وقتی یکی از والدین میمیرد، از اطرافیان انتظار میرود که مرگ را به عنوان بخشی از زندگی قبول کنند. اما واقعاً این موضوع به چه معناست؟ آیا نباید غمگین بود؟ آیا باید خوشحال بود که والدین را در کودکی از دست ندادهاید؟ آیا میتوانید با غم از دست دادن پدر و مادر کنار بیایید؟ راههای مقابله با این غم و اندوه کدامند؟
هنگامی که ما یکی از والدین را از دست میدهیم، بسیاری از دوستان و اقوام سعی می کنند به او تسلیت بگویند و از جملاتی چون: “او زندگی طولانی داشت، شما باید از این بابت خوشحال باشید” یا “از درد و مریضی که داشت رها شد.” استفاده میکنند. اما این جملات نمیتوانند دردی را درمان کنند، زیرا ما از دست دادن پدر یا مادری رنج می بریم که تمام زندگی ما در کنار ما بوده است. ما هرگز پدر دیگری نخواهیم داشت. ما هرگز مادر دیگری نخواهیم داشت. اما دو عامل ارتباط با والدین و انعکاس میتواند موجب بیشتر شدن غم و غصه ناشی از مرگ آنها شوند.
ارتباط والدین
ما گاهی اوقات عمق ارتباطی که با والدین خود داریم را فراموش می کنیم. حتی اگر همسر، فرزندان و دوستان صمیمی زیادی داشته باشیم، مرگ والدین به معنای از دست دادن یکی از یگانهترین عزیزان ما میباشد. این تصور اشتباه که یک فرد بزرگسال غمگینی درباره از دست دادن والدین خود ندارد، این موضوع میتواند باعث شود تا فرد بیشتر احساس تنهایی کند.
انعکاس
بیشتر افراد پس از مرگ والدین، نگاهی به زندگی آنها میاندازند. شاید برای اولین بار تمام کاری که آنها در کودکی برای ما انجام برایمان یادآوری شود. ما انسانها وقتی که پدر و مادر می شویم، از چالش هایی که والدین خودمان پشت سر گذاشته اند، یاد میکنیم. قدردان آنها خواهیم بود که ما را تا به این سن بزرگ کردهاند. در بزرگسالی، رابطه ما با والدین تغییر می کند و تحت شرایط موجود ادامه می یابد. همه ما میدانیم که مرگ حق است و همه ما روزی میمیریم، اما این موضوع نمیتواند غم و غصه مرگ والدین را کم کند. عزیزان با خاطراتشان زنده هستند و این خاطرات میتواند بیش از هر موضوع دیگری آزار دهنده باشد.
۵ مرحله رویارویی با غم و اندوه
کتاب الیزابت کوبلر راس، M.D. میتواند نمونه بسیار خوبی برای این موضوع باشد. این غن و اندوه تنها یک احساس نیست و میتواند نشان دهنده حال روحی و روانی فرد نسبت به مسئله باشد. پنج مرحله غم و اندوه انکار، عصبانیت، چانه زنی، افسردگی و پذیرش است. آنها ابزارهایی هستند که به ما کمک می کنند تا آنچه را که ممکن است احساس کنیم، ترسیم کنیم و تشخیص دهیم. اما نه برای سازماندهی آن. در ادامه با این مباحث بیشتر آشنا خواهید شد:
۱. انکار
انکار به همراه شوک به ما کمک می کند تا بتوانیم با مسئله کنار بیاییم و به ادامه زندگی بپردازیم. انکار به ما کمک می کند تا احساسات غم و اندوه خود را کاهش دهیم. در انکار لطفی نهفته است که میتواند شدت این غم و اندوه را کاهش دهد. در مرحله انکار چه اتفاقی می افتد؟
- انکار و شوک به ما کمک می کند تا بتوانیم با موضوع کنار بیاییم و به زندگی ادامه دهیم.
- انکار به ما کمک می کند تا احساسات غم و اندوه خود را کاهش دهیم.
- در انکار لطفی نهفته است.
انکار چه شکلی است؟
- انکار ناباوری است که والدین شما هرگز با شما تماس نمیگیرند.
- شما نمی توانید درک کنید که او دیگر هرگز در کنار شما نخواهد بود.
- در ابتدا، ممکن است از شوک فلج شویم.
- به جای انکار مرگ واقعی وقتی کسی میگوید: «باورم نمیشود که مرده است»، آن شخص در واقع به این موضوع اشاره میکند که این مرگ بیش از تحمل روح و روان او است.
- شما شروع به سوال در مورد چگونگی و چرایی آن می کنید. ممکن است در حین بررسی شرایط بپرسید که چگونه این اتفاق افتاد؟
- شما دیگر در حالت داستان گویی خارجی نیستید. اکنون با شروع جستجوی درک، به سمت درون موضوع می چرخید.
- شما شرایط پیرامون از دست دادن را بررسی می کنید. آیا باید اتفاق می افتاد؟ آیا باید این طور اتفاق می افتاد؟ آیا چیزی می توانست مانع آن شود؟
همانطور که واقعیت از دست دادن را می پذیرید و شروع به پرسیدن از خود می کنید، ناخودآگاه در مسیر روند بهبودی روح و روان خود قرار میگیرید. زمانی که انکار شروع به محو شدن می کند، خود را قوی تر خواهید دید.
۲. خشم
خشم یک مرحله ضروری از روند درمان و رهایی از غم و غصه است. هرچه بیشتر آن را احساس کنید، بیشتر شروع از بین رفتن میروید. احساسات زیادی در زیر خشم وجود دارد. شما به موقع به آنها میرسید، اما عصبانیت احساسی است که ما بیشتر به مدیریت آن نیاز داریم. ما آن را انتخاب می کنیم، اغلب برای دوری از احساسات، تا زمانی که آماده رویارویی با آنها باشیم. خشم لازم نیست منطقی باشد. مهم است که خشم را بدون قضاوت کردن، بدون تلاش برای یافتن معنی در آن، احساس کنیم. زندگی غیر منصفانه است. مرگ ناعادلانه است خشم یک واکنش طبیعی به ناعادلانه بودن و از دست دادن است. اگر می توانستید چیزی را تغییر دهید، این کار را می کردید، اما نمی توانید و مقصر نیستید.
ممکن است مردم از شما بخواهند که به سرعت از خشم خود بگذرید، اما مهم است که به یاد داشته باشید که این بخشی از روند سوگواری است. شاید اطرافیان شما احساس کنند که خشم شما نابجا، نامناسب یا نامتناسب است. برخی افراد ممکن است احساس کنند عصبانیت شما خیلی خشن یا بیش از حد است. اجازه ندهید کسی اهمیت احساس خشم شما را از بین ببرد یا کسی از عصبانیت شما انتقاد کند. ما نمی توانیم واکنش دیگران را نسبت به خشم خود تغییر دهیم. تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که مراقب خودمان باشیم.
در مرحله خشم چه اتفاقی میافتد؟
- خشم اغلب درد ما را می پوشاند و به احساسات اجازه می دهد تا به خود را نمایان کنند. احساساتی که ممکن است بیش از حد تحمل شوند.
- خشم به این معنی است که شما در غم و اندوه خود پیشرفت می کنید.
- خشم تأیید می کند که می توانید احساس کنید، فرد عزیزی را از دست داده اید.
- متأسفانه، عصبانیت می تواند شما را از دوستان و خانواده در زمانی که بیشتر به آنها نیاز دارید جدا کند.
خشم چگونه به نظر میرسد؟
- از پدر و مادرتان عصبانی هستید که چرا بهتر از خودش مراقبت نکرده است، یا عصبانیت از اینکه بهتر از او مراقبت نکردید.
- ممکن است هیچ چیز نتواند جلوی عصبانیت شما را بگیرد.
- ممکن است از دست پزشکان عصبانی باشید که نتوانسته اند فردی را که برای شما عزیز است را نجات دهند.
- عصبانیت شما ممکن است به شکل مواجهه با این واقعیت باشد که ممکن است اتفاقات بدی برای کسی بیفتد که برای شما ارزش زیادی دارد.
- عصبانیت از سیستم مراقبت های بهداشتی، از زندگی یا از پدر و مادر خود به دلیل مرگ.
- خشم همراه با سرزنش و رنجش.
- همچنین ممکن است احساس گناه داشته باشید، که عبارت است از خشم که به درون خود تبدیل شده است.
عزاداری برای پدر و مادری که نسبت به او احساس خوبی دارید
مردم اغلب در مورد از دست دادن والدینی که نسبت به او احساسات منفی و بدی داشتند، دچار تعارض هستند. غم و اندوه گیج کننده ای که در پی میآید این است که کودکان بزرگسال نمی توانند احساس غمگینی و عصبانیت در مورد کسی را که واقعاً دوست ندارند درک کنند. ما برای والدین خود عزاداری می کنیم. ما همچنین عزادار کسانی هستیم که عشقی را که شایسته ما بود به ما ندادند. ما باید این واقعیت را بپذیریم که این ضررها را نمیتوان کنار زد، حتی اگر فکر کنیم آن شخص لیاقت محبت ما را نداشته است.
۳. چانه زنی
همیشه بعد از ضرر، چانه زنی ممکن است به شکل یک آتش بس موقت باشد. ما در پیچ و خم زندگی در جملات “اگر فقط…” یا “چه می شود اگر…” گم می شویم. ما می خواهیم زندگی به همان چیزی که بود برگردد. ما می خواهیم پدرمان برگردد.
در مرحله چانه زنی چه اتفاقی میافتد؟
- چانه زنی می تواند به ذهن ما کمک کند تا از یک حالت به حالت دیگری حرکت دهد.
- این می تواند یک ایستگاه راه باشد که به روان ما زمان می دهد تا تنظیم باشد.
- چانه زنی می تواند شکاف هایی را که عواطف قوی ما به طور کلی بر آنها غالب است، پر کند، زیرا از دور رنج می برد.
- این به ما امکان می دهد باور کنیم که می توانیم نظم را به هرج و مرج حاکم برگردانیم.
مطلب مرتبط: ترس از مرگ یا تاناتوفوبیا؛ علل، درمان و تفاوت آن با اضطراب مرگ
چانه زنی به چه صورت است؟
- تو چانه زنی می کنی: «خدایا لطفاً، من دیگر هرگز از دست مادرم عصبانی نخواهم شد، اگر فقط بگذاری او زنده بماند.
- «اگر بقیه عمرم را وقف کمک به دیگران کنم چه؟ سپس، آیا می توانم از خواب بیدار شوم و بفهمم که همه اینها خواب بدی بوده است؟»
- کاش تومور را زودتر پیدا کرده بودیم و بیماری را سریعتر تشخیص می دادیم.
- “اگر می توانستیم جلوی تصادف را بگیریم چه می شد؟”
- پس از مرگ، چانه زنی اغلب از گذشته به آینده منتقل می شود.
- ممکن است چانه بزنیم که پدر و مادر خود را دوباره در بهشت ببینیم.
- ممکن است چانه بزنیم هیچ فاجعه دیگری به سراغ عزیزانمان نرود.
همانطور که در فرآیند چانه زنی پیش می رویم، ذهن وقایع گذشته را تغییر می دهد و در عین حال تمام آن جملات “چه می شد اگر” و “اگر فقط” را بررسی می کند. متأسفانه، به عنوان بزرگسالان، به این نتیجه اجتناب ناپذیر می رسیم … واقعیت این است که والدین واقعاً رفته اند.
۴. افسردگی
پس از چانه زنی، توجه ما به زمان حال می رود. احساسات پوچ ظاهر می شوند و اندوه در سطحی عمیق تر، عمیق تر از آنچه تصور می کردیم وارد زندگی ما می شود. این مرحله افسردگی به نظر می رسد که برای همیشه ادامه خواهد داشت. درک این نکته مهم است که این افسردگی نشانه بیماری روانی نیست. این پاسخ مناسب به از دست دادن والدین است.
اگر شک دارید که افسرده هستید یا نه، از آزمون افسردگی بک بصورت رایگان استفاده کنید.
افسردگی یک پاسخ مناسب است
افسردگی پس از باخت اغلب مورد انتقاد قرار می گیرد: حالتی که باید اصلاح شود، چیزی که باید از آن خارج شد. اولین سوالی که باید از خود بپرسید این است که آیا موقعیتی که در آن قرار دارید واقعاً افسرده کننده است یا خیر. از دست دادن والدین یک موقعیت بسیار ناراحت کننده است و افسردگی یک واکنش طبیعی و مناسب است. وقتی فقدانی به طور کامل در روح شما فرو میرود، درک اینکه والدینتان این بار بهتر نشدهاند و برنمیگردند بهطور قابلتوجهی مایوسکننده است.
افسردگی گامی به سوی بهبودی است
اگر ما به غم و اندوه به عنوان یک فرآیند شفا نگاه کنیم، افسردگی یکی از چندین قدم ضروری در این راه است. اگر این آگاهی را دارید که تشخیص دهید در افسردگی هستید یا دوستان متعددی به شما گفته اند که افسرده هستید، اولین پاسخ شما ممکن است مقاومت و یافتن راهی برای رهایی از افسردگی مانند رفتن به یک پیچ و خم است، از ترس اینکه خروجی وجود نداشته باشد.
چگونه با افسردگی مقابله کنیم؟
هر چقدر هم که سخت باشد، می توان با افسردگی به روشی متناقض برخورد کرد. آن را به عنوان یک بازدیدکننده ببینید، شاید یک بازدیدکننده ناخوشایند، اما کسی که خواه ناخواه در حال بازدید است. جایی برای مهمان خود درست کنید. از افسردگی خود دعوت کنید تا یک صندلی را با شما جلوی آتش بکشد و با آن بنشینید، بدون اینکه به دنبال راهی برای فرار باشید.
اجازه دهید غم و اندوه و پوچی شما را پاک کند و به شما کمک کند فقدان خود را به طور کامل کشف کنید. وقتی به خود اجازه میدهید افسردگی را تجربه کنید، معمولاً به محض اینکه به هدف خود در از دست دادن شما عمل کرد آن را ترک میکند. وقتی قویتر میشوید، ممکن است گهگاهی برگردد، اما غم و اندوه اینگونه عمل میکند.
در مرحله افسردگی چه اتفاقی میافتد؟
- به همان اندازه که تحمل آن دشوار است، افسردگی دارای عناصری است که می تواند در غم و اندوه مفید باشد.
- سرعت ما را کند می کند و به ما امکان می دهد تا از ضرر واقعی حساب کنیم.
- باعث می شود خودمان را از پایه بازسازی کنیم.
- عرشه را برای رشد پاک می کند.
- ما را به مکان عمیق تری در روحمان می برد که معمولاً آن را کشف نمی کنیم.
۵. پذیرش – پذیرفته شدن
این مرحله در مورد پذیرش این واقعیت است که عزیز ما از نظر جسمی رفته است و این واقعیت دائمی است. ما هرگز این واقعیت را دوست نخواهیم داشت یا آن را درست نمی کنیم، اما در نهایت آن را می پذیریم. اینجاست که شفا و تعدیل نهایی ما می تواند ثابت بماند، علیرغم این واقعیت که شفا اغلب حالتی دست نیافتنی به نظر می رسد.
در مرحله پذیرش چه اتفاقی میافتد؟
- ما، بازماندگان، با تأسف متوجه می شویم که زمان مرگ عزیزمان فرا رسیده است. البته برای ما خیلی زود بود و احتمالاً برای او نیز خیلی زود بود. شاید خیلی پیر یا پر از درد و بیماری بود. شاید بدنش فرسوده شده بود و آماده بود تا زندگی اش به پایان برسد. اما زندگی ما همچنان ادامه دارد. هنوز وقت مرگ ما نرسیده است. در واقع زمان بهبودی ما فرا رسیده است.
- ما اغلب با مرگ و میر خود کنار می آییم.
- ما یاد می گیریم که با مرگ زندگی کنیم و شروع به زندگی در هنجارهای جدید می کنیم.
پذیرش چگونه است؟
- یادآوری، یادآوری و سازماندهی مجدد.
- ممکن است دیگر با خدا خشمگین نباشیم. ممکن است از دلایل عقل سلیم فقدان خود آگاه شویم، حتی اگر واقعاً دلایل آن را درک نکنیم.
- سازماندهی مجدد نقش ها، واگذاری مجدد آنها به دیگران یا به عهده گرفتن آنها.
تعهدات عملی
یکی از وظایفی که در غم و اندوه پیش روی ما گذاشته شده مراقبت از دارایی والدین است. دارایی آنها هر چه باشد، چه با ارزش ترین اقلام یا چیزهای کوچک ارزان قیمتی که در طول سال ها جمع آوری کرده اند، همه آنها نمادین هستند. آنها چیزهایی را نشان می دهند که به اندازه کافی برای والدین ما معنی داشتند که آنها تصمیم گرفتند آنها را حفظ کنند. مردم اغلب این کار را یک کار طاقت فرسا می دانند.
مراقبت از دارایی والدین خود
- دعوت از یک دوست برای کمک را در نظر بگیرید.
- از این به عنوان سفری برای کشف خاطراتی استفاده کنید که مدت ها توسط شما فراموش شده است.
- شما همچنین می توانید از این روند دشوار برای یادگیری چیزهای جدید در مورد والدین خود استفاده کنید.
- ممکن است احساس کنید که به حریم خصوصی آنها تجاوز می کنید، اما فقط به یاد داشته باشید – چه کسی غیر از شما می خواهد این کار را انجام دهد؟ چه کسی بهتر از شما از حریم خصوصی و حیثیت آنها محافظت می کند؟
- یک دوربین همراه خود داشته باشید. مواردی را که میخواهید به خاطر بسپارید اما دیگر هرگز استفاده نمیکنید را میتوانید با یک تصویر به خاطر بسپارید و به کسی بدهید که بتواند از آن استفاده کند.
رها کردن اقلام خود
ممکن است رها کردن برخی چیزها که نشان دهنده والدینتان برای شما هستند سخت باشد. اقلام دیگری که ممکن است بخواهید نگه دارید تا به دوستان، اعضای خانواده یا شاید به فرزندان خود بدهید. تعدادی از آنها را نگه دارید و بقیه را به یک موسسه خیریه به انتخاب خود بدهید. این میتواند آخرین هدیه والدین شما به دنیا باشد. تصور کنید که چگونه این چیزها می تواند به شخص دیگری کمک کند که پول یا منابع لازم برای خرید همه چیز را ندارد. اکنون، شخص دیگری می تواند از برخی از دارایی های ارزشمند والدین شما لذت برده و برای آنها مفید باشد.
وقتی یک پدر و مادر زنده دارید
برخی از شما ممکن است وسایل یکی از والدین متوفی را با والدین بازمانده بستهبندی کنید. صبور باشید، مهربان باشید و برای صحبت درباره خاطرات وقت بگذارید.
تفاوتهای غمگین
همانطور که ما برای ایجاد تعادل بین دنیای درونی و بیرونی خود تلاش می کنیم، ممکن است از کشف اینکه هر کدام از ما متفاوت غمگین هستیم، شگفت زده شویم، حتی در بین خواهر و برادرها ممکن است یکی با اشک های فراوان و دیگری با هیچ گریه ای غصه بخورد. ممکن است یکی در یک گروه احساس کند که مورد حمایت قرار می گیرد، دیگری ممکن است با غم و اندوه خود هوس زمان تنهایی کند.
بدون آگاهی از آن، برخی از ما تمایل داریم که احساس کنیم راه سوگواری ما راه درستی است. ما فکر می کنیم دیگران باید مثل ما غصه بخورند. صرف نظر از اندوهی که احساس می کنیم، معمولاً به سمت یک سر آونگ یا آن طرف می افتیم. ما یا در حال «سوگواری راه راست (راه خود)» هستیم یا خودمان را قضاوت می کنیم که از «راه نادرست» غمگین هستیم. در نهایت ما به دلسوزی برای خود و اطرافیانمان نیاز داریم. ما در زندگی خود متحمل ضایعه بزرگی شدهایم، ضایعهای که ما را تا حد زیادی تکان داده است و حتی اگر یکی از آنهایی باشیم که یکی از والدین را بلافاصله پس از دیگری از دست دادهایم و حتی بیشتر از آن احساس جدایی از دنیا میکنیم.
زندگی بدون مادر یا پدر در دنیا
چه والدین ما در نزدیکی یا دور زندگی کنند، از نظر عاطفی نزدیک یا دور باشند، آنها عزیزان ما هستند. آنها از لحظه تولد ما آنجا بوده اند و حتی اگر از نظر فکری می دانیم که روزی خواهند مرد، چگونه تصور می کنیم چیزی که همیشه آنجا بوده و ناگهان از بین رفته است؟ آیا می توانید دنیایی را بدون آسمان تصور کنید؟ البته که نه. همیشه آنجا بوده است. مرگ یکی از والدین ما را به دنیایی میرساند که به آن فکر نکردهایم.
یک رابطه جدید
همانطور که شفا می گیریم، می آموزیم که چه کسی هستیم و والدین ما در زندگی چه کسانی بودهاند. به طرز عجیبی، همانطور که در غم و اندوه پیش می رویم، ما را به شخصی که دوستش داشتیم نزدیکتر می کند. یک رابطه جدید شروع می شود. یاد می گیریم با پدر و مادری که از دست دادیم زندگی کنیم. حالا که به پایان یک زندگی رسیدی، همان زندگی که به تو زندگی داد، خاطره در اعماق قلبت دفن شده و در اعماق روحت ساکن می شود. یک رابطه جدید با آن والدین ادامه خواهد داشت – نه یک رابطه فیزیکی، بلکه رابطه ای که والدین در قلب شما زندگی می کنند. تا آخر عمر به یاد آنها، فکر کردن و دوست داشتن آنها ادامه می دهید تا زمانی که دوباره ملاقات کنید.
کم کم انرژی خود را از این فقدان بیرون می کشیم و شروع به سرمایه گذاری دوباره آن در زندگی می کنیم. ما از دست دادن را در چشم انداز قرار می دهیم، یاد می گیریم که چگونه عزیزان خود را به یاد بیاوریم و از دست دادن را گرامی بداریم. در روزهای آینده، با گذشت زمان، ممکن است همچنان درد داشته باشد، اما با گذشت زمان کمتر درد خواهد داشت. تمام آنچه پدر و مادرت بودند، تمام عشقی که به اشتراک گذاشتی و رابطه ای که داشتی نمیمیرد. آن عمق عشق، آن عمق مراقبت، جاودانه است. ما هرگز نمیتوانیم جایگزین والدین خود شویم، اما میتوانیم پیوندهای خانوادگی خود را با یافتن معنای جدید و عمیقتر در روابط فعلیمان تقویت کنیم. ما دوباره شروع به زندگی می کنیم، اما نمی توانیم این کار را انجام دهیم تا زمانی که غم و اندوه را به خود اختصاص دهیم.
سخن پایانی
دیوید کسلر یکی از شناخته شده ترین متخصصانی فعال در این حوزه است. کتاب او با عنوان “درباره غم و اندوه: یافتن معنای غم و اندوه از طریق پنج مرحله از دست دادن”، که با همکاری الیزابت افسانه ای نوشته شده است، به افراد زیادی دسترسی پیدا کرده است. آنها همچنین در نویسندگی مشترک، “درس های زندگی: دو متخصص در مورد مرگ و مردن به ما در مورد اسرار زندگی و زندگی می آموزند.” اولین کتاب او، «نیازهای مردگان: راهنمای آوردن امید، آسایش و عشق به فصل آخر زندگی»، مورد تمجید مادر ترزا قرار گرفت.
من مادرم را ۱۸ ماه پیش از دست دادم و فوت کردن. چند سال از ایشون تنها پرستاری کردم و بچه آخر هم که بودم، بیشترین خاطرات را باهاش دارم و فقط وقتی هر از گاهی چشمم به جای خالیش تو خونه میفته، همه ش گریه می کنم به یاد خاطرات به یاد بچگی ها به یاد دورهمی ها
همیشه هم با عکسش حرف می زنم و درد دل می کنم
واقعا درد بی مادری سخته. دیگه مهم نیست پیر باشه یا جوان. مریض بوده یا سرحال. مادر، مادره
برای پدرم هم ناراحت بودم سال ها پیش فوت شدن اما تا پدرم فوت شد، گفتم مادر را دارم و همیشه می ترسیدم از روزی که مادرم فوت کنه دستاش را می گرفتم و نوازش می کردم وقتی بیمار بود بیشتر می بوسیدم و نگاهش می کردم
خودش می گفت بهم اگه فوت کردم، بعد من می خوای چکار کنی؟ می دونست که من چقدر دوستش دارم💔💔
منم شباهت زیادی با شما دارم،بچه آخر از ۷ بچه با اختلاف سنی زیاد با فرزند قبلی.منم خوردم به بیماری و ناتوانی اونا و نتونستم برم پی زندگی خودم و اونا رو به امان خدا ول کنم. مهر ۴۰۱ پدرم فوت کرد و دی ۴۰۲ مادرم. هر دو شبیه هم و یک مدل رفتن. دقیقا حرف مادر شمارو مادر من هم میزد و میگفت بعد من تو چطوری میخوای زندگی کنی.هر دوشون عزیزن ولی داغ مادر با هیچ چیزی قابل قیاس نیست . روح پدر مادرتون شاد باشه
سلام منم پدرم رو طی ۱۹ روز از دست دادم اول اسفند ۱۴۰۲ تا ۱۹ اسفند الان ۱۳ فروردین ۴۰۳ هست تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده دلم خیلی تنگ شده براش واقعا نمیدونم چیکار کنم خاطرات مثل خوره من رو داره از بین میبره باورم نمیشه تو سن ۴۰ سالگی اینجوری ناتوان بشم
سلام شما دچار افسردگی هستید و باید درمان بگیرید هم رواندرمانی و هم دارو درمانی
من پدرم رو چند روز پیش از دست دادم . در عرض دو ماه بابام اول د یالیز و بعد ایست قلبی کرد و فوت شد. نمی دونم تو چه مرحله ای هستم ولی الان فهمیدم که بابام دیگه نیست . به نظرم روزهای اول تحملش راحت تر بود و هی سخت تر میشه. به خاطر مامانم در خفا گریه می کنم ولی بعد گریه پشیمون می شم که گریه چه فایده ای داشت. کاش توخواب می دیدمش و چیزی به من می گفت که خیالم راحت بشه جاش خوبه. بابای خوبم کجایی
من دلم برای مادرم خیلی تنگ شده مادرم را ۱۵ سال پیش از دست دادم هنوز باور نمیکنم که مرده باشه من کم کم دچار افسردگی میشم خواهش میکنم یه راهکاری بهم نشون بدین تا بتونم مرگ مادرم را بپذریم
اگر این جریان سوگ یا ازدست دادن ۱۵ سال طول کشید باید برسی بشه که چرا این مسئله آنقدر طول کشیده حتما با درمانگر ارتباط بگیرید.
سلام دو تا نکته وجود داره یکی اینکه شما باید مرحله سوگواریتون رو به طور کامل طی کنید و سرکوبش نکنید
دوم اینکه باید به مرحله پذیرش برسید شما هنوز نتونستید مسئله رو در خودتون حل کنید و به منطق برسید…
من خودAfraهستم، الان یه سال از مرگ پدرم گذشته. من قبلا سرکار نمی رفتم ولی الان یکسال میشه که میرم و حواس خودم رو با کار پرت می کنم. با مشاور صحبت کردم و خوب بود. با خودم میگم که اگه دنیا فریاد بزنم پدرم برنمی گرده. مسلما اگه زنده بود دوست نداشت من براش غصه بخورم یه عمر برای من زحمت کشید و دوست داشت موفق و خوشحال باشم. مردم در اثر بیماری و.. می میرن و قبلا مردم می دونستن که کار دنیا روی نظمی نیست و امروزه هم باید اینو قبول کرد
من ۲۰ سالمه و سه ساله مادرم و ۶ماهه پدرم و از دست دادم ، یه داداش بزرگتر دارم و کلا زندگیم خیلی سخت شده از همه لحاظ. چیکار کنم؟
منم ۱۲ روزه مادرم رو از دست دادم .پدر از کار افتادە هست.
سلام، واقعا متاسفم و میدونم که شرایط برات خیلی سخته. در صورت امکان به روانشناس مراجعه کن و کمک بگیر تا توی این مسیر همراهت باشه، روی حوزههای مختلف زندگی خودت تمرکز کن و برای هر کدوم اقداماتی بکن تا قدم به قدم کنترل زندگیتو تو دست بگیری و از این چالش خارج بشی. مهمترین قدم ساخت روابط خوب و با کیفیت با دیگرانه.
سلام… من شب یلدای ۹۷ مادرم را از دست دادم و شهریور امسال پدرم را از دست دادم من و برادرم خونه تنهاییم..
.
دلمون خیلی گرفته…. درکت میکنم. 😔😔😔
فقط یه چیز می تونم گذشت زمان هیچی رو حل نمیکنه داغ پدر فقط روز به روز خم ترت میکنه
جای خالیش وحشتناک احساس میشه تا زمانی که نفس میکشی
سلام برای جلسات درمان اقدام کنید
سلام امروز دهمین سالگرد فوت مادرم هست چرا هنوز مثل سال اول ناراحتم
سلام، نقش مادر در دنیای روانشناختی ما خیلی پررنگه و غم از دست دادنشون میتونه همواره باقی بمونه و گاهی وقتها مثلا سالگرد فوتشون بازهم پررنگ تجربه بشه و این الزاما به معنی وجود مشکل نیست، مهم اینه که طی روز و هفته و ماه بتونیم احساسات و عواطف مثبت تجربه کنیم، روابط خوبی داشته باشیم و روی زندگیمون کنترل موثری داشته باشیم. اگه شدن این غم و میزان درگیری ذهنیتون در حدی هست که زندگی روزمره و روابط فعلیتونو با مساله مواجه کرده بهتره با مراجعه به روانشناس مساله رو حل کنید.
سلام.من هم ۱۲ ساله پدرو مادرم رو توی یک سال از درست دادم.خیلی زندگی برام سخت شده.برادر وخواهرانم توی این چند سال انواع نامردی هارو بهم کردند.حتی به زندان هم انداختنم
سلام من پدرومادرم وبرادرم از دست دادم خیلی حالم بد هست اصلا باورم نمیشه
برادرم از من یه سال کوچیکتر بود مثل دوقلوها بزرگ شده بودیم
خیلی دردناکه ک الان دیگه پدرو مادر هم ندارم
🥹🥹😑😑
سلام،من هم پدرم رو سه روز پیش از دست دادم،سالم با پای خودش رفت بخش عمومی بعد یهو رفت سی سی یو بعد یهو رفت ICU و اونجا قلبش از کار افتاد. مشکلش فقط گرفتگیه صداش بود همین! اما دیگه رفت! روز اول انکار میکردم که مرده روز دوم که خاکش کردیم یواش یواش دیگه نمیخواستم توی دنیا باشم و امروز با خودم فکر کردم که واقعا تقصیر من بود؟ نه تقصیر من نبود و به این نتیجه رسیدم که “مرگ هم جزوی از دوران زندگیه”. مثل تولد مثل مدرسه رفتن مثل ازدواج مثل غذا خوردن و مثل هر چیز دیگه ای که انفاق میفته،شاید یکی بگه پدر مادر یا خواهر برادر من جوان بود اما وقتی انسان فکر میکنه که مرگ طبیعیه درست مثل روزی که انسان گرسنه نیست و مثلا ناهار نمیخوره! در حالی که غذا خوردن جزوی از زندگیه اما یه روز انسان گرسنه نمیشه و غذا نمیخوره! و این غیر طبیعی نیست! مرگ یک جوان هم درست مثل یه روز گرسنه نبودن طبیعیه و باید بپذیریم که مردن هم مثل کنکور مثل سربازی و هررررر چیزی جزوی از این زندگیه! و باید قبولش کرد. در ضمن مرگ حکمت خداست! چون الان نزدیک هشت میلیارد نفر در این دنیا زندگی میکنن و اگر قرار باشه هیچکدوم نمیرن! یک نسل بعد جمعیت زمین میشه ۱۶ میلیارد و دو نسل بعد ۳۲ میلیارد و سه نسل یعد ۶۴ میلیارد! یعنی اگه کسی نمیره ۷۵ سال بعد جمعیت زمین ۶۴ میلیارد خواهد شد!! و ادامه خواهد داشت و غذا کم خواهد شد و جنگها یرای غذا برای خاک به راه خواهد افتاد! و شاید اون روز انسانها همدیگه رو میخوردن اگر مرگی در بین نبود.
بله ما میمیریم تا جا برای نسل های بعد باز بشه و اینه حکمت خداوند و هر جنبنده ای چشنده ی مرگ هست.
الان آرومم در روز سوم پدرم چون با منطق دارم به مرگ نگاه میکنم نه با احساس ولی یادش تا ابد در ذهنم زنده هست اما خودمو گوشه گیر نمیکنم ،افسرده نمیشم،ضعیف نیستم،شما هم به مرحله ی پذیرش برسید.
روحشون شاد
عالی بود دقیقآ حال واحساس من که ۲۴ روزه پدرمرو از دست دادم وزندگی برام معنی نداره ومیخام برم پیشش دلتنگشم
سلام من الان سه سال است که مادرم عزیزم از دست داده ام باوجود اینکه دوسال تحت نظر دکتر روان شناس بودم ودارو استفاده می کردم ولی هنوز که هنوز داغش برایم تازگی دارد وهروز به یادش می افتم و گریه می کم از دنیا دل بریدم هیچ دیگری در دنیا من خوشحال نمی کند نه مال نه لباس نو طلاووووو دست دلم به هیچ کاری بر نمی آید خونه زندگیم خاک گرفته حوصله نظافت هم ندارم فقط یک گوشه می نشینم وبه روزهایی که مادرم کنارم بود فکر می کنم واینکه الان پیشم نیست واینکه من تا کی باید زنده باشم نبودش تحمل کنم فقط تنها چیزی که خوشحالم می کند اینکه بروم پیشش
من ۲۰روز پیش پدرم رو خیلی ناگهانی ازدست دادم. جوون بود. خیلی سخته. فقط میخابم خدا بهم کمک کرده که خوابم زیادشده وگرنه نمیتونستم داغشو تحمل کنم. تک دخترم و فقط یک تک دختر درد منو میفهمه. خدا بهممون صبربده.
خداصبرت بده
من درکت میکنم عزیزم دقیقا ۱۳ روز گذشته… 🥺
منم ۶ روزه پدرمو ناگهانی از دست دادم. منم تک دخترم. درکت میکنم. بشدت افسرده شدم.نمیتونم این موضوع که دیگه هرگز نمیبینمش رو تحمل کنم… کاش فقط به خوایم میومد و بم چیزی میگفت و خیالمو از بابت جایگاهش در اون دنیا راحت میکرد.
عالی بود ممنونم.
الان سه سال هست که پدرم فوت شده وهرروزاین داغ تازه هست برای من ولی چاره ای نیست باید ادامه داد البته مرگ عزیزدرسهایی هم به آدم میده اینکه برای خودت ارزش قائل بشی دیگه اینکه هیچ چیزی تواین عالم ارزش زیادحرص خوردن نداره واینکه آدم های دوروبرت روبهترمیشناسی
واقعا من هم ادمهای دور و برم را شناختم
سلام منم چند ماه پدرم از دست دادم تک دختر و فرزند آخر خانواده بعد مرگ پدرم به دلیل که برادرانم پول پرست وفقط خودشون و زنو فرزندانشان رامی دیدند ازهمه شون دور شدم چون بهم بی احترامی زیاد کردند قیافه خودشون و خانواده اشون مدام جلوی منه و وقتی باهاشون رودرو میشم حالم خیلی خراب میشه البته اشتباه ازخودم ،امدم خونه مادرم بامادرم زندگی میکنم واین بزرگ ترین اشتباه بوده خلاصه ازقبل مرگ پدرم یک تکه زمین بود پدرم برافروشش اقدام کرده بود یکی از برادرانم پدرمو جلو خریدار سبک کردو گفت حالش خوب نیست از این زمین نخرید موقعه مراسم یکی دیگشون گفت خرج ممنو هرکی دوست داره شیرینی بسته بده از جیبش بده وسط مراسم دم درمجلس برادم باخانم دومش دعواش شد کلی بی عابروی راه انداخت و ووو کلی رنجش که سراسر وجود منو گرفتو من حتی حوصله صداهای خودشون و خانواده هاشون ندارم چه برسه به قیافه هاشو .
دیروز پدرمو بخاطر تصادف از دست دادم
خیلی سخته بدون پدر ، تا عزیزاتونو دارید قدرشونو بدونید
تسلیت میگم خدا صبرت بده
خدا به همه صبر بده من نیز همانند شماها پدر و مادرم واز دست دادم
ولی باید زندگی کنم وبا بچهها م باشم
روح همه شاد بشه
روحشون شاد
من دیروز پدرمو از دست دادم احساس میکنم دارم خواب میببنم نمیدونم چیکار کنم احساس افتضاحی دارم .تو شوکم اخه چطور اصن هیچکس درکم نمکینه همه فقد چرتو پرت میگن همین
من پنج ماهه پدرم را از دست دادم ، خیلی دلتنگ و دلگیرم و دائم گریه می کنم . بیشتر از روزهای اول فوت ایشون گریه می کنم و افسرده شدم. شاید یکی از سخت ترین غم های دنیا از دست دادن پدر باشه . پدرم ، پدر عزیزم حیف که دیگر ندارما، حیف .😭😭😭
وای وای خیلی خیلی درد ناکه الان ۱ سال پیش دختر خالم ۲ سالش بود پدرشو بخاطر تصادف از دست داد و من هم خیلی دلم براش میسوزه آخه بچه ۲ سالش هیچی نمیفهمه 💔💔😭😭😭😭
پدر منم تازه فوت شده.دارم از دلتنگی میمیرم.انگار تمام وجودمو برده
زندگی سخت نیست اما بدون پدرسخته امید یک پسر که پدر نداره کیه پدرمن خیلی زرنگ بود چکارمیشه کرد ولی نیست مرده بخاطر همین که اگه بود زندگی خوبی داشتم دلم میسوزه اصلا توان هیچ کاری ندارم چکارکنم واقعا نمیدونم کاش یکی میگفت یکبار همایتت میکنم نترس همه فقط میگن کم شانس
من یک سال و سه ماه است پدرم از دنیا رفته و هر روز گریه میکنم
پدرم ده روزه فوت شده منم آرزوی مرگ دارم افسردگی شدیدکرفتم آخ که چقدسختهههههههه
من پانزده روزه پدرم روازدست دادم دوفرزند دارم اما چنان وابسته پدرم بودم عین پانزده روزغروبها ظهروشب همیشه درحال اشک ریختن هستم خدا واسه کسی نیاره خیلی دردناکه یکی بهم کمک کنه چندروزه بفکرخودکشی هستم اما اکربچهام نبودن اینکاررومیکردم بخدا شبها کابوس می بینم وصبح که از خواب بلند میشم تازه می فهمم پدرم نیست وچنان که میرم بیرون از خونه اینقدراشک میریزم که توخیابون می افتم انگاردنیابرام به پایان رسیده ایا کسی هست کمکم کنه واقعا بریدم شاید به حرفهام بخندیدولی عین حقیقته باتشکر
سلام دقیقا منم دختر آخر خانواده هستم ۴ ماه پدرم ما رو تنها گذاشت و رفت …اونقدر در غم عجیبی گرفتار شدم که فکر نمی کنم بتونم بیرون بیام این غم داره هر لحظه منو به آدمی جدید بدل می کنه
میدونم خیلی سخته من دوماه پدرم رو از دست دادم
من ۴ماه پیش پدرمو ازدست دادم نمیتونم از مرحله انکار و خشم نسبت به خودم بیرون بیام نمیخام دیگه زندگی کنم من دختر و بچه اخرخانواده ام پدرم بسیار به من وابسته بود همین طور من ارزوم مرگه هیچ عشقی بالاتراز عشق دختر به پدرش وبالعکس نیست انگار کسی حرفمو نمیفهمه من زندگیمو فقط چون نرم راه دور به خاطر بودن کنار پدرم به هم زدم ولی پدرم زود منو تنها گذاشت احساس پوچی و تنهایی شدیدی دارم خیلی شدید .
من ده سال پیش مادرم و چند هفته پیش پدرم رو از دست دادم و احساس میکنم نصف بیشتر زندگیمو از دست دادم و آینده هم با این شرایط مملکتمون غیر قابل پیشبینیه
سلام واقعا شرح حال من بود خیلی عالی بیان شده و کاملابا من که والدینم رو از دست دا دم مطابقت داره من جز به جز این مراحل روطی کردم
خيلي عالي بود ممنون،ولي فوت مادر غمي دردل ميفكندكه كه تاقيامت بايدگريست.
واقعا ممنونم
عالی بود ممنونم
مفید بود ممنون
فاطمه…..س منم پدرمو۲۵سال پیش ومادرمو ۳سال پیش تو این ۳سال خیلی داغونم شوهرم اصلا در کم نمی کنه شب وروزگریه میکنم ازبیکسی اگر خاطرپسرم نبودازینجافرارمیکردم تاپیدامنکنه