درس خوب،تمام روزم را برای خواندن و نوشتن صرف میکردم و یکنواختی به شدت بدی از شنبه تا چهارشنبه مرا در بر گرفته بود
تا ینکه در دوره راهنمایی و پیش از مجازی شدن مدارس این وضعیت تا به امروز به اوج خود رسید! با اینکه در دوران کرونا به نوعی با فضای مدرسه و وجود معلم فاصله گرفتم این حالت من وخیم و وخیم تر میشد(شاید بفرمایید در دوران کرونا و خانه نشینی همه بهم ریخته شدن ولی بالاتر عرض کردم که یکنواختی روز برای داشتن درس خوب همیشه همراه من بود و اتفاق خاصی برایم در دوران خانه نشینی نیفتاد!)
از دوران راهنمایی تا اکنون ، افکار پریشان و بدی نسبت به گذشته ای که رفته و قابل بازگشت نیست(مثل :تمام شدن خاطرات خوب و خوشِ گذشته مثلا سفر دسته جمعی ای یا عشق و حالی که خیلی بهم چسبیده بود و…) یا اتفاقات ناگوار آینده ی دور و نزدیک ،ذهن مرا فرا گرفت (تفکراتی مثل : فردا اگه درس رو بد جواب بدم ، معلم چیکارم میکنه !؟ یا نمیتونم زیر این فشار تحصیلی و روانی دوام بیارم ! یا دلم برای دورهمی ۵شنبه هفته گذشته خونه پدر بزرگ و مادر بزرگم که خیل بهم خوش گذشت تنگ شده ! و …) طوری که از درس و زندگی افتاده بودم و هر روز بغض و گریه را به جای مشق و درس خواندن تحمل میکردم.
از سال نهم و بیشتر شدن رقبای درسیم ، اضطراب اینکه کسی بهتر از من در کلاس باشد هم به افکارم اضافه گشت ؛ البته شخصی در کلاس ما بود که دبیر ریاضی از او نسبت به من ، خیلی بیشتر تعریف میکرد(حتی اون رو به اسم کوچیک و رفیق صدا میزد! برعکس من!) با اینکه من هم کاملا در کلاس ایشان ، درسم خوب بود و حتی نظمم از بقیه خیلی بیشتر! و همین اتفاق خوره ی روحم شده بود.
به واسطه ی آزمون مدارس خاص ، در دبیرستان خوب و معروفی قبول شدم و از پارسال (سال دهم) ، در آن مشغول به تحصیل…
اینجا دیگه وضعیت خیلییی بد تر شد!
چرا که تغییر مقطع تحصیلی(دبیرستان) ، سخت گیری و تهدید بیشتر از سوی دبیران و مدیران ، تدریس سطح بالای دروس ، همچنین! رقبای بسیار بیشتر و قوی تر باهم بر سر من فرود آمدند!
دیگه رمقی برایم باقی نماند! تا ساعت ۲ کلاس و بعد از آن به شدت نوشتن تکالیف و جزوه و دیدن فیلم های آموزشی و در آخر روز درس خواندن کل تایم روزم را میگرفت و …! آخرشب ها هم متوجهِ عقب بودن و ضعیف بودن از دیگران کار من را میساخت !
هر روز و هر شب همین بود! روز های آخر هفته که کلاس نداشتیم وضعیت بهتر بود ولی از غروب جمعه دوباره این وضعیت ترس و اضطراب و درگیری افکارم شروع میشد…!
امسال نیز(سال یازدهم) همین روال شده!
جمع بندی :
۱_ وابستگی و دلتنگی شدید به خانه و خانواده و گذشته و خاطرات خوب بر جای مانده
۲_ترس و اضطراب از اتفاقات ناگوار آینده ی دور و نزدیک(ترس از تهدید های معلم ها و مرگ عزیزان و…)
۳_یکنواختی روز های هفته (به غیر از ۵شنبه و جمعه) و به سبب آن درگیری و افکار پریشون
۴_فشار تحصیلی و روانی به همراه بغض و فشردن گلو
از لطف شما که مرا حوصله کردید بسیار سپاسگزارم.
ممنون میشم در صورت امکان ،پاسخ ها و نظرات خود را قرار دهید
سلام و خسته نباشین . من ایران زندگی نمیکنم و یک دختر شش ساله دارم . من مدام نگران دخترم هستم بخصوص وقتی از طرف مدرسه میخواهند پارکی سینمایی جایی بروند مدام استرس و اضطراب دارم و فکرهای خیلی بد به ذهنم میاد و خیلی سعی میکنم نذارم بره اون روز رو 😔خیلی خیلی سخته برام ن.ممنون میشم کمکم کنین ❤️
سلام خدمت شما؛ ” جابجایی ” یکی از دفاع های رایج و ناهشیار ذهن ما میباشد. عملکرد این دفاع اینچنین است که، نگرانی های ما از یک موضوع حل نشده و آزار دهنده به روی یک موضوع عجیب تر و ناخوشایندی جابجا میشوند.
بعبارت دیگر من نتوانستم برای مشکلات شخصی خود در گذشته کاری انجام دهم، اما امروز میتوانم نسبت به فرزندم نگران شوم و اینبار کنترل موقعیت را در دستان خودم بگیرم. حتی به قیمت محدود کردن فرزندم. همانطور که عرض شد این مکانیسم به شکل ناهشیار عمل میکند و نیازمند بررسی بیشتر میباشد. ( موقعیت بالا صرفا یک مثال بود ).
سلام من دچار وسواس فکرشده ام لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست محترم، نگاه ما به مشکلات شخصی انسان های یک نگاه مکانیکی و ایستا نیست که بتوانیم با یک فرمول بندی کلی نسبت به آن تجویزی انجام دهیم. حتی سوالهایی هم که با جزئیات اینجا مطرح میشود نیاز به پیگیری و بررسی بیشتر دارد. درمورد شخص شما هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست که بتوان کمکی کرد. موفق باشید
سلام. من ۳۹سالمه و ۱۵سال قرص اعصاب مصرف کردم و دوسال پیش با طب سنتی و ماساژ درمانی قرصامو قطع کردم و یکسال خیلی حالم خوب بود تا اینکه پدرم پارسال فوت کردن و من شوک بدی بهم وارد شد… بخاطرحال بد مادرم کارمو و تفریح و دوستامو و همه چیرو گذاشتم کنار وکنار مادرم موندم..الان حدود ۸ماهه که دچار اضطراب و ضعف جسم و روح شدم و حدود دوماهم میشه که شدید شده و از بیرون رفتن و اجتماع و جاهای شلوغ و ایستادن یکجا میترسم و فراری ام… از اینکه دادبزنم و دیونه بشم و کنترلمو از دست بدم میترسم و حالم بد میشه… درضمن اعصابمم خیلی ضعیف شده و حوصله صدا و حرفزدن با هیچکس حتی مادرمو ندارم…از اینکه بلایی سر خودم و بقیه بیارم هم میترسم و کلا از فکرام میترسم و بهم میریزم. ممنون میشم راهنماییم کنید… باتشکر
سلام دوست عزیز، بعد از فوت پدر گرامی بعلت عدم تجربه ی مناسب سوگ، شما خودتون رو مقصر فرض کردید و به همین دلیل با محروم کردن و محدود کردن خودتون از تفریح و زندگی روزمره، گویی خودتون رو دارید تنبیه میکنید تا مبرا بشید از تقصیری که در ذهن داشتید. در طی این ماجرا شدت اضطراب شما رو دچار آگورافوبیا و پنیک کرده ( ترسی که از حضور یافتن در اجتماع دارید). با این رویه پیش رفتن متاسفانه دردی رو برای شما دوا نخواهد کرد، امیدوارم نسبت به خودتون و اطرافیانتون مسئولیت جدی تری رو احساس کنید و اقدامات بهتری در زمینه کمک گرفتن انجام دهید.
سلام وقتتون بخیر پسر من ۹ سالشه و همش فکرای بد به ذهنش میاد بیشتر فکراش در مورد مسائل جنسی هستش و همش میاد به من که مادرشم میگه و من هم اذیت میشم و ناراحت .
سلام، وسواس فکری مقوله ایست که از فرط اضطراب در فرد ظاهر می شود. یعنی دلیل اصلی بروز وسواس، اضطراب است و باید بررسی شود که چه چیزی در فرد ( کودک ) باعث اضطراب می شود.
من ۱۲ سالمه و همش افکار پوچ و بیهوده به ذهنم میاد و حمله میکنه بهم این افکار اگه بهتون بگم خندتون میگیره ولی دیگه خسته شدم همش میگم کاش میتونستم عادی زندگی کنم به خدا خسته شدم لطفا کمکم کنید
چقدر همدرد!🙃💔
سلام، یکی از دلایلی که افراد کمک گرفتن را به تاخیر میاندازند اینست که تصور میکنند افکارشان به نظر بقیه مسخره یا خنده دار بنظر برسد. توصیه میکنم با یک فرد متخصص حتما مشورت کنید. در سن شما درمان بهتر از سنین بالاتر جواب خواهد داد!
سلام دردوران مدرسه شدت اضطرابم برای امتحانات به حدی بود ک زندگی عادیمو مختل میکرد. الانم چندساله ک جرات نمیکنم با کسی دوست شم ازترس تحقیر دیگران. افکار منفی هروز تو ذهنم میاد من افسردگی دارم؟ آیا درمانی وجود داره اینکه میگن افسردگی درمان نداره درسته؟
سلام، افسردگی اختلالی هست که با علائمی مانند عدم لذت، عدم انگیزه، پرخوری و کم خوری، کم خوابی و پر خوابی و… همراه است و برای تشخیص نیاز به بررسی و مصاحبه توسط روان شناس دارد. مانند سایر اختلالات با مراجعه به روان شناس و روان پزشک و پیگیری درمان، افسردگی اختلال درمان پذیری هست و جای ناامیدی نیست. برای تشخیص موضوعی که شما درگیرش هستید به مصاحبه روان شناس و ارزیابی های بیشتر نیاز هست و به شما پیشنهاد می گردد به روان شناس مراجعه کنید تا به صورت کامل مورد بررسی قرار بگیرید و در صورت نیاز وارد چرخه درمانی بگردید.
سلام من ۱۰ ساله ک متادون مصرف میکنم ۲۸ سالمه
تو این مدت من وسواس فکری گرفتم و همش افکار منفی میاد تو ذهنم و ازارم میده ک نمیتونم به کار های روزمره رسیدگی کنم
اضطراب زیادی میگیرم
بیشتر افکارم در رابطع خدا و فرگشت و مذهب هستش
و افکار تکرار شونده هی میان تو ذهنم خطور میکنن و دوباره یه چیز دیگ میاد تو ذانم خطور میکنه ک نمیتونم جمعشون کنم
دلم میخاد رها بشم از این همه فشار و افکار ک به سمتم هجوم میارن
بعضی اوقات تمرز ندارم و نمیتونم درست تصمیم بگیرم و درست فکر کنم فقط این افکار کوتاه مدت و ازار دهنه میان و میدن تو ذهنم
و کل انرژی روزانه ام رو ازم میگیرن
سلام. وسواس انواع مختلفی دارد که یکی از انواع آن وسواس مذهبی می باشد. در وسواس مذهبی فرد درگیر افکار تکراری، آزاردهنده و اضطراب زا در رابطه با خدا و مذهب و… می گردد. درمان وسواس از دو بخش دارویی و روان درمانی تشکیل می گردد که نیازمند مراجعه به روان پزشک و روان شناس می باشد. با توجه به اینکه علائم شما با مصرف متادون آغاز گشته است، پیشنهاد می گردد حتما به روان شناس اعتیاد مراجعه کنید و راهنمایی های لازم را دریافت کنید.
من ۴۵ سال دارم ۲۰ساله دچار وسواسی شدم تورا خدا من را کمک کنید از بدبختی رهایی دهید
سلام. با توجه به مدت زمانی که مطرح کردید، قدم اول مراجعه به روان پزشک و مصرف دارو می باشد و بعد از آن مراجعه به روان شناس و پیگیری درمان.
سلام من ۲۵ سالمه زندگیم از همه لحاظ خوبه و شوهر خوبی دارم و با علاقه باهاش ازدواج کردم الان بعد به دنیا اومدن بچم افسردگی بعد زایمان گرفتم با دارو درمانی حالم خوب شد الان دوباره عود کرده ،همش تو مغزم فکر میکنم دیگه شوهرمو دوس ندارم نکنه زندگیم از هم بپاشه عذاب وجدان داره میکشدم رفتم دکتر تشخیص داد افسردگی و وسواس فکری دارم و سرترالین تجویز کردن به نظرتون خوب میشم
سلام، افسردگی و وسواس اختلالات قابل درمانی هستند و در صورت مراجعه به روان پزشک و روان شناس و صبر و پیگیری خودتان، جای نگرانی وجود ندارد. به دلیل اینکه درمان اختلالات روانی به صورت تلفیقی هست و استفاده تنهای دارو به هیچ وجه اثر گذار نیست، حتما در کنار دارو درمانی به روان شناس بالینی مراجعه کنید و زیر نظر روان شناس و تحت روان درمانی قرار بگیرید.
سلام دخترم کلاس ۹هست وچندروزی هست که گریه میکنه ومیگه اگرامتحانم بدبشه چی؟میرسم امتحانم روبخونم؟و…بااینکه همیشه نمره هاش۲۰ هست وتاالان اینطورنبوده باید چکارش کنم؟مدام بهش میگممیرسی درس روبخونی ویکبار۱۸بشوطوری نیست ولی خودش میگه میخوام فکرنکنم نمیشه وچرا من اینطور شدم لطفا راهنمایی کنین
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال اضطراب وجود دارد. اما با توجه به اینکه علائم فرزند شما به تازگی شروع شده و قبلا درگیر این علائم نبوده است، جای نگرانی وجود ندارد. با توجه به اینکه تشخیص و درمان در سنین پایین موفقیت آمیزتر هست، حتما در صورت ادامه یافتن علائم اضطرابی فرزندتان به روان شناس نوجوان مراجعه کنید تا مورد بررسی بیشتر قرار بگیرد.
چهل ساله هستم همش فکرم درگیره مخصوصا شبها توخونه عذا دارم انگار دقدقه دارم و سردرد و چشمهایم انگار اتش توشه .از اطرافیانم دلخورم و انها را مقصر میدونم . بعضی وقتها فکر میکنم طلسم شدم . شبها خودمشغولم .بد خوابم میبره . حوصله ندارم با زن و بچم شاد باشم حرف بزنم .توی ی اطاق خلوت میروم .تریاک میکشم اما بازهم ارام نمیشم چکار کنم
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال افسردگی وجود دارد. افسردگی اختلالی هست که با علائمی مانند عدم لذت، عدم انگیزه، پرخوری و کم خوری، کم خوابی و پر خوابی و… همراه است و برای تشخیص نیاز به بررسی و مصاحبه توسط متخصص دارد. با توجه به اطلاعات داده شده، قدم اول مراجعه به روان پزشک و دارودرمانی و قدم دوم، مراجعه به روان شناس و روان درمانی می باشد.
سلام ببخشید من وسواس فکری و عملی دارم مثلا اگر یکی فوت کرده باشه ومن هنگام کاارای روز انه اگر به اون شخص فوت شده یا خانوادهاش فک کنم همون اتفاق برای عزیزانم اتفاق میفته مثلا دارم لباس میزارم تو ماشین لباسشویی اگر به آن خانواده فک کنم اتفاق بدی برای عزیزانم میفته وباعث میشه چند بار دکمه ماشین لباسشوئی خاموش و روشن کنم چهل و دوسالمه و بیست و شش ساله دچار این مشکل هستم ودیگه خسته شدم چند سال پیش مشاوره رفتم ولی نتیجه نداددوست دارم زندگی عادی داشته باشم
سلام. با توجه به مدت زمان و شدت مشکلی که مطرح کردید، قدم اول مراجعه به روان پزشک و مصرف دارو می باشد و بعد از آن مراجعه به روان شناس و پیگیری درمان. روان درمانی و دارو درمانی مکمل یکدیگر هستند، حتما برای رسیدن به نتیجه مطلوب، دارو درمانی و روان درمانی را با هم پیش ببرید و در این راه پیگیری و مداومت و صبر شما از عوامل مهم درمان می باشد.
سلام خسته نباشین ۲۰ سالمه میشه گف از ۱۷سالگی دچار وسواس فکری عملی شدم هر کاریو صد بار انجام میدادم شستن مکرر دست و پاها صورت حموم رفتن خیلی سخت بود از چک کردن قفل در شیر گاز تا کارای دیگه واقعا عذابم میداد خیلی سعی کردم ک کم شه الان بعد ۳ سال خیلی کمه اما بعد ازدواجم دچار وسواس فکری شدید شدم همش فکرای منفی ت سرمه فکرای منفی خیلی بد عذابم میدن ب سختی نماز میخونم ت وضو و خوندن نماز شک میکنم جدا از اون همش فکرای بد جنسی ت سرمه دیونم کردن از ذهنم بیرون نمیرن از جنس مخالف خیلی بدم میاد وسواس شدید دارم نسبت بهشون و هیچ میلی بهشون ندارم وقتی کنارشونم ی جور عذابه برام خودم نمیخام اینجوری ولی دستم خودم نیس ضربان قلب میگیرم حالم بد میشه مدام دست و پاهام سرده و اینکه رفیقای مجازی زیادی دارم ک بیشتر روز باهاشون سرگرمم و بنظر من کنارشون حالم خوبه فقط و میگن ک باید بزاریشون کنار چن بار خاستم پیش مشاور برم ولی زبونم لال میشه اونجا نمیتونم حرفی بزنم کمک کنید
سلام. با توجه به مدت زمان و شدت مشکلی که مطرح کردید، قدم اول مراجعه به روان پزشک و مصرف دارو می باشد و بعد از آن مراجعه به روان شناس و پیگیری درمان. روان درمانی و دارو درمانی مکمل یکدیگر هستند، حتما برای رسیدن به نتیجه مطلوب، دارو درمانی و روان درمانی را با هم پیش ببرید و در این راه پیگیری و مداومت و صبر شما از عوامل مهم درمان می باشد.
سلام.من وسواس فکری ابتلا به بیماری رو دارم و این چند وقت خیلی اذیتم میکنه . چه راهکاری برای از بین بردن این افکار هست؟و اینکه من خودم هم روانشناسی میخونم البته ترم ۳.ممنون میشم راهنماییم کنید.
منم از همین نوع وسواس فکری دارم مدام ترس دارم به یه بیماری مبتلا شده باشم مدتی هست داروامو قطع کردم
سلام بر شما. ترس های شما ریشه ی اضطرابی داره. در واقع شما دچار احساس عدم امنیت شدین. اضطراب مرگ یعنی نگرانی از نابودی یا آسیب خود. یعنی برای ناخودآگاه شما بیماری تعریف نشده. فقط سلامت یا مرگ، سفید یا سیاه.
نسبیت برای مغز شما غیر قابل قبول هست.
بیماری نوعی نسبیت هست یعنی فردی که کاملن سالم نیست ولی هنوز هم زنده هست
شما به نوعی کمال گرایی بدنی دچار شدین
سلام بر شما. وسواس رفتاری هست که مغز با دریافت پاداش های مکرر از طریق کم شدن اضطراب شرطی شده و به رفتاری اجباری تبدیل شده. بنابراین وسواس اختلالی نیست که به واسطه ی اراده یا تصمیم خودآگاه تغییر کند. دوره های رواندرمانی عمق نگر مثل روانکاوی میتوانند برای شما اثربخشی خوبی داشته باشند
سلام. وسواس فکری انواع مختلفی دارد که یکی از انواع آن وسواس سلامتی و درگیری ذهنی مداوم با سلامتی و مسائل مربوط به جسم و سلامتی میباشد. دانشجوی روان شناسی بودن و آگاهی شما در زمینه روان شناسی از امتیازات مثبت درمان شما می باشد و جای تبریک دارد. پیشنهاد می گردد برای بررسی بیشتر و درمان به روان شناس بالینی مراجعه کنید و در صورت نیاز و تشخیص روان شناس خود، دارو درمانی و روان درمانی را در کنارهم ادامه بدهید.
من وسواس شست وشو دارم باهر دستشویی باید برم حمام دیگه کلافه شدم خسته شدم چه کارکنم اعصابم خورد بچه ها شوهر خسته کردم توراخدا به من کمک کنید
سلام، وسواس انواع مختلفی دارد که یکی از آن وسواس پاکیزگی می باشد. در وسواس پاکیزگی فرد درگیری ذهنی با تمیزی و بهداشت و… دارد. با توجه به اطلاعات داده شده، پیشنهاد می گردد در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و بعد از آن به روان شناس بالینی مراجعه کنید. قابل به ذکر است که درمان دارویی و روان درمانی مکمل یکدیگر هستند و حتما این دو را با یکدیگر پیش ببرید. درمان وسواس نیاز به صبر و پیگیری دارد و این راه به تلاش شما نیاز دارد.
ترشحاتی که وقتی شلنگ آب باز هست به بدن شما می خورند نجس نیستند
اگر از چاه توالت آب با سرعت پرتاب میشه می تواند از چیزی به اسم چاه بست استفاده کنید
از لوله فروشی ها بخرید
شما بیمار نیستید ، سعی کنید دیدگاهتان را اصلاح کنید و آنچه واقعیت هست را جایگزین آنچه غلط است بگذارید
با سلام وتشکر از راهنمایی و مطالب مفیدتون میخواستم بدونم چقدر افکار مزاحم در بیماری او سی دی مثلا صدمه زدن به دیگران یا نزدیکان جدی است وآیا این بیماران این افکار را که نگران وقوع آن هستند را عملی میکنند با تشکر
سلام. وسواس اختلالی می باشد که با درگیری ذهن با افکار تکراری و مزاحم، منفی و اضطراب زا مشخص می گردد. وسواس انواع مختلفی دارد که یکی از انواع آن وسواس آسیب می باشد. افراد درگیر با وسواس آسیب، درگیر افکار مربوط به صدمه زدن به خود و دیگران هستند و وجود این افکار لزومی بر صدمه زدن به خود و دیگران نمی باشد.
من الان ۱۹ سالمه پشت کنکور هستم ولی چون وسواس فکری دارم اصلا نمیتونم بخونم هر وقت میخوام درس بخونم افکار بیهوده و پوچ بهم حمله میکنن واصلا نمیتونم تمرکز کنم
چه کار کنم؟
سلام. با توجه به شدت علائم گفته شده در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و بعد از آن به روان شناس مراجعه کنید و مورد بررسی بیشتر قرار بگیرید. درمان دارویی و روان درمانی مکمل یکدیگر هستند و حتما این دو را با یکدیگر پیش ببرید و در این راه تلاش و پیگیری کنید.
سلام خسته نباشید من یک جوان ۱۷ ساله هستم الان خودت ۲ سال وسواس دارم و زندگی را برای من لی پهنی کرده و موجب ازار و اذیت اطرافیانم شده است لطفا خواهش میکنم لطفا یک راه برای از بین بردن این بیماری پیشنهاد بدید ممنونم
سلام. با توجه به شدت علائم و مدت زمان گفته شده در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و بعد از آن به روان شناس نوجوان مراجعه کنید و مورد بررسی بیشتر و درمان قرار بگیرید. درمان دارویی و روان درمانی مکمل یکدیگر هستند و حتما این دو را با یکدیگر پیش ببرید و در این راه تلاش و پیگیری کنید.
سلام من پنجاه و چهار سال دارم فکرهای در مورد بیماری بسراغم میاد وهر چی میخوام فکرمو آزاد کنم نمیشه باید چکار کنم ؟؟ ممنون
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال وسواس از نوع سلامتی وجود دارد که برای تشخیص نیازمند بررسی و اطلاعات بیشتر می باشد. در وسواس سلامتی ذهن فرد درگیر افکار تکراری، منفی و مزاحم و همچنین اضطراب زا در رابطه با سلامتی و مسائل جسمانی می گردد. پیشنهاد می شود به روان شناس بالینی جهت تشخیص و درمان موضوعی که با آن درگیر شده اید مراجعه کنید و در صورت تشخیص روان شناس خود، درمان دارویی و روان درمانی را با هم پیش ببرید.
سلام من ۱۶ سالمه و اونقدر قدرت تفکرم بالا است که اگه به خودم باشه میشینم کل روز الکی فکر میکنم و اصلا نمیتونم مهارش کنم و واقعا شدید شده رشتم هم تجربی و واقعا داره بهم آسیب میزنه نمیدونم چیکار کنم?
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده جهت بررسی بیشتر و تشخیص، راهنمایی و درمان، حتما به روان شناس نوجوانان مراجعه کنید.
سلام خدمت شما حنا هستم ۱۳ سالمه چند ماه پیش یه فیلمی دیدم و منو خیلی اذیت کرد روزهایی که من گریه میکردم و به سختی همشو گذروندم و شک و استفراق میکردم و اختلال فکری بیشتر داره روم اضافه میشه یه فکر های که شاید شما خندتون بگیره ولی من گریم میگیره و خودمو ازار میدم قبلا دارو مصرف کردم برای عصب معدم ولی هنوز روزهایی شده که حالت تهوع و از شدت استرس میگرم و استفراع میکنم به خودم میگم شاید یه کاری کردم که انقدر حالم بده و کلا یه چیزهای دیگه ذهنمو درگیر میکنه و منو دچار استرس استفراق و ترس از ابنده میکنه ۵ ماهه درگیرم ممنون میشم جواب بدید ?
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال وسواس یا اضطراب وجود دارد که نیازمند بررسی و تشخیص فرد متخصص می باشد. جهت بررسی بیشتر و تشخیص، راهنمایی و درمان، حتما به روان شناس نوجوانان مراجعه کنید.
من یه مدتی بود تو ذهنم یه سری کلمات تولید میشد اوایل برام جالب و سرگرم کننده بود و فک میکردم با این کلمات یه پیامی به من انتقال داده میشه الان حول و حوش یه ماه تایم تولید این کلمات زیاد زیاد شد وقت و بی وقت به سراغم میاد بخصوص زمانیکه سرم خلوته و کم کم این قضیه برام ناخوشایند شده و منو کلافه کرده و حتی پریشون، جوری که حس میکنم از نشاط ذهنی من کاسته شده، چند وقته فکر میکنم این یه نوع بیماری روانشناختیه و فکر به این قضیه که بیماریه و شاید بخاطرش باید دارو مصرف کنم بیشتر منو ناراحت کرده میشه منو راهنمایی کنید که چیکار باید بکنم
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید.
سلام.وقتتون بخیر.
من درمورد برادر کوچکترم ک ۱۳ سال از من کوچکتره این افکار رو دارم ک مثلا وقتی پدر و مادرم خیلی عصبانی ان نکنه بلایی سرش بیارن و این بلاهایی که توی ذهنم میاد فوق العاده وحشتناکه،در حد فیلم های وحشتناک هالیوودی.باید چه کنم؟
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال وسواس از نوع آسیب وجود دارد که نیازمند بررسی بیشتر و تشخیص می باشد. در وسواس آسیب فرد درگیر افکار تکراری، منفی و مزاحم و همچنین اضطراب زا در مورد آسیب زدن یا مورد آسیب قرار گرفتن خود و دیگران می گردد. پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید.
سلام من ۳۰سالمه فکر اینکه برم تو طبیعت یا یکجای کوهستانی که از شهر دور بشم.از زمان حال به گذشته ی بسیار دور سفر کردم و دچار توهم میشوم داره اذیتم میکنه ۵روز پیش با دوستام کوه بودم فکر کردم که نکنه دیگه نتونیم بر گردیم و هرچقدر به اطراف نگاه میکردم احساس نگرانی و اضطراب شدید داشتم .کمکم کنید نام این بیماری چیست
سلام. تشخیص و علت یابی نیازمند بررسی دقیق فرد متخصص می باشد. با توجه به اطلاعات داده شده پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید.
من این فکر به ذهنم میاد که برم بچم رو بکشم و اصلا از ذهنم نمیره بیرون برای همین عذاب وجدان گرفتم و حسی میگه تو این کار رو میکنی و باعث ایجاد ترس شدید در من شده و همش دلم میخواد گریه کنم حالا نمیدونم چکار کنم تا این فکر بره بیرون و به حالت قبم برگردم لطفا کمکم کنید
سلام. با توجه به اطلاعات داده شده امکان وجود اختلال وسواس از نوع آسیب وجود دارد. در وسواس آسیب، فرد درگیرافکار تکراری، منفی و مزاحم و همچنین اضطراب زا در مورد آسیب زدن یا مورد آسیب قرار گرفتن خود و دیگران می گردد. پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید و در صورت تشخیص روان شناس خود، دارو درمانی و روان درمانی را با یکدیگر پیش ببرید.
سلام من ۴۸ سال سن دارم و دچار وسواس فکری شدم مخصوصا در زمان کرونایی همه نوع فکر میکنم ک اگر دچار بشم چکار کنم کسی نمیتونه حتی یه لیوان آب دستم بده واز این مثالها .یه یکماهی که ایمپلنت دندون انجام دادم زبونم ک به دندونا میخوره هراسون میشم و دلشوره میگیرم ک پاهام شروع به لرزش میکنه لطفا کمکم کنید
سلام. با توجه به شدت علائم پیشنهاد می گردد در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و مورد دارو درمانی قرار بگیرید و در قدم دوم به روان شناس بالینی مراجعه کنید و در کنار دارو درمانی تحت روان درمانی قرار بگیرید.
بسیار سپاسگزارم.
با این مقاله بخش هایی از وسواسم را بهتر یافتم. بله یک تردید درونی شده و نیاز شدید به اطمینان یافتن. انگار چیزی در کاسه ی سرم نمی ماند و من با احساس عجز و استیصال و اجبار درون برای اینکه به خودم اطمینان دهم مدام مجبور به تکرار افکاری دوره ای در ذهنم برای تودم هستم. این روند آزاردهنده که دهه ها در من هست انرژی روانی و سرزندگی مرا کاملا می گیرد. گاه به خودم و توانایی ها و عقل داشتن خودم شک میکنم . از خودم می ترسم و از فقدان اعتماد بخود رنج میبرم. سالها در مسیر ارتقای خود بخش های روشنی را هم شناخته ام. یعنی به این جریان که از نوجوانی در من شکل گرفته واقف تر و مسلط تر هستم. منظور هم هویت شدگی ام نسبت به این احساسات توهمی و پریشانی مزمن در ناخودآگاه روانم کم رنگ تر شده اما این آگاهی آنقدر کافی نیست که مرا کاملا از هجوم شخصیت کاذبم برهاند و گردن روحم را آزاد کند. چگونه می توانم در پاکسازی درونم بیشتر بکوشم؟ سپاس از پاسختان
سلام. با توجه به شدت و زمان مطرح شده وجود علائم، پیشنهاد می گردد در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و تحت دارو درمانی قرار بگیرید و در قدم دوم به روان شناس بالینی مراجعه کنید و در کنار دارو درمانی تحت روان درمانی قرار بگیرید.
خوب و جامع نیست برای مثال من در این بیماری گرفتارم و تمرکزم رو از بین برده پرخاشگر و افسورده و بسیار داره منو عذاب میده
سلام من وسواس فکری دارم انگار یکی تو درونم با من حرف میزنه و چیزای بدی میگه که منو به شدددددتت آزار میده و افسرده ام میکنه مثلا در مورد چیزایی میگه که من به شدت باهاشون مخالفم چیکار کنم ؟ دکتر هم رفتم دارو هم میخورم ولی هنوز خوب نشده خییییییییلی این افکار بهم هجوم میارن انگار با یه قدرتی میان سمتم خیلی هم منفی بافی میکنم لطفا راهنماییم کنید
سلام منم مثل شما هستم دارو مصرف کردم و فکر های مضخرف دارم اتفای بدی واسم افتاده که نگم امید وارم زودتر خوب بشید
سلام. درمان وسواس به صورت تلفیقی می باشد و دارو درمانی به تنهایی برای درمان کافی و اثر گذارنمی باشد. با توجه به اطلاعات داده شده پیشنهاد می گردد حتما در کنار مراجعه به روان پزشک و دارودرمانی، به روان شناس بالینی مراجعه کنید و تحت روان درمانی قرار بگیرید.
سلام من همیشه یه حالت روحانی دارم خیلی زیاد شک دارم به همه چیز به خدا به اون دنیا ترسایی از این قبیل به سراغم میان که خیلی شدید حالمو بد و استرسیم میکنه هی با خودم لج و لجبازی میکنم هی با خودم میگم خدا هست اون دنیا وجود داره عدالت هست نظم هستی هست خوبی و بدی وجود داره هی فکر میکنم همه با من دشمن هستند و این باعث میشه که پرخاشگر بشم مشکلم با خودم زیاده خیلی با خودم ور میرم از صبح تا شب فکرم درگیره شک و تردید و اطمینان هست، با فکرم که بر خلاف باورهام هست مشکل دارم با خودم زیاد صحبت میکنم ترس و وحشت دارم از این که افکارم تصویر ذهنی غیر منطقی بهم نشون میده هی با خودم میگم خدا هست ولی فکرم میگه نه خفه شو خدا نیس وبعد افکارم تصویر ذهنیم شدیدا پریشان میشه و این حالت اراده و امید به زندگی رو از من میگیره و این جریانات که گفتم تو طول روز و شب زندگی رو برام شدیدا سخت و نا امید کرده،. ….خواهش میکنم یه راهکار برام بدین ممنون میشم
سلام. طبق اطلاعات داده شده احتمال وجود اختلال وسواس فکری می باشد. فرد مبتلا به وسواس فکری درگیر افکار تکراری و منفی، مزاحم و اضطراب زا می گردد که با اصول و قواعد فرد منافات دارد. با توجه به شدت علائم، پیشنهاد می گردد در قدم اول به روان پزشک مراجعه کنید و تحت دارو درمانی قرار بگیرید و در قدم دوم به روان شناس بالینی مراجعه کنید و در کنار دارو درمانی تحت روان درمانی قرار بگیرید.
سلام پسر من ۲۱ سالشه کارشم موسیقیه از آبان ماه دچار مشکا وسواس فکری شده ائم از سوالهای زیاد از خودش ائم از دنیا آخرت اشیا ویا هر کار روز مره ای که انجام میدهد برایش سوال هایی به وجود میآید واین فکر خیلی اذیتش میکنه حتی خواب و خورا ک و آرامشو از ش گرفته ذوق و علاقه ای که به موسیقی داشت الان میگه با این کار هم خوش نیستم خیل نگرانم روان شناس هم رفتیم دارو داد بعد از دو سه هفته مصرف کنار گذاشت با خودش فکرکرد که من دیونه نیستم که چرا باید از الان دارو عصاب بخورم به هر حال من مادر خیلی نگرانشم شما رو به خدا قسم در این زمینه به ما کمک کنید تشکر
سلام. وسواس اختلالی می باشد که نیازمند پیگیری و مداومت و همچنین صبر می باشد. با توجه به اطلاعات داده شده، پیشنهاد می گردد فرزندتان به روان شناس بالینی مراجعه کند و مورد روان درمانی قرار بگیرد و در صورت تشخیص روان شناس خود، در کنار روان درمانی به روان پزشک مراجعه کند و مورد دارو درمانی قرار بگیرد. قابل به ذکر است که به جهت رسیدن به نتیجه مطلوب، درمان اختلالات روانی در اغلب اوقات تلفیقی از روان درمان درمانی و دارو درمانی می باشد و مصرف دارو زیر نظر روان پزشک، دلیلی برایراد داشتن و به گفته خودتان دیوانه بودن و مصرف همیشگی دارو نیست.
سلام ببخشید من فکرای خیلی زشت وبدومسخره ای درموردپدرمادرم میادتوذهنم خیلی عذابم
میدن نمیدونم چیکارکنم مثلامیگم من یه بلای خیلی زشت وبی معنی ومسخره ای سرپدرم بیارم واینا خیای اذیتم میکنن لطفاکمکم کنید
سلام. طبق اطلاعات داده شده احتمال وجود اختلال وسواس فکری می باشد. فرد مبتلا به وسواس فکری درگیر افکار تکراری و منفی، مزاحم و اضطراب زا می گردد که با اصول و قواعد فرد منافات دارد. پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان، به روانشناس بالینی مراجعه کنید.
با سلام من دچار وسواس فکری عملی هستم و اضطراب. الان در رانندگی دچار وسواس شده ام رانندگیم خیلی خوبه ولی روی عابر پیاده موتورسوار حساس شدم تا از کنارشون رد میشم دو تا سه بار باید آینه رو چک کنم اگه نکنم اضطراب شدید میگرم ذهنم قدرت تصمیم گیریش از دست میده همون لحظه انگار شک شدیدی بهم وارد میشه که نکنه بهش زدم نفهمیدم حین رانندگی همش فکرهای منفی میاد سراغم نمی تونم لذت ببرم ازش. گاهی اوقات مسیر و برمیگردم تا خیالم راحت بشه بعضی موقع ها برنمیگردم ولی اون روز فکرم پر از ترس و فکرهای منفی میشه . شاید ریشه این همه فکرها پسرم باشه همش میگم اگه به کسی بزنم پسرم چی میشه. کلا طرز فکرم منفی تقریبا از اتفاقهای خوب نمی تونم لذت ببرم. میشه راهکار بدید من از این فکرها راحت بشم اصلا از زندگیم لذت نمیبرم کلافه شدم. از دوران بلوغ این وسواس داشتم به شکلهای مختلف ولی الان تو رانندگی خیلی شدید شده . ممنون که راهکار بدید . من ذهنم کنترلش بیاد دست خودم . بدون دارو درمانی
سلام. با توجه به شدت و زمان درگیری با علائم مطرح شده، در قدم اول حتما به روان پزشک مراجعه کنید و تحت دارو درمانی قرار بگیرید. درمان وسواس و اختلالات روانی اغلب تلفیقی از دارودرمانی و روان درمانی می باشد و استفاده دارو به تنهایی یا روان درمانی به تنهایی، کاربردی نمی باشد . قابل به ذکر است که استفاده از دارو، دلیل و نشانه ای از استفاده همیشگی دارو نمی باشد. در قدم دوم حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید و تحت روان درمانی قرار بگیرید و در این راه صبر و استقامت داشته باشید.
سلام خسته نباشید.
من مدتیه که دچار اسکیزوفرنی شدم.نمیدونم درسته یانه.ولی علائمم تقریبا شبیه همین بیماریه.
منتها من همیشه گرفتارش نیستم.فقط مواقعی که منزل خودم هستم صداهای همسایه دیواربه دیوارمو میشنوم که راجبم حرف میزنند.سر و صداهایی از نقاط مختلف خونم میاد که باعث اطمینانم میشه تحت نظرم و حتی احساس میکنم منو میبینند.یه جورایی دیگه حتی واسه رابطه جنسی باهمسرم دچار مشکل شدم بخاطر شرم و خجالت.
من هیچ جای دیگه اون صداها و سایه هارو نمیشنوم ونمیبینم جز خونه خودم
سلام. اختلال اسکیزوفرنی اختلالی می باشد که فرد نسبت به علائم و مشکل خود، فاقد آگاهی و بینش است و برای شما احتمال درگیری با این اختلال وجود ندارد. پیشنهاد می گردد جهت تشخیص و درمان حتما به روان شناس بالینی مراجعه کنید.
مطلبتون خ جالب بود مرسی فقط تفاوت دارو ها ک نوشتید هم بنویسید خ خوبه ک بیشتر بدونیم راجع بهشون
سلام، سپاس از توجهتون. در مطالب بعدی حتما.
باسلام و خسته نباشید
من چند سالی هست که دچار افکار وسواسی نسبت به مقدسات شده ام و افکار بدی بطور ناخواسته به ذهنم خطور میکنند و به تازگی نیز افکار مزاحم و منفی ای از نوعی دیگر به ذهنم می آیند که شدیدا آزارم میدهند و انرژی و وقتم را می گیرند و کلافه ام میکنند. موقع نماز خواندن ، در کار های روزانه افکار مزاحم ناخواسته و یکهو می آیند.
سعی در برطرف کردن آنها دارم اما موفق نمیشوم گاهی اوقات دلم میخواهد سرم رو بکوبم به دیوار تا این افکار برن بیرون. خیلی خستم میکنند. هر کاری میکنم به ذهنم می آیند و اجازه انجام کاری رو بهم نمیدن ، وسواس عملی هم دارم یکاری رو چنبار انجام میدم. انگار یکی توی مغزم هست که بهم میگه فلان کارو بکن اگه نکنی این فکر بد از ذهنت بیرون نمیره و اینطوری مجبور میشم اونکارو بکنم. مثلن در حال انجام دادن یکاری هستم یکهو فکر بدی در مورد مقدسات به ذهنم میاد و اذیتم میکنه و وادارم میکنه اون کارو رو چندبار تکرار کنم تا اون فکر بد بیرون بره.
لطفا راهنمایی کنید.
سلام نگران نباش منم کاملا مثل تو شدم دقیقا همین چیزای ک گفتی منم دارم
سلام حرف دلم گفتی منم بعضی از موقع فکرم جای بد میره وکفر میگم ولی خیلی جلوخودما میگیرم
سلام من دچاریک اختلال روانی شدم یعنی من دچاروسواس شده ام نمیدونم ایا من همونی هستم که متولدشده ا م یا کسی دیگه هستم واقعا درزندگی منوازارمیده
سلام، برای رهایی از این مدل افکار حتما با یک متخصص روانشناس فردی ملاقات کنید.
https://pezeshkekhoob.com/psychologists/106p-individual-consultant
لطفا جواب بدین?
پاسخ دادم دوست عزیز
سلام
من در کلاس دوم دبستان که بودم فکر هایه بدی میآمد در سرم و همش به خدا کفر میگفتم و اصلا دسته خودم نبود از بقیه کمک میخواستم میگفتن فکر نکن ولی من نمیتونستم بعد از صحبت با مادر ایشون به من گفتن که اگه به زبون نیاری این حرفارو گناه نداره و من چون مذهبی بودم در اون سالها از گناه میترسیدم بعد تموم شد ولی همیشه موقعی که مثلا چیزی میخواستم باید اونو بدست میآوردم اگه نه عذاب میکشیدم توسط فکرم و اصلا دست خودم نبود از یه وقت به بعد راجب سرطان بیشتر دونستم و کم کم تبدیل به ترس شد در من و خیلی خیلی فکر و خیال ترس اضطراب راجبش داشتم تا بالاخره با مراجعه به چهار پزشک حل شد چون آخری گفت اینها مربوط به فکره
قبل این سرطان یمدت فکر میکردم همجنسگرام و خیلی ازش میترسیدم تا این قضیه سرطان شرو شد او رفت کنار و کلا گاهی بهش فک میکردم میخندیدم بخودم اما الان دوباره شروع شده و اول بشدت منو عذاب میداد تا اینکه در اینترنت راجب وسواس خوندم و متاسفانه بعدش راجب فوبیای درونی خوندم از اون به بعد ذهنم به من میگه تو میترسید و خودتو مخفی کرده بود و حتی الان که برایه شما تایپ میکنم همین میاد تو ذهنم که داری فرار میکنی هر بارم میخوام فرار کنم ازش اون یک صلاح داره و اونم اینه که من چهار بار با همجنسگرایی خودارضایی کردم در حالی که هیچکدومش در حالت عادی و با فکر راحتم نبوده و اون زمان استرس داشتم که نکنه همجنسگرا باشم، درحالی که موقعی که این فکرا در من نبود من خودارضاییم دگرجنس گرایی بود
(من اعتیاد به خودارضایی دارم_خجالتی خیلی زیاد_اعتماد به نفس کم)
تورو خداااا کمکم کنین من نمیدونم چیکار کنم
سلام. ممنون از اینکه تجربیات خودتون را با ما به اشتراک گذاشتید. مواردی که عنوان کردید دقیقا افکار وسواسی هستند. اصولا راهکارهای مقابله ای هر فرد برای کم کردن اضطراب ناشی از این افکار با هم متفاوت هست. که خودارضایی میتونه یکی از اونها باشه و در واقع نوعی وسواس عملی است. خودارضایی شاید برای مدت کوتاهی اضطراب شما را با پرت کردن حواستون کم کنه، اما در بلند مدت اتفاقا خودش به بدتر شدن اوضاع دامن میزنه. لطفا اول به یک روانشناس خوب مراجه کنید سپس در صورت صلاحدید خود روانشناس به صورت همزمان به روانپزشک ارجاع خواهند داد. متاسفانه این مسئله چون از کودکی همراه شما بوده، توسط خودتون قابل رفع و درمان نیست و باید بازهم به متخصص مراجعه بشه.
لیست روانشناسان خوب:
https://pezeshkekhoob.com/psychologists
لیست روانپزشکان خوب:
https://pezeshkekhoob.com/psychiatrists