امروزه بسیاری از افراد درگیر رژیم غذایی هستند. گفته میشود تا یک سوم مردان و زنان در جهان دارای اضافه وزن هستند. تصور اضافه وزن در زنان با وزن طبیعی بسیار بیشتر از مردان است. علاوه بر این، این افراد با وزن معمولی نه تنها معتقدند که وزنشان بیش از حد است، بلکه بسیاری از آنها زندگیهایی دارند که به نوعی به دلیل نگرانی از اضافه وزن محدود شده است. در این زمینه، رژیم غذایی به یک راه رایج تبدیل شده و افراد با هر وزنی سعی در کاهش وزن دارند.
در سال ۸۱-۱۹۸۰ دکتر جفری و همکارانش از دانشگاه مینه سوتا از ۲۰۰۰ نفر که در شهر مینیاپولیس زندگی میکردند، نظرسنجی کردند. با توجه به افرادی که از آنها سؤال کردند، ۷۲ درصد از زنان رژیمی و ۴۴ درصد از مردان هرگز اضافه وزن نداشتند. این یافته در بسیاری از مطالعات دیگر تکرار شده است. یعنی بسیاری از افراد به ویژه زنان، به اشتباه خود را چاق میدانند و از هر دو زن که اضافه وزن ندارند، حداقل یک نفر رژیم غذایی را امتحان کرده است. محبوبیت رژیم غذایی توسط عوامل متعددی تقویت میشود، اولین عامل بیزاری از چاقی است. این نگرش در سنین بسیار پایین ایجاد میشود.
کودکان دبستانی در یک مطالعه، بیزاری شدیدتری نسبت به داشتن اضافه وزن نسبت به نابینایی یا ناتوانی جسمی نشان دادند. حتی کودکان ۸ ساله نیز مصرف غذای خود را محدود میکنند، در سن ۱۵ سالگی از هر سه نفر یک نفر رژیم گرفته است. عامل دوم، صنعت لاغری چند میلیون پوندی است که در تلاش برای متقاعد کردن رژیمهای کهنهکار که «این یکی واقعاً کار میکند»، هستند. این صنعت همچنین این افسانه رایج را ایجاد میکند که چربی بدن یک “ماده سیندرلا” است که میتوان آن را با رژیم غذایی مناسب و درجه مناسب کنترل کرد.
از این رو، تا آنجا که به موفقیت در رژیم غذایی مربوط میشود، بسیاری از آنچه در مطبوعات رایج نوشته میشود طعم خوش بینانهای دارد. علیرغم میزان موفقیت ضعیف، حتی متخصصانی که برنامههای رژیم غذایی ارائه میدهند، معتقدند که رژیم غذایی موفق، امکانپذیر است و هر کسی می تواند این کار را انجام دهد اگر به اندازه کافی تلاش کند تا توصیه هایی را که به آنها داده شده است دنبال کند. در واقع هیچ مدرکی برای این فرض وجود ندارد.
در بهترین حالت، با استفاده از برنامههای کنترل وزن مدرن، افراد میتوانند حدود ۱۵ پوند (تقریبا ۷ کیلوگرم) کاهش وزن داشته باشند، اما نسبت افرادی که کاهش وزن خود را برای بیش از ۵ سال حفظ میکنند، تک رقمی است. گفته میشود که از هر ۲۰ نفری که به برنامههای کنترل وزن تجاری میپیوندند، تنها یک نفر به وزن هدف میرسد – اما همه این افراد از نظر بالینی چاق نیستند و هیچ اطلاعاتی در مورد ثبت نام مجدد افرادی که موفق شدند، وجود ندارد. علاوه بر این، نیمی از افرادی که رژیم میگیرند، حتی بیشتر از وزنی که از دست دادهاند، وزن خود را باز میگردانند.
رژیم گیرندگان و افراد غیر رژیم، به طور یکسان دشواری کاهش وزن را با مفهومی به نام “اراده” توضیح می دهند. رژیمهای موفق آن را دارند و رژیمهای شکست خورده آن را ندارند. این ایده به عنوان توضیحی برای عدم کاهش وزن آنقدر محبوب است که مشاورانی که برنامههای کاهش وزن را برای افراد تجویز میکنند متحیر میشوند، عصبانی میشوند یا دستکم از این کار کنار میروند. وقتی که شخصی به وزنش برمیگردد، محققان به مدت طولانی با این سوال که چه چیزی منجر به رژیم ناموفق میشود؟
در ابتدا آنها تفاوتهای موفقیت و شکست را از نظر شخصیت، روان رنجوری و بسیاری از ساختارهای روانشناختی دیگر توضیح دادند. اکنون میدانیم که تفاوت بین موفقیت و شکست را نمیتوان تنها با یک پدیده توضیح داد. حداقل، حقایقی در مورد تجربه رژیم غذایی و روانشناسی آن وجود دارد که زنان مبتلا به بیاشتهایی، پرخوری یا چاقی، اگر میخواهند بر مشکل خوردن خود غلبه کنند یا وزن خود را با موفقیت کاهش دهند، باید آنها را درک کنند. در این بلاگ توضیح میدهیم که چرا رژیم گرفتن بسیار دشوار است و چرا وقتی وزن کم میشود، اکثر مردم نمیتوانند آن را کاهش دهند.
خطرات فیزیکی رژیم گرفتن
اولین مورد مربوط به تغییرات فیزیولوژیکی است که وقتی کمتر از نیازمان غذا میخوریم ایجاد میشوند. شواهد روزافزونی وجود دارد مبنی بر اینکه رژیم گیرندگان در یک نبرد بازنده با بدن خود که مانند دیوانه برای مقاومت در برابر روند گرسنگی مبارزه میکند، گرفتار میشوند. بسیاری از رژیم گیرندگان به دلیل کاهش وزن که پس از مرحله اولیه رژیم غذایی رخ میدهد افسرده میشوند، بنابراین توضیح واضح دلایل این امر مفید است. وقتی رژیم میگیریم، تنظیم کنندههای داخلی خودکار اشتها را با تنظیم کنندههای ذهنی آگاهانه عوض میکنند.
شما به خود یاد میدهید که به نشانههای گرسنگی، هم پیامهای اجازه میدهید، پاسخ ندهد. بنابراین هنگامی که افراد به طور موقت یا برای همیشه رژیم غذایی خود را زیر پا میگذارند، در معرض خطر پرخوری مجدد قرار میگیرند. همچنین، همانطور که ما رژیم میگیریم، بدن ما خاموش میشود، برای زنده ماندن با انرژی کمتر تنظیم میشود و سرعت متابولیسم ما، سرعت مصرف انرژی کاهش مییابد.
هر چه بیشتر وزن کم کنیم به غذای کمتری نیاز داریم و در وزن کمتر ممکن است مجبور شویم حداقل کمی کمتر از زمانی که وزن بیشتری داشتیم به خوردن ادامه دهیم. همچنین کاهش قابل توجه وزن منجر به بیحالی میشود که سرعت متابولیسم را بیشتر کند میکند. بنابراین در پایان یک رژیم، لزوما نمیتوانیم به همان اندازه که قبلا انجام میدادیم، به خوردن برگردیم. میتوانیم ناخواسته با کاهش سریع وزن، وضعیت را بدتر کنیم.
اگر با سرعت وزن کم کنیم، بخش عمدهای از چربی را از دست میدهیم، اما اگر سریعتر وزن کم کنیم، احتمالاً بافت بدون چربی یا ماهیچه و همچنین چربی را از دست خواهیم داد. این مهم است زیرا میزان متابولیسم ما با مقدار بافت لاغری که داریم تعیین میشود. هر چه کمتر داشته باشیم، میزان متابولیسم ما کمتر میشود و کمتر به غذا نیاز داریم.
بنابراین بهترین راه، کاهش وزن آهسته است. علاوه بر این، شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد چرخههای مکرر رژیم غذایی میتواند اوضاع را حتی بدتر کند، زیرا ممکن است افراد برای کاهش وزن مشابه مجبور به خوردن کمتر و طولانیتر شوند.
کلی براونل در مورد تحقیقات انجام شده توسط همکارانش در مورد اثرات دوچرخه سواری وزن در موشها گزارش داده است که مانند رژیم غذایی یویو در انسان است. گروهی از موشها تحت رژیم غذایی و سپس تغذیه مجدد قرار گرفتند. در چرخه دوم محدودیت، موشها به ۴۶ روز همان کالری دریافتی نیاز داشتند تا وزنی را که قبلا در ۲۱ روز از دست داده بودند، کم کنند.
برای بار دوم فقط ۱۴ روز طول کشید تا وزن خود را به همان اندازه که قبلاً در ۴۶ روز به دست آورده بودند، به دست آورند. در حالی که ما نمیتوانیم از انسان به موشها استنباط کنیم و نمیتوان نتیجهگیری قطعی از چنین مطالعات انسانی انجام داد، جالب است بدانید که ورزشکارانی که باید در یک بازه وزنی از فصلی به فصل دیگر وزن خود را حفظ کنند، شکایت دارند که از دست دادن وزن یکسان از فصلی به فصل دیگر به تدریج سختتر میشود.
از این رو هیچ رژیمی نباید توسط هر فردی با هر وزنی بدون برنامه ریزی قابل توجه انجام شود. در چندین مطالعه، افرادی که رژیم میگیرند، رابطه تغییر یافته با غذا را تجربه میکنند، مانند میل شدید به خوردن یا اشتغال بیش از حد به غذا و احساس خارج شدن از کنترل در مورد غذا، از این رو آنها به طور طبیعی در برابر شکستن رژیم غذایی خود در مواجهه با وسوسه آسیب پذیر هستند.
اثرات عاطفی رژیم غذایی
اثرات روانشناختی و همچنین فیزیولوژیکی کاهش شدید مصرف غذا توسط Ancel Keys در یک سری آزمایشهای نقلشده بر روی افراد جوان سالم بدون سابقه مشکلات وزنی به خوبی ثبت شده است. آنها به عنوان جایگزینی برای وظایف نظامی در طول جنگ کره در این آزمایشها شرکت کردند. مردان در طول سه ماه اول آزمایش به طور معمول غذا خوردند در حالی که الگوهای غذایی و شخصیت آنها مورد مطالعه قرار گرفت.
سپس آنها را تحت رژیمهای غذایی سخت قرار دادند که در آن غذای معمولی آنها برای مدت سه ماه به نصف کاهش یافت. پس از آن، آنها یک دوره توانبخشی سه ماهه را پشت سر گذاشتند که در آنجا دوباره با خوردن مقادیر معمولی غذا آشنا شدند. آنچه اتفاق افتاد نشان میدهد که اثرات رژیم غذایی بسیار گسترده است.
تقریباً برای همه مردان، غذا موضوع اصلی گفتگو، مطالعه و رویاپردازی شد. مردانی که قبلا علاقه خاصی به غذا و آشپزی نداشتند، مجذوب آشپزی و منوها شدند. در حدود نیمی از دوره نیمه گرسنگی، ۱۳ نفر از مردان پس از پایان آزمایش ابراز علاقه کردند که آشپزی را به عنوان شغلی انتخاب کنند. بسیاری از مردان، پایبندی به رژیم غذایی را غیرممکن میدانستند، آنها مخفیانه غذا میخوردند و پس از آن احساس گناه میکردند.
از نظر روانی، بیشتر مضطرب و مستعد احساس افسردگی شدند، در تمرکز مشکل داشتند و شروع به کناره گیری از افراد دیگر کردند و کمتر اجتماعی شدند. دو نفر از این مردها دچار فروپاشی عاطفی شدند و یکی انتهای انگشت خود را قطع کرد و ظاهرا امیدوار بود که از مطالعه معاف شود. بقیه یک سیستم “رفیق” را توسعه دادند تا به آنها کمک کند تقلب را متوقف کنند.
به گفته روانشناس جین واربل، درگیریهای داخلی وحشتناکی که در نتیجه محدودیت غذایی ایجاد میشود، منبع استرس مداوم است. همه کسانی که رژیم میگیرند در مقیاسهای بی قراری عاطفی امتیاز بالاتری نسبت به افراد غیر رژیمی میگیرند و به احتمال زیاد عملکرد ذهنی ضعیفی از خود نشان میدهند.
رژیم گرفتن همچنین احساس ما را نسبت به بدنمان تغییر میدهد. در آزمایش کیز، اشاره شد که مردانی که هیچ نگرانی قبلی در مورد ظاهر و وزن خود نداشتند، تغییراتی را در نحوه درک بدن خود تجربه کردند، به طور متناقضی چند نفر از مردان از احساس اضافه وزن شکایت داشتند. حتی اگر وزن کم کرده بودند و شروع به ارزیابیهای انتقادی از شکل و اندازه بدن خود را تجربه میکنند. در پایان دوره رژیم، شخصیت مردان به حالت عادی بازگشت.
با این حال، بسیاری از آنها همچنان با غذا خوردن مشکل داشتند. با وجود اینکه به آنها اجازه داده شد همانطور که میخواهند غذا بخورند، بسیاری از آنها متوجه شدند که نمیتوانند وقتی سیر شدهاند دست از غذا بکشند و عموما بیش از آنچه فکر میکردند میخواهند یا برایشان مفید است، میخورند. آنها همچنان مشغول غذا بودند و برخی گزارش کردند که هوس آنها حتی بدتر از قبل شده بود. بسیاری هوس خوردن غذاهای خاصی مانند شیرینی، لبنیات و آجیل داشتند.
بسیاری از آنها بین وعدههای غذایی میان وعده میخورند حتی اگر قبلا این کار را نکرده بودند. چهار هفته بعد، ۱۰ مرد از ۱۵ مردی که هنوز با محققان در ارتباط بودند، آنقدر در مورد وزن خود مضطرب شدند که خود را تحت رژیم غذایی دیگری قرار دادند و تعداد کمی از آنها به خوردن مقادیر حیرت آور ادامه دادند. سه ماه پس از آزمایش، هنوز برای ۱۵ مرد از ۲۴ مرد نگرانی اصلی، غذا بود و این موضوع برای ۸ ماه بعد از پایان رژیم ادامه داشت.
روانشناسانی به نام هرمان و پولیوی در دانشگاه تورنتو در آزمایشی بر روی دان